Tuesday, July 29, 2008

نه، این قرارمون نبود

از بیژن و منیزه ی محمود عزیزی که این روزها دارد در تالار اصلی تئاتر شهر اجرا می شود خوشم نیامد؛ به نظرم تلاش مذبوحانه ای بود برای اجرایی پست مدرن از متنی کلاسیک؛ این تلاش در حد طنزی که انصافاً طنز هم نیست متوقف می ماند. دیدنش را اصلا ً توصیه نمی کنم؛ این گونه متن ها به نظرم چه به خودی خودشان و چه در صورتی که با متنی قوی و مدرن تلفیق شوند بهتر جواب می دهند تا این کاری که جناب عزیزی انجام داده بود؛ بازی ها هم انصافا ً خیلی ضعیف بودند – نعمت اسدالهی البته هم در نقش شاه ایران و هم در نقش رستم خوب بود – مخصوصا ً از بازی پرستو گلستانی (دایه) بدم اومد؛ نرگس امینی (منیژه) و هومن برق نورد (بیژن) با آن لباس هایی که به لباس های رومیان شبیه تر بود تا ایرانیان هم اصلا ً در حدی نبودند که آدم از بازی شان لذت ببرد.

در مجموع یک کار ضیف بود، ضعیف آقا؛ خیلی ضعیف.

پیشتر از ین سه کتاب از خانم ترقی خوانده بودم که خوشم آمده بود ازشان (خاطرات پراکنده، دو دنیا و جایی دیگر) که می توان هر سه را هم به نوعی بخش های مختلف یک کتاب دانست. بیشتر به خاطر حس قوی ای که درشان هست و فضایی که در آن شادی و غم در منتها الیه با هم تلاقی می کنند و نیز به خاطر تهران که حضوری پررنگ در آنها دارد، شاعرانگی ای که در آنها موج می زند، زبان روان و راحتی که انتخاب مب کند و . . . . به همه ی این دلایل آن سه کتاب را دوست داشتم.

امروز کتاب بزرگ بانوی هستی را تمام کردم، کتابی که مجموعه ی نه مقاله از خانم ترقی است؛

در مقاله اول توضیح می دهد که صورت ازلی ( آرکتیپ ) چیست؛ در مقاله ی دوم در باره ی اسطوره حرف می زند؛ در مقاله ی سوم که مفصل ترین و می توان گفت بهترین مقاله ی کتاب است در باره ی تجلی بزرگ بانوی هستی در اشعار فروغ حرف می زند؛ سپس مقاله ای می خوانیم در باره ی نگاه یونگ به بشقاب پرنده ها؛ بعد مقاله ای می خوانیم در باره ی نگاه یونگی به نیچه؛ سپس از دوستی میشل سرانو، هرمان هسه و یونگ می خوانیم و گوشه هایی از عقایدشان را؛ بعد می رسیم به پیکاسو و جیمز جویس در اولیس و البته نگاه یونگی به آنها؛ بعد عقاید جوزف کمپل را می خوانیم در باب شباهت تجربه های اسکیزوفرنیک و اسطوره و نهایتا ً مطلبی در باره ی آموزه ها وافکار اتو رنک یکی از شاگردان فروید.

به نظرم هر کدام ازین عناین به تنهایی می توانست کتاب مفصل و جامعی باشد (نه لزوما ً از خانم ترقی) و کنار هم قرار دادن آنها اگر چه نخ تسبیح مشخصی دارد که همانا یونگ است اما نه چیز دندان گیری به کسی که نداند اضافه می کند نه نگاه تازه و خلاقی دارد برای کسی که می داند ( البته مقاله ی فروغ به نظرم یک استثناست )

در مجموع ازین کتاب خوشم نیامد اما دلیل نمی شود معرفی ش نکنم :

بزرگ بانوی هستی

(اسطوره – نماد – صور ازلی )

با مروری بر اشعار فروغ فرخزاد

نوشته ی گلی ترقی

انتشارات نیلوفر / چاپ اول : بهار 86

157 صفحه / 2200 تومان

شنبه ای که گذشت هشتادمین سالگرد تولد کوبریک بود؛ کارگردانی که اگر چه کارگردان محبوبم نیست اما در نبوغ و عظمتش نمی توان شک کرد. شخصا ً از بین فیلم هایی که از او دیده ام دکتر استرنج لاو ش را بیشتر دوست داشتم.

پیشنهادش می کنم.

Monday, July 28, 2008

سه رفیق و یک پیشنهاد

سه رفیق

ماکسیم گورکی از آن دسته نویسندگانی است که باید کلی با خودم کلنجار بروم تا یکی از آثارشان را بخوانم.آدم حس میکند برای خواندن امثال گورکی خیلی بچه است و باید مثلن در پنجاه سالگی شروعشان کند.اما به دلایلی سه رفیق نوشته ماکسیم گورکی را خواندم و در پست قبلیم اشاره کردم که نامنظم.در واقع شکل کار طوری است که هر چه میگذرد بیشتر تاثیر میکند و کاش اصلن این رمان را بیشتر از اینها طول میدادم.

داستان به تمامی در احوال طبقه فرودست روسیه است.فقر ،فحشا،اختلاف طبقاتی و مذهب مهمترین دستاویزهای گورکی برای این رمان است.سه دوست هم سن و سال با رویدادهایی روبرو میشوند که در نهایت آنها را به نابودی میکشاند.اجتماع و مناسبات خاصش اجازه نمیدهد افراد بر صداقت و پاکی خویش باقی بمانند و از فقر نجات یابند.دین در این میان بیش آنکه آرامش بخش باشد خود عامل آشفتگی است.تمامی شخصیت های اصلی به نوعی مواجه با سوال عظیم خدا هستند.تنها جایی که مدت کوتاهی شخصیت ها از این جهان خشن و نا ملایم دور میشوند قصه های پریان و دیوها است و دل دادن به سرگذشت افسانه ها.چنین وضعیتی که گورکی توصیف کرده است به ظاهر جز زوال انسان و انسانیت نتیجه نخواهد داشت.اما شخصیت سونیا که در پایان رمان ظاهر میشود به نوعی امیدواری را به وجود می آورد که در سایه ی نگاه سالم و احترام انگیز به انسان ها و جامعه میتوان تغییر مثبتی ایجاد کرد.

مثل دیگر نویسندگان بزرگ روس،گورکی هم علاقه دارد آدم ها و فضاها را با چیره دستی و ظرافت توصیف کند. توصیف هایی که گاهی با یک شاعرانگی ویژه پیوند میخورد و حوادث را به زیبایی پیش چشم مخاطب می آورد.

این نکته برایم جالب است که گورکی در راستای رئالیسمی که به آن معتقد است کمتر از نماد استفاده میکند.آدم ها و موقعیت ها همان هایی هستند که هستند.قرار نیست هیچ کدام مثلن نماد خوبی یا بدی،انسانیت یا حیوانیت و امثال اینها باشند.

ترجمه ی کار بسیار زیباست . هر چند ممکن است به خاطر قدیمی بودن با سلیقه مخاطب امروزی مطابقت نداشته باشد.

سه رفیق /ماکسیم گورکی /ترجمه ابراهیم یونسی /موسسه انتشارات امیر کبیر/چاپ اول 1343/چاپ دوم 1352

یک پیشنهاد

چند روز پیش مطلبی خواندم درباره ی پیشرفت اندک ویکیپدیای فارسی و اینکه تعداد مدخل های آن بسیار کم است.به هر حال گمان نکنم بر کسی پوشیده باشد که این مجموعه میتواند چقدر در بالا بردن سطح آگاهی های فارسی زبان ها مفید باشد.با توجه به اینکه بخش عمده ای از مطالبی که هر روزه در وبلاگستان منتشر میشود به نوعی درباره یک شخصیت یا تفکر و مانند اینهاست که میتواند در ویکیپدیا قرار گیرد؛ بنده پیشنهاد میکنم دوستان تا آنجا که برایشان مقدور است در کنار چنین پست هایی چند خطی را هم برای ویکیپدیا ی فارسی بنویسند.کار کردن با ویکیپیدیا هم نه تنها سخت نیست بلکه با تقریب خوبی آسان هم هست.ضمن اینکه توضیحات کامل در همانجا موجود است.به نظرم بیش از هر چیز مهم است که فرهنگ این کار به وجود بیاید.ناقص بودن و ناپخته بودن یک مقاله چیزی است که به تدریج بهبود خواهد یافت.من این کار را با نوشتن مختصری درباره همین رمان گورکی شروع کرده ام.اینجا.

Saturday, July 26, 2008

بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی

آدم های نسل های دیگر، پیشتر ها، شاید از تنهایی و بی کسی و دربدری – که احتمالا به ندرت پیش می آمد براشان - می زدند به کوه و کمر، می زدند به خیابان، راه های دیگری هم بوده حتما ً. آدم های قاره های دیگر، کشور های دیگر را نمی دانم؛ آدم های نسل من - که خودم هم یکی شان باشم - کز می کنیم پشت ماتنیتورهایمان، سرد و خیره، وبلاگ هایمان را به روز می کنیم، کامنت هایمان را چک می کنیم و دربدری مان را پخش می کنیم.

بیشتر ِ دیشب را تا صبح توی اتوبوس زل زدم به تاریکی هایی که با سرعت از پشت پنجره رد می شد و فقط خدا می داند چه شب سختی بود، نه به خاطر اتوبوس و ساعت های کسالت بارش، نه؛ گفتم که، فقط خدا می داند چه شب سختی بود.

پریشب را توی مهمانسرای اداره خوابیدم، روی همان تختی که دو هفته پیش، جای مشت هام روی دیوار، هنوز بود، یکی شان فقط کمی ریخته بود، به نظر کسی با ناخن دست کاری ش کرده باشد.

خلاصه ی فصل هشتم (نقد و نظریه ی پسااستعماری) از کتاب نظریه ادبی / یوهانس ویلم برتنز / فرزان سجودی / موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر / 292 صفحه / 2900 تومان از زبان خود کتاب (صص 275 و 276)

مطالعات پسااستعماری به بررسی انتقادی رابطه ی بین استعمارگر و استعمار شده، از نخستین روزهای استثمار و استعمار، می پردازد. این رویکرد با توسل به مفهوم فوکویی "گفتمان" و مفهوم گرامشیایی "هژمونی" و همین طور ساختارشکنی و در مواردی مارکسیسم، بر نقش متون اعم از ادبی و غیرادبی در استعمار تاکید می کند و نشان می دهد که چطور این متون به باور برتری استعمارگر (معمولا ً مذکر) و فرودستی استعمار شده (معمولا ً مونث) شکل می دهند و به این ترتیب به استعمار مشروعیت می بخشند. این رویکرد بخصوص به نگرش استعمار شدگان – مقاومت های آنان – توجه ویژه ای دارد و به دنبال درک ماهیت رویارویی بین استعمارگر و استعمار شده است و در این زمینه از نظریات متفاوت از جمله نظریه لاکان در باب شکل گیری هویت کمک می گیرد. در مورد ادبیات، اینان معتقدند که در دوره ی پس از جنگ "ادبیات انگلیسی زبان" جای "ادبیات انگلیسی" و "ادبیات آمریکایی" را گرفته است و با طرح عبارت "ادبیات انگلیسی زبان" می خواهند ماهیت چند فرهنگی و چند قومی ادبیاتی که امروزه به زبان انگلیسی نوشته می شود را نشان دهند. در مطالعات پسااستعماری به خصوص به باز نویسی آثار کلاسیک انگلیسی در فضای پسااستعماری توجه ویژه ای شده است- برای مثال نیلگون یا نقشه برداری از آبها نوشته ی مارتین وارنر (1992)، فو نوشته ی کوئتزی (1987) – زیرا در این بازنویسی ها در هسته ی اصلی ایدئولوژیکی متن اصلی تردید شده است. اینان همچنین به متون دیگری که به طریقی به تحلیل انتقادی روابط استعماری می پردازند علاقه نشان می دهند. با توجه به این واقعیت که بیشتر ملت های اروپای غربی- و بی تردید ایلالات متحده ی امریکا – در طرح امپریالیستی دخالت داشته اند که منجر به جابجایی (آوارگی) فرهنگی و واقعی بومیان شده است، مطالعات پسااستعماری دوره ی گسترده ای از تاریخ غرب و قلمرو جغرافیایی بسیار گسترده ای را در بر می گیرد.

خلاصه هایی که از بخش های مختلف کتاب آوردم هرگر گویای غنای کتاب نیست؛ به همه ی علاقمندان ادبیات توصیه می کنم مطالعه ی کتاب را از کف ندهند:

نظریه ادبی / یوهانس ویلم برتنز / فرزان سجودی / موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر / 292 صفحه / 2900 تومان

Thursday, July 24, 2008

زمان گذشت

الف:باشد تا نفرین دوزخیان ...

دیروز سالمرگ احمد شاملو بود.مثل سال های قبل میخواستیم امام زاده طاهر باشیم و یادش را زنده کنیم.نشد.شنیدم که نیروی انتظامی ممانعت کرده و اجازه نداده دوستدارانش دور هم جمع شوند.این دفعه آخری که سنگ قبرش را یک عده از همین متحجرین شکستند گمانم مسعود بهنود بود که گفته بود(نقل به مضمون) که برای مبارزه با شاملو کمی دیر شده.شاملو تاثیر خودش را گذاشت و رفت.این ممانعت های امسال هم همان قدر ابلهانه است.

شاملو در شعر هایش زنده است. آن قبر این تاریخ گولزنکی است تا این آقایان راحتش بگذارند!

ب:همیشه همان

امروز لای یادداشتهای قدیمی و بقیه آت و آشغالام،یه سررسید سال 1383 پیدا کردم که تو روز سوم مردادش نوشته بودم:

دیگه بسه.این بی نظمی نباید دیگه ادامه داشته باشه.چه معنی داره که آدم بی نظمی جهانی رو اضافه کنه که خودش روز به روز بی نظم تر میشه.(قانون دوم ترمودینامیک.آنتروپی جهان مثبته و این یعنی افزایش بینظمی.یک بی نظمی بدون چاره) اصلن یه ویژگی این جهان اینه که همیشه بی نظمی رو به راحتی میپذیره.کلی ک.پارگی لازمه که آدم نظم ایجاد کنه ولی خراب کردنش کار سه سوته!

از موضوع پرت نشو.از امروز باید منظم باشی.منظم بخوابی،منظم پا شی،منظم فکر کنی و منظم خیلی چیزاهای دیگه.

چهار سال بعد:

امروز ساعت یازده از خواب بیدار شدم.صبحانه و نهار یکی شد و به تعویق افتاد تا ساعت یک باید چنتا کار بانکی و اداری رو انجام میدادم و اگه دیر میرسیدم می افتاد شنبه.کتاب ماکسیم گورکی رو باید امروز تموم میکردم.همش سیصد صفحه نیست حدود یه هفته اس هنوز تمومش نکردم.از بس نامرتب خوندمش هیچ حالی نداده.نمیدونم من بی نظمم یا زمان اونقدر کوتاهه که من به هیچی نمیرسم.اصلن این زمان هم شورش رو درآورده!یه خورده یواش تر چه خبرته!همش میخواد آدمو بینظم جلوه بده!

Sunday, July 20, 2008

Das Leben der Anderen

در این پست می خواهم درباره ی آخرین فیلمی که دیده ام بنویسم؛ نوشتن این پست را تا امروز به تاخیر انداختم تا از تاثیر موج های سهمگینی که پس از پایان فیلم چون جوبار آهن و پولاد بر من گذر کرد رها شوم و بتوانم چند سطری را با ضمیری هوشیار و قلبی آگاه بنویسم !

اگر بلافاصله پس از دیدن فیلم می خواستم چیزی بنویسم بی شک در ستایش اثری تکان دهنده و تاثیرگذار قلم فرسایی می کردم به همین دلیل صبر کردم چند روزی بگذرد از دیدن فیلم.

فیلم The Lives of Others اولین فیلم کارگردان آلمانی Florian Henckel von Donnersmarck است که از زمانی که اکران شده تا کنون ستایش های فراوانی دیده است. به نظرم درخور این همه ستایش هم بوده است.

موضوع فیلم در آلمان شرقی و در سال های پیش از فزوریختن دیوار برلین می گذرد؛ سعی می کنم داستان فیلم را لو ندهم که اگر خواستید ببینیدش لذت بیشتری از آن ببرید تنها کمی از فضای کلی فیلم می نویسم؛

زندگی شاعر و نویسنده ای که در کنار همسرش زندگی عاشقانه و در عین حال پرخطری را سپری می کند توسط توسط یک بازرس و به دلایلی سیاسی و البته شخصی پاییده می شود. اینکه در ادامه چه اتفاقاتی می افتد را در فیلم ببینید؛ نکته ای که بدیهی است و روی آن تاکید می کنم و تاکید می شود پستی و ناجوانمردی حکومت هایی است که درفضایی خفقان آور حریم شخصی ای برای افراد باقی نمی گذارند و تا بستر خصوصی شان هم پیش می روند و چه فاجعه هاییکه بار نمی آید؛ یکی از دلایلی که احتمالا ً ما ایرانی ها با این فیلم ارتباط بیشتری برقرار می کنیم تجربه ی زندگی کردن در چنین محیطی ست؛ الآن که دارم فکر می کنم آن همه اشکی که با این فیلم ریختم شاید نه به خاطر سرنوشت تراژیک شخصیت های فیلم که به خاطر زندگی خودمان است که بهترین سال های عمرمان را در خفقان و سرکوب به سر بردیم و می بریم.

دعوت تان می کنم به تماشای این فیلم با بازی خیره کننده و استثنایی Ulrich Mueheدر نقش Gerd Wiesler .

زندگی دیگران

کارگردان : فلورین هنکل فون دونرسمارک

درجه ی R

137 دقیقه

محصول آلمان (2006)

خلاصه ی فصل هفتم – ادبیات و فرهنگ – از کتاب نظریه ادبی / یوهانس ویلم برتنز / فرزان سجودی / موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر / 292 صفحه / 2900 تومان از زبان خود کتاب (ص 245) :

"پس از طرح مباحث نظریه ی مباحث پساساختگرایی، نقد ادبی، به ادبیات به مثابه ی بخش جدایی ناپذیری از یک بافت فرهنگ بسیار گسترده تر نگریست. منتقدان، ابتدا در عرصه ی مطالعات رنسانسی و بعد ها در مطالعات ادبی به مفهوم عام آن کار خود را بر این فرض استوار کردند که متون ادبی به طور اجتناب ناپذیر درون آن نوع گفتمان هایی واقع شده اند که به قول فوکو محمل و حافظ قدرت اجتماعی اند. تاریخ گرایان جدید ( که عموما ً آمریکایی اند) و ماتریالیست های فرهنگی ( که عموما ً انگلیسی اند ) متون ادبی را از جهت نقش شان در گردش قدرت بررسی می کنند و در این زمینه، منتقدان انگلیسی، به خصوص به نشانه های مخالفت واقعی و به نقش های معمولا ً محافظه کارانه ای که شمایل های فرهنگی، از جمله شکسپر، واداشته شده اند تا در دوره های اخیر بازی کنند علاقه ی بیشتری نشان داده اند. تاریخ گرایان جدید و ماتریالیست های فرهنگی برای آنکه پرده از ابعاد سیاسی متون ادبی بردارند اغلب آنها را در ارتباط با متون غیرادبی و با ارجاع به گفتمان غالب، یا گفتمان های یک دوره ی بخصوص می خوانند."

پراکنده:بازگشت و غیره

بعد از این همه مدت غیبت که احتمالن برای خواننده های اینجا عادی است؛من باب افتتاح چند کلمه بنویسم که هم اعلام موجودیتی کرده باشم و هم عرض ارادتی به خدمت دوستان.

اول: دیروز خبر غم انگیزی شنیدیم.که خسرو شکیبایی رفت.من او را بیش از هر چیز با صدای خش آلود و شین های پر رنگش به خاطر خواهم آورد به ویژه زمانی که شعرهای سهراب و فروغ و سید علی صالحی را میخواند.به ویژه وقتی که میخواند:

همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد

دوم: قدرت طراح یک سیستم میتواند به اندازه ای باشد که نتوان با اطمینان گفت که این سیستم را کسی طراحی کرده است.این موضوعی است که چند وقت است که گاه و بی گاه به آن فکر میکنم.تصورش را بکنید؛کمی توهین آمیز است.اصلن...بی خیال.بعدن واضح تر توضیح خواهم داد.

سوم :این اولین پست من با لینوکس است. از زیر سلطه ی امپریالسم مایکروسافت بیرون آمده به جامعه ی آزاد لینوکس پیوسته ام! آسان هم نیست از ابتدا.شروع کار با یک سری مشکلات روبرو شدم ولی به هر حال با کمک دوستان لینوکسی حل شد.مشکلی که راه حل نداشته باشد وجود ندارد مشکل این است که بفهمید راه حل چیست!من نسخه 8.04 ابونتو را نصب کرده ام.زیبا و سریع.نصب آن به مراتب از نصب تمام انواع ویندوز سریع تر زیبا تر و راحت تر است.ابونتو را تحت سی دی هم میتوانید امتحان کنید بدون اینکه تغییری در سیستمتان اعمال کنید.توصیه میکنم امتحان کنید.برای اطلاعات بیشتر و شیوه ی تهیه ابونتو به صورت مجانی به اینجا مراجعه کنید.

Friday, July 18, 2008

در شرق اندوهم، بی هیچ پنج شنبه ای حتا

گندم ها که درو می شد مراحل مختلفی طی می شد تا در نهایت دانه های گندم از کاه کاملاً جدا شوند. بعد گندم ها را توی گونی می کردند و کاه ها را توی شلیف (بر وزن چریک). شلیف چیزی بود شبیه گونی با ابعاد نسبتا ً بزرگ، جنسی نایلونی، محکم و جوری که کاه از آن بیرون نزند.

این روزها این شلیف ها مد شده ! (منظورم تو نیستی ری، تن خیلیا دیدم اینو )؛ اتفاقا ً آن تسمه ای که روی شلیف بود که ببندند به پشت باز هم هست، می بندند زیر سینه حالا ! فقط آن وقت ها مردانه بود حالا زنانه شده !

خلاصه ی فصل ششم – تداوم پساساختگرایی – از کتاب نظریه ادبی / یوهانس ویلم برتنز / فرزان سجودی / موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر / 292 صفحه / 2900 تومان از زبان خود کتاب (ص 220) :

" طی دهه های 1970 و 1980 مطالعات ادبی به تلفیق اندیشه های تاریخدان پساساختگرا، میشل فوکو و روانکاو پساساختگرا ژاک لاکان پرداخت. آثار فوکو توجه ما را به نقش زبان در اعمال قدرت و حفظ آن جلب می کند. به اعتقاد فوکو، دنیای متون غربی گرفتار به اصطلاح گفتمان هایی است که تنظیم کننده ی رفتار ما هستند زیرا ما آنها را درونی کرده ایم و به دلایل عملی بر خودمان اعمال نظارت می کنیم. نقد فوکویی توجه خود را بر نقش ادبیات و متون دیگر در چرخش و حفظ قدرت اجتماعی متمرکز کرده است. نظریه های روانکاوی لاکان به شرح این مساله می پردازد که چرا ما گفتمان هایی را درونی می کنیم که به واقع محدود کننده و زندانی کننده ی ما هستند. نقد لاکانی به خصوص در ارتباط با رابطه ای که خوانندگان در هنگام خواندن متن با آن برقرار می کنند بسیار موثر عمل کرده است."

خدایا چند سال دیگه تا پنج شنبه مونده، چرا پنج شنبه نمی شه؛

Thursday, July 17, 2008

خدایا بعضی پنج شنبه ها چقدر از هم دورند

یک کار خیلی خوب که این روزها دارد در مجموعه ی تئاتر شهر – تالار سایه - اجرا می شود "پای پیاده" است، نوشته ی مروژک و به کارگردانی داود دانشور.

شخصاً با کارهای ضدجنگ اگر اجرای مناسبی داشته باشند – چه تئاتر باشد چه سینما چه ادبیات - ارتباط خوبی برقرار می کنم - حالا اینکه دلیلش چه می تواند باشد خود بحث دیگری است – . درباره ی پای پیاده اگرچه نمی توان به راحتی گفت کاری است ضد جنگ - چرا که چنین متنی به راحتی ذیل یک عنوان جا نمی شود – اما مطمئنا ً گوشه ی چشمی هم به جنگ و مخصوصا ً عواقب و پیامدهای آن هم دارد. دانستن کلیت کار به نظرم کار سختی ست و این البته به نظرم به خاطر کم تجربگی من در زمینه ی برخورد با تئاتر و پیچیدگی های درونی و مخصوصا ً کلامی کار است. به قول یکی از شخصیت های همین متن، دونستن آسون نیس سرشو می گیری تهش در می ره، تهشو می گیری سرش در می ره. حالا حکایت دانستن همین متن هم شده همین جمله، از هر جا بخواهی بگیری ش جایی ش در می رود.

خلاصه اینکه کاری ست که باید رفت و دید، به ویژه در این وانفسای هنر در این مملکت که تیغ جلاد تنها به کسانی رحم می کند که ندیده باشدشان؛

خلاصه ی فصل پنجم – انقلاب پساساختگرایی – از کتاب نظریه ادبی / یوهانس ویلم برتنز / فرزان سجودی / موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر / 292 صفحه / 2900 تومان از زبان خود کتاب (ص 190) :

"بدون در نظر داشتن ساختگرایی نمی توان به پساساختگرایی اندیشید؛ اما پسا ساختگرایی در تردید بنیادیش در ایمان ساختگرایان به زبان و تحلیل ابژکتیو، بنیاد دستاوردهای ساختگرایان را به طور جدی سست می کند. پسا ساختگرایی در روش ساختار شکنی که در اصل منتسب به ژاک دریداست توجه خود را بر زبان معطوف می کند و استدلال می کند که زبان حتا اگر هیچ جایگزین دیگری برایش نداشته باشیم، در بنیاد رسانه ی ارتباطی بی ثبات و غیر قابل اعتمادی است. هر چند به دلیل آنکه برای بیان ادراک خود از واقعیت و صورت بندی دانشی که از آن واقعیت داریم، به زبان متکی هستیم، ادراک و دانش انسانی از بنیاد دچار نقص است. همچنین، پساساختگرایان استدلال می کنند که ما هیچ دانش اصیلی از "خود" خودمان نداریم و هویت ما نیز گرفتار عدم قطعیت زبان است. نقد ساختارشکنانه که بر این استدلالات و بحث های مشابهی استوار است نشان می دهد که چطور بی ثباتی زبان انسجام ظاهری متون ادبی را ضایع می کند.

داستان ها و رمان های پسامدرن که از دهه ی 1960 در عرصه ی ادبیات ظاهر شدند و در دهه های 1970 و 1980 تداوم یافتند نیز این انسجام را رها کردند. این داستان ها و رمان ها نیز از طریق فنون و راهبردهایی که به کار گرفتند، مساله ی زبان، هویت و غیره را برجسته کردند. نقد پسامدرن که در واکنش به این نوع نوشتار پدید آمده است ، مبانی آن را می پذیرد و آن را به نظریه ی پساساختگرا پیوند می زند."

Wednesday, July 16, 2008

اینجا ایران است صدای ما را از تهران می شنوید.

ثبت یک لحظه ی عاشقانه ی پاییزی:

باران که می بارد

یکبند

دوستت دارم.

خلاصه ی فصل چهارم ( خوانش سیاسی ) از کتاب نظریه ادبی / یوهانس ویلم برتنز / فرزان سجودی / موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر / 292 صفحه / 2900 تومان از زبان خود کتاب (ص 152)

" متون ادبی پیوسته بعدی سیاسی داشته اند؛ به این معنا که با بررسی دقیق تر این متون می توان نشان داد که یا از طریق آنچه می گویند و یا از طریق آنچه نمی گویند – یعنی از طریق حذف برخی مضامین یا عناوین – نسبت به مسایل اجتماعی موضعی اتخاذ می کنند. منتقدان مارکسیست به خصوص به مسایل مربوط به استثمار طبقاتی و اجتماعی و به ساز و کار های فرهنگی – و نسخه های ادبی آنها – که مانع از آگاهی مردم از وضعیت استثمار شده شان می شوند، توجه خاصی نشان می دهند.

فمینیسم در ادبیات توجه ما را به تعصب غالب مردانه ای جلب می کند که در سراسر تاریخ غرب به چشم می خورد. این رویکرد، نویسندگان فراموش شده و یا به حاشیه رانده شده ی زن را دوباره کشف کرده است و تاریخ ادبیات زنان را تثبیت کرده است و با توجه به نوشته های شخصی از آن نوع که در نامه ها، خاطرات روزانه و مشابه آن دیده می شود، دامنه ی ادبیات را گسترش داده است و به ما نشان داده است که چطور نوشتار زنان از نظر موضوعی معرف شرایط تاریخی دشواری است که نویسندگان زن تجربه کرده اند.

سومین مقوله ی مهم سیاسی در کنار طبقه و جنسیت، مقوله ی نژادی است. نویسندگان و منتقدان آفریقایی، کاراییبی و سیاه پوست آمریکایی حضور غالب تعصب نژادی را در نوشتار غربی بر ما آشکار کردند. این رویکرد به دنبال آن بوده است که یک سنت نوشتاری خاص سیاه را تثبیت کند که نه تنها از نظر موضوعی بلکه از جهت صنایع غالب در آن از نوشته های سفیدپوستان آمریکایی متفاوت است. فمینیست های سیاه پوست آمریکایی نشان دادند که چطور نوشته های نویسندگان زن سیاه پوست را می توان در جای خود از نوشته های همتایان مردشان متمایز کرد."

یک روز مرخصی می گیری، بلیت هواپیما گیرت نمیاد با اتوبوس می ری، سیزده ساعت رفت، سیزده ساعت برگشت، یه روز اونجا می مونی که بتونی خستگی اتوبوسو از خودت بتکونی که وقتی می ری سر کلاس چیزی حالی ت بشه، پولی که بابت صبونه و ناهار و شام و کرایه تاکسی و . . . می دی هم بذار روش؛ همه ی اینا رو داشته باش ؛ حالا صبح روزی که میخوای بری بشینی سر کلاس بهت میگن کلاس تشکیل نمی شه. به همین راحتی

اینجا ایران است صدای ما را از تهران می شنوید.

Tuesday, July 15, 2008

پست بیست و سوم تیر ماه

اول فقط خطی بودی سفید بر زمینه ای مشکی، خواندمت، مثل همه ی کامنت های دیگر و جواب دادم که شما لطف داری و خوشحال می شویم وقتی می آیید اینجا را می خوانید؛ بعد صدایی شدی معصومانه و کمرنگ که مدام قطع و وصل می شد و معمولا ً از امتحان بر می گشت، بعد تر یک جفت چشم آهوانه و درشت هم اضافه شد که آدم ترجیح می داد پلنگی باشد وحشی در بیشه ای دور و تنها با آهویی که معمولا ً از امتحان بر می گردد و صداش قطع و وصل می شود؛ بعدتر نشستیم روبروی هم، ظهری داغ و تنور آلود که من مدام حرف هایی می زدم که می دانستم نباید و حالا، همین لحظه، حروفی که خدا کیلومتر آنطرف تر سوار بر امواج مخابراتی راهشان را پیدا می کنند تا روی صفحه ی گوشی م، از زبان تو می گویند بی خیال، دل نبند من غیرقابل اعتماد تر از این حرف هام و من چقدر می خواهم این امواج لعنتی راهشان را گم می کردند و نمی رساندند این حرف ها را .

اَه، هر بار می خواهم از جایی شروع کنم برسم به جایی که می خواهم، می بینم خیلی دور شده ام و مسیر برگشت به این راحتی تن نمی دهد به من، مجبور می شوم بی مقدمه حرف آخر را برنم. مثلا ً می خواستم جوری حرف بزنم برسم به جایی که به بهانه ای تولدت را تبریک بگویم، بهانه ای اما پیدا نمی شود. تولد تو اما خودش بهانه ای است برای حرف زدن.

فصل سوم کتاب نظریه ی ادبی عنوانش هست خوانش شکل مدار 2 ؛ به روال چند پست اخیر خلاصه ی این فصل را از زبان خود کتاب نقل می کنم:

" ساختگرایی که از زبانشناسی و – در تحلیل فرهنگ و نهادهای آن – از مردم شناسی ساختگرا منشاء گرفت، توجه خود را بر شراطی که معنا را ممکن می کند، و نه خود معنا، متمرکز می کند. ساختگرایی می کوشد از ساختار هایی که حاملان واقعی معنا هستند و روابط متفاوت بین عناصر این ساختارها، تصویری به دست دهد. ساختگرایی در مطالعات ادبی ممکن است برای مثال به بررسی یک نوع ادبی (=ژانر) بپردازد، مثلا ً ژانر رمان پلیسی؛ همچنین ممکن است بکوشد تنوع به ظاهر بسیار زیاد شخصیت هایی را که در داستان ها و رمان ها می بینیم به تعداد محدودی نقش کاهش دهد که همیشه در روابط ثابتی با یکدیگر قرار دارند؛ و یا ممکن است به مطالعه ی جنبه های روایی متون ( و فیلم، نوشته های تاریخی، آگهی های تجاری و دیگر فراورده های فرهنگی که از روایت بهره می گیرند) بپردازد تا امکانات روایت – راهبرد های روایی – را که در اختیار نویسنده ( یا کارگردان ) قرار دارند، نظام مند کند. دیوید لاج به درستی می گوید که " ویژگی برجسته ی ساختگرایی در آن است که می کوشد الگوهای تبیینی ارائه کند که به واسطه ی آنها می توان انبوه داده های ادبی را طبقه بندی و تبیین کرد "

صفحه ی 105 از کتاب نظریه ادبی / یوهانس ویلم برتنز / ترجمه فرزان سجودی / موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر / چاپ اول 1382 / 292 صفحه / 2900 تومان

پرسید آشپزی بلدی یا نه؟ اگه می گفت آره لابد انتظار داشت یه عمر براش فسنجون و قورمه سبزی و هزار جور غذای دیگه بپزه اگه می گفت نه ممکن بود از چشمش بیفته؛ توی بد مخمصه ای گیر افتاده بود.هنگ دیگر آهنگ دیگر ببل

Monday, July 7, 2008

یوسف از چه به کنعان آمد

چند وقتی بود غصه م گرفته بود که چرا منی که همیشه اشکم دم مشکم بوده تازگیا گریه م نمی گیره، این چند ماهه خیلی وقتا حس می کردم بغض داره گلومو مث گلوی قورباغه می کنه ولی لعنتی نه می ترکه نه پایین می ره؛ نترکید نترکید نترکید عدل توی آسانسور بیمارستان ترکید؛ بی مقدمه، یکبند، یکریز.

بخش دوم کتابی که دارم می خونم – نظریه ی ادبی – عنوانش هست خوانش شکل مدار 1 ؛ خلاصه ی این فصل رو باز هم از زبان خود کتاب میارم اینجا:

" در نیمه ی اول قرن بیستم، نظریه پردازان ادبی روسی و چکی در جهت تدوین نظریه ای در باب ادبیت کوشیدند: آن چیست که متن ادبی باعث می شود از متون دیگر، مثلا ً گزارش های دولتی یا مقالات روزنامه ای متفاوت باشد؟ در کوشش برای پاسخگویی به این سوال آنها توجه خود را بر جنبه های صوری ادبیات معطوف کردند، بر شکل های خاص آن و نوع زبانی که به کار می گیرد. گروهی که به اصطلاح صورتگرایان روسی نامیده شدند، معتقد بودند که ادبیات از زبان غیر ادبی متمایز است به این دلیل که از طیف گسترده ای از " صناعات" بهره می گیرد که تاثیر شنایی زدایی دارند. در مرحله ی بعد، آنها این اصل آشنایی زدایی را بسط داده و اظهار داشتند که اصل آشنایی زدایی نیروی محرک درون تاریخ ادبیات نیز هست: ادبیات در حکم حوزه ای هنری، هرگاه شکل های جاری بسیار آشنا شوند و نوعی خودکارشدگی اتفاق افتاده باشد، با آشنایی زدایی از خود، خود را نو می کند. چون ناآشنایی کیفیتی ذاتی نیست، بلکه به تقابل وابسته است- تقابل با آنچه آشناست و به امری متعارف تبدیل شده است – چندی نگذشت که صورتگرایان بر کارکرد و نقش صناعات تاکید کردند و نه بر کیفیت های ذاتی که ممکن است داشته باشند. تمایز، عامل اصلی ایجاد چنین نقش یا کارکردی تلقی می شود. ساختگرایان مکتب پراگ که در پی صورتگرایان آمدند، اندیشه ی خود در باب ادبیات را بر همین مفهوم تمایز بنا کردند و به متن ادبی چونان ساختاری از تمایزها نگریستند. از این ها گذشته، بافت بلافصل خنثایی که یک عنصر آشنایی زدا برای به واقع برجسته شدن نیاز دارد همان قدر مهم است که خود این عنصر اهمیت دارد.

برجسته سازی به واسطه ی وجود یک پس زمینه ممکن می شود. پیش زمینه (برجسته شده) و پس زمینه – نا آشنا و آشنا – درون یک ساختار واحد عمل می کنند و همراه با هم تاثیر شاعرانه را می آفرینند. سرانجام متن ادبی از دیگر متون متمایز می شود، به این دلیل که ما آن را در حکم پیامی می بینیم که اساسا ً به سمت خود – به سمت شکل خود – جهت گیری کرده است و نه به سمت دنیای بیرون یا خوانندگان بالقوه. اگرچه یک متن ادبی ممکن است معمولا ً جهت گیری های دیگری هم داشته باشد – معمولا ً یه طریقی ما را به دنیای واقعی ارجاع می دهد – این جهت گیری به سوی خود، یعنی نقش شعری اش، وجه غالب آن را تشکیل می دهد."

صفحات 72 و 73 از کتاب :

نظریه ی ادبی (مقدمات ) / یوهانس ویلم برتنز؛ ترجمه ی فرزان سجودی .

موسسه انتشاراتی آهنگ دیگر / چاپ اول : 1382 / 292 صفحه / 2900 تومان

نمی دونم اون آقایی که توی آسانسور بود با خودش چی فکر کرد ولی دمش گرم که نیومد الکی دخالت کنه و بپرسه چی شده یا بخواد مثلا ً دلداری بده.

Friday, July 4, 2008

اره برقی، نظریه ی ادبی و آنجلوپولوس

این روزها مدام دارم به اره برقی فکر می کنم، اینکه با یک اره برقی چه کارها که نمی توان کرد؛ فکرش را بکنید، اره برقی و دست، اره برقی و پا، اره برقی و گردن، اره برقی و شکم، اره برقی و صنوق عقب ماشین، اره برقی و جایی دور و برهوت، اره برقی و قبر، اره برقی و مسیر برگشت تا خانه شهرام ناظری؛

با یک اره برقی چه کارها که نمی توان کرد؛

این روزها دارم کتاب نظریه ادبی را می خوانم نوشته ی یوهانس ویلم برتنز، برگردان فرزان سجودی؛ خلاصه ی فصل اول ( خوانش معنا مدار) را از زبان خود کتاب نقل می کنم:

" سنت مطالعات ادبی انگلیسیو آمریکایی، توجه خود را به معنای متون ادبی متمرکز می کند. نقد عملی (در بریتانیا) و نقد نو (در ایالات متحده امریکا) قبل از هر چیز ارائه کننده تفسیرهایی بودند؛ پیروان نقد نو توجه ویژه به جنبه های صوری ادبیات داشتند، که از دید آنها مستقیما ً در خدمت معنا بود. در این سنت انگلیسی – امریکایی، ادبیات اهمیت بسیار زیادی دارد؛ زیرا در اشعار، رمان ها و نمایشنامه ها " بهترین آنچه که در دنیا اندیشیده شده و به زبان آورده شده است" را خواهیم یافت. ادبیات امکان عمیق ترین نگرش های ممکن به ماهیت انسان و شرایط انسان را به ما عرضه می کند. ادبیات به دلیل ژرف نگری اش و به دلیل اصالتش ما را در موقعیتی مناسب برای نقد دنیای سطحی، عقلانی و کالایی شده ای که در آن زندگی می کنیم قرار می دهد. نقد ادبی که بهترین های چند هزاره نوشتن را جستجو می کند و در حفظ آنها می کوشد، همزمان با نقد اجتماعی عمل می کند. سرانجام در این سنت مطالعات ادبی، انسان گرایی لیبرال و فرضیات بنیادی آن بدیهی تلقی شده اند. در این دیدگاه فرد – یا سوژه به بیان فنی تر – را شرایط اجتماعی یا اقتصادی تعریف نمی کند بلکه فرد اساسا ً آزاد است. ما از طریق انتخاب های مان خود و سرنوشت مان را می آفرینیم."

فیلم Broadcast رو دیدم بدون زیر نویس، کسی می دونه این فیلم درباره ی چیه، اصلا کسی زیرنویسی سراغ داره برای این فیلم (منظورم زیر نویس انگلیسیه)

( اولین فیلم انجلوپولوسه گویا احتمالا مستنده و بیست و هشت دقیقه هم هست محصول 1967 )

Wednesday, July 2, 2008

به مناسبت بیست و چهارم خرداد

نشسته بودم روی میزهای سنگی دور تالار اصلی تئاتر شهر و تازه با خودت حرف زده بودم و می دونستم بابت حرفای دم ظهرم ناراحت شدی که یه اس ام اس اومد از یاسر

Oh god of dust and rainbow, help us see without dust, rainbow wouldn’t be

پرسیده بود نظرت در مورد این سطر چیه و من توی این فکر بودم که نه، اینجوری نمی شه، این که من یه تیکه فلز بگیرم دستم تو یه تیکه، بعد بذاریمشون در ِ گوشامون و من بخوام اینجوری دورت بگردم نمی شه ، باید یه فکری کرد و توی همین لحظه گوشی بغل دستی م که از وقتی من نشستم اینجا زل زده به یه دوردست ِ خالی زنگ می خوره و من فکر می کنم ملودیش همونیه که شجریان روش می خونه گر به تو افندم نظر چهره به چهره رو به رو . . . . و مطمئن می شم یا توهم زدم یا دنیا زیادی عجیب غریبه؛ یاسر دوباره اس ام اس می ده که من فکر می کنم به نوعی همون شعر حسین پناهیه که گاهی حجم یک کلاغ کنتراست یک تابلو را حفظ می کند. برداشت قشنگی کرده یاسر، اینو یه ساعت بعد که می بینمش بهش می گم. می پرسه نظرت چیه و من نظری ندارم. بگذریم، اینا همه ش بهونه بود، راستش می خواستم یه جوری شروع کنم که برسم به یه سطری که تولدتو تبریک بگم الان می بینم مسیرو خیلی بد اومدم هیچ، راهی نیس که نزدیک شم به اون جمله؛ عزیزم تولدت مبارک.

در ادامه ی کتابی که در پست های پیشین معرفی کردم داستانی می خوانیم از دی. اچ. لارنس با عنوان آخرین خنده که نام کتاب هم از همین جا می آید؛ از دی. اچ. لارنس تنها یک داستان کوتاه خوانده بودم پیشتر، آنهم در مجله ی دوست داشتنی وتوقیف شده ی هفت که عجیب میخکوبم کرده بود؛ داستانی هم که در اینجا از او می خوانیم به شدت تفکر برانگیز است؛ از آن قسم داستان هایی که به این زودی ها فراموش نمی شود؛ از آن قسم داستان هایی که وقتی تمام می شود مجبوری چشم هایت را ببندی و تمرکز کنی روی نشانه ها و نمادها؛ داستان عجیبی ست به شدت عجیب؛

بعد داستانی می خوانیم به نام ِ داستان ها و متن هایی برای هیچ از بکت که البته داستانی نیست به نام ِ داستان ها و متن هایی برای هیچ بلکه قسمتی ست از کتاب متن هایی برای هیچ که پیشتر در این صفحه معرفی شده است؛ بکت است دیگر؛ چه می توان گفت در باره ی او؟ جز اینکه بخوانیدش

بعد داستان ِ پیرمرد کنار پل را می خوانیم از ارنست همینگوی که مثل بقیه ی کارهای همینگوی قوی و تاثیرگذار است؛ صحنه ای است از جنگ؛ صحنه ای که همزمان عواطف و افکار خواننده را تکان می دهد.

بعد لباس نو را می خوانیم از ویرجینیا وولف؛ خب می گویند نویسنده ی بزرگی ست، من ولی تا حالا قبول نکرده ام؛ البته تنها چیزی که از او خوناده ام جز همین داستان کوتاه قسمتی از یادداشت های روزانه اش بود که نباید انتظار می داشتم چیز دندان گیری باشد که نبود. از این داستان هم خوشم نیامد.

و بالاخره کتاب با داستانی از سال بلو تمام می شود؛ داستانی به نام در جستجوی اقای گرین؛ با وجودی که حتا جایزه ی نوبل را هم گرفته این نویسنده اما اعتراف می کنم حتا اسم اش را هم تا حالا نشنیده بودم! داستانش فوق العاده بود؛ من را یاد همه ی نام ها ی ساراماگو انداخت؛ درونمایه ی مشابهی داشت؛ ان رمان فوق العاده ای بود و این داستان کوتاه فوق العاده ای؛ ( من که نمی دانم کدام زودتر نوشته ولی هر کدام بوده بعید نیست روی آن یکی تاثیر گذاشته باشد! )

برای بار آخر می گویم این کتاب را از دست ندهید :

آخرین خنده / دی. اچ. لارنس و دیگران / سعید سعید پور / نشر مرکز / 220 صفحه / 3200 تومان

تا یادم نرفته از آقای سعیدپور به خاطر ترجمه ی خوب و روانی که انجام داده اند تشکر کنم. (به سارا که داستانای دی اچ لارنسو اورزینال می خونه مثل چی حسودی م میشه)