ديده ايد لابد بيشتر اين فيلم هاي پورنو برايشان يك داستان هاي احمقانه اي سرهم مي كنند كه با شروع صحنه هاي اصلي از ياد مي رود؛ شايد سازندگانشان فكر مي كند مواجهه ي مستقيم با آن صحنه ها خيلي درست نيست؛ تازگي ها براي مسابقات كشتي كج هم داستان هاي مشابه سرهم مي كنند مثلا چند روز پيش يكي از اين شبكه ها نشان مي داد كه چجور آندرتيكر 1 رفت خانه ي اندي اورتون و اندي اورتون هم چجور از دستش فرار مي كرد و بعد پليس آمد بازداشت شان كرد و تمام.
دارم فكر مي كنم هميشه چنين داستان هايي هرچقدر هم سرهم بندي شده و ماست مالي شده لازم است؛ واقعا زندگي – بخوانيد سرنوشت، نقدير، خدا، طبيعت هرچي - حق ندارد اينجور بي مقدمه و يك دفعه اي از زمين و آسمان كابوس بفرستد برايت. حداقل به اندازه ي سازندگان همان فيلم ها كه گفتم خلاقيت به خرج بدهد يك داستان هر چند مسخره برايش بنويسد؛ نه اينكه پاي تلوزيون دراز كشيده باشي بي خيال، سي ثانيه بعد وسط يك كابوس تمام و كمال شده باشي بي هيچ مقدمه اي و تازه تمام هم نشود و هي طول بكشد و طول بكشد و طول بكشد تا جايي كه الان چند روز است من اينجا چيزي ننوشته ام؟ نه كه چيزي نداشته باشم براي نوشتن كه مثلا مي خواستم در باره ي بعضي فيلم ها كه تن به معرفي شدن نمي دهند بنويسم و مثلا به صحنه اي از يكي از همين فيلم ها اشاره كنم كه مرد با آن قيافه ي درمانده و فروريخته از پنجره ي بيمارستان براي كسي شماره مي گيرد وگوشي را مي دهد دست بيمار پشت پنجره و باران مي آيد و مرد ايستاده زير باران؛ يا آن صحنه اي كه مرد مي زد توي سر خودش مي گفت خلاصم كنيد و برادرش زار مي زد. بعد مي خواستم بگويم كه ممكن است خيلي ها بگويند اين صحنه ها و اين فيلم ها اغراق آميز است و گل درشت و من ياد وقتي بيافتم كه با حامد حرف مي زدم راجع به سگ كشي و حامد كه مي گفت آن صحنه ي مشت كوبيدن مژده شمسايي روي ميز تآتري است و گل درشت و من گفته بودم خراب ِ همبن صحنه هاي گل درشت و اغراق آميزم؛ نه كه زندگي خودم كم اغراق آميز است.
كداميك از شما داستان آن فيلم را باور مي كند – مال فون تريه نيست خيالتان راحت – كه مرد، مادري در بيمارستان، برادري در تيمارستان و خواهري در آسايشگاه معلولين دارد و زنش با زندگي اش همان كاري را مي كرد كه اسهاليان با باغچه هاي بيمارستان؟ خيلي گل درشت است نه؟ خيلي اغراق آميز است نه؟ شايد حق داريد و حق دارند منتقدين سينما چرا كه تجربه نكرده اند زندگي اغراق آميز را؛ زندگيي كه توي آن شاش و گه فحش نيست واقعيت است بويش را حس مي كني حتا ممكن است پايت هم برود تويش -مثل پاي مانچا كه رفته بود توي گه خودش، مثل پاي هانتا كه رفته بود توي گه يكي ديگر – و اين چقدر فرق مي كند با آن غزل ِ در گل بمانده پاي دل كه اينجا نه دلي در كار است و نه گلي هر چه هست همين چند قدم است بعد تن مي دهي به لجن بعد كرم هايت را دوست داري و اين حرف ها 2
1: در خارج از اين خراب شده گويا يك ادم هايي مسوول كفن و دفن مردگان اند كه نمونه اش همان زني است كه در موشت – روبر برسون - به موشت كفن مي دهد و بهشان مي گويند آندرتيكر؛ انتخاب اين اسم براي يك كشتي گير – كشتي كج البته – همچنان كه جالب است حيف هم هست؛
2. تكه اي از شعري از خسين شكربيگي؛ گفتم شعر؟ ببخشيد آوار؛ گفتم تكه ؟ آره همان تكه، از همان تكه هايي كه با جرتقيل كنار بايد بزني قبلش سگ ها بو كشيده باشند تعفن تنت را و حالا ديگر اصلا چه فرقي مي كند.
همینجوری اعصاب همه مان خراب است همین جوری دلمان می خواهد به زمین و زمان فحش بدهیم اما فک کنم باید خفه شوم و کلمات گل و بلبل نگویم چون خودم بد به تهوع دچارم امروز بد
ReplyDeleteمی خواستم چیزی بنویسم راجع به پست که بیشتر دل گویه است حجم سنگینش را می شود احساس کرد اما ترجیح می دهم سکوت کنم سکوت
ReplyDeleteواقعاًبعضی ها چقدر عصبانی به نظر میرسن!
ReplyDeleteیاد خوشه های خشم افتادم... و این مردان خشن و البته بعد از شهر سگی و شاید صحنه ای که بچه کورلئونه دامادشان را توی خیابان کتک می زند و من چقدر کیف می کنم.
ReplyDeleteچرا یک تریلی فحش خواهر و مادر حواله این و اون نمی کنی که هردو مون راحت شیم؟
آقای تعطیل
سلام،
ReplyDeleteخوب اگه همون اتفاق غیرمنتظره باعث میشه که هم چین نوشته ای به ذهن آدم تراوش کنه، نمیشه خیلی هم قضاوت بدی در موردش کرد، جز اینکه باعث شده یه مدت نباشی که در اون مورد باید نظر خواننده ها را پرسید.
من به همان داستان های تخم.ی تخیلی فیلم های پورنو معتقدم. حس را بیشتر می کنند و بعدها اگر در چونان موقعیتی قرار بگیری فلان فیلم به ذهنت می رسد و باعث می شود قوه ی جنسی ات به کار بیافتد. و زندگی اغراق آمیز. !!! به نظرم معمولی ترین ما هم در زندگی اش تکه هایی دارد که حسابی اغراق شده و به قول تو گل درشت است. و همین است که زندگی را از سکون همیشگی اش خارج می کند.
ReplyDeleteسلام. تو تنها عابر ی که می آید و میرود. ما را بس.
ReplyDeleteدر ضمن این حسین را بگو سری به ما بزند.هرچند بوی گند کلمات تو را هم خفه میکند. فقط کاش می تونستم بیام تئاتر رو ببینم تا ببینم کیانیان و توسلی چه معجونی شده است.
سلاااام
ReplyDeleteشروع پستت نفسم رو بند آورد . آفرین به قلمت
من که می دونم دردت چیه ! منم از همون درد گه رنج می کشم . لعنت به این زندگی گه
fuck
fuck
fuck
خدا هم سناریو های مضحکی می نویسد..در جایی از جهان سناریویی در جریان است و هزاران نفر می میرند و در جایی دیگر سناریویی در جریان است و همه برای نجات یک نفر تلاش می کنند!
ReplyDeleteدنیا به همین مضحکی است...
در همه جا کسانی به قول تو گل درشت بازی می کنند که نمی دانند جرا سناریواشان آنگونه نوشته شده است.
عنوانو که خوندم گفتم اوضاع خیلی خرابه ... جلو تر که رفتم به مانچا که رسیدم به تنهایی پر هیاهو ..به اون گه گرفتگی زندگی
ReplyDelete..دیدم نه بی ربط هم نبود .
نه اینکه من آدم بیجنبهای نباشم ولی این یه بار دیگه شاهرخ دقیقا احساس مشکی رو دارم که اینقدر زدنش اینقدر زدنش که حسابی کرهش دراومده.دارم بهت فحش میدم
ReplyDeleteپس چرا تو کابوستو یهبارکی رو کردی؟ بدون داستانهای دراماتیک ماستمالیشده؟
علتش همون که گفتی. طرف از زندگی واقعی اونقدر دوره که پای بشر از کره ماه، تازه خیال میکنه آرمسترانگ رفته پرچم هم گذشته خیر سرش و برگشته به ریش همه اول خندیده و بد هم تر زده. من بیماری رو در بیمارستان دیدم که زندگیش یک مستراح واقعی بود، با همون بو و جزئیات.
ReplyDeleteوقتی اینطور مینویسی شاهرخ، دوست داشتنی میشوی. شبیه خودت میشوی. شبیه همه مان. شبیه روزهای همه مان.
ReplyDeleteاما زیاد به گِل فکر نکن. به بوی خوشش فکر کن. به گُلهایی که ازش بیرون میاید یک وقت اگر دانه ی اصیلی افتاد توی دلش.
یک. پورنوی بی داستان عین هو داستان بی پورنوه. اینا یه جورایی باهم فقط کامل می شن
ReplyDeleteدو.داستانِ اغراق آمیز یا گل درشت رو نمی فهمم. داستان اگه داستان باشه دیگه جریان فکر رو ول نمی کنه که بره این طرفا. می گیری چی می گم؟ نمی گیری؟ پس سه رو بخون
سه. بارث می گه روایت همه جا حاظره و منم بی برو برگرد باهاش موافقم. روایت به هر حال روایته حالا می خواد باورپذیر باشه می خواد نباشه. می خواد گل درشت باشه می خواد روزمره باشه. به هر حال روایته و روایت هم ناگزیره و اون منتقدی هم که به یه روایت می پره اساسن داره بیرون روایت و روی یه چیز دیگه کار می کنه. می فهمی چی می گم؟ بازم نه؟
نمي تونم نظر بدم .چون زندگي من اغراق آميز نيست
ReplyDeleteاینا از عوارض یائسگیه, گُر گرفتن و...ایشالله اون دنیا خداوند تبارک و تعالی یه حالی میده به اونا که اینور سختی کشیدن! همینحوریا میگن دیگه نه؟
ReplyDeleteاینا از عوارض یائسگیه, گُر گرفتن و...ایشالله اون دنیا خداوند تبارک و تعالی یه حالی میده به اونا که اینور سختی کشیدن! همینحوریا میگن دیگه نه؟
ReplyDeleteحالا چرا فیلم پورنو می بینی؟!یه فیلم خوب دیدمshutter island
ReplyDeleteخوب راجع فیلم پورنو میشه گفت که ارضای میل جنسی چه با یکی دیگه چه با خودت، بعد از یه مدت تبدیل میشه به یه بازی که باید از دنیای دور و برت ببریش بوسیله ی تخیلت. داستان ِ داستان ِ فیلم پورنو هم برای همینه!
ReplyDeleteیه سکانس ِ خیلی به قول تو گل درشت ِ دیگه؛ مردی از باجه ی تلفن مشرف به خونه ش زنگ میزنه به زنش که تازه از هم جدا شدن، پای تلفن زنش میگه : "درست به موقع زنگ زدی،" و تلفن رو قطع نمی کنه تا مرد صدای عشقبازی اون با یه مرد ِ دیگه رو بشنوه.
واضحه کدوم فیلم ِ دیگه. ء
بی ربط به پستت: دیشب شبکه چهار آخرین قسمت تله تئاتر "عیش و نیستی" رو پخش کرد.دیدیش؟خیلی محشر بود.موضوع،ترجمه(ابوالحسن نجفی)و همینطور بازی ها(دانیال حکیمی و الهام پاوه نژاد).حسابی گرفته و ول نمیکنه منو.
ReplyDeleteراستی گفته بودی شعر کردی برایت بنویسم.باشه این هم شعری از عبداله پشیو:
ReplyDeleteروژ تا ئیواره ئاسمان ته ی ده کا
که چی ریی ئاسوی قه ت لی تیک ناچی
رووبار هه زاران په نا و پیچ ده کا
که چی هه ر ئه بی به ره و ده ریا چی
له ریگه ی نیوان لیکدابران و پیگه یشتنی من و توش گیانه
گه لیک باوه ش هه ن
به لام هه موویان
ریی باوه شی توم پی نیشان ده ده ن
فکر می کردم فقط من تو گرما حالم بد می شه.
ReplyDeleteسلام
ظهر به خیر.
یکسال گذشت و ما همچنان سبزیم و استوار
ReplyDeleteمنتظر حضور سبزت هستیم
راستی من فروغ رو دوست دارم به خاطر این که چهره «واقعی» یک زن رو نشون می ده. هیچ ربطی به رگ فمینیستی و اینا نداره.
ReplyDeleteVaghean ta adam eghragh amiz zendegi nakarde bashe in sahnehaye gol dorosht vasash faghat ye sahnas!
ReplyDeleteخیلی بی ادبی ! این فیلما چیه میبینی آخه؟! خودت میبینی کم نیست واسه ملت هم تعریف می کنی؟! ... اما جدا از شوخی این دلگیری رو هم به الباقی دلگیری های همیشگی این زندگی سنجاق کن تا حساب بدهکاریای همونی که اسمش سرنوشت یا هرچیز دیگه ایه بهت سنگین تر بشه! از کجا معلوم شاید اونم یه روز حسابشو باهامون صاف کرد
ReplyDeleteبراي كامل شدن اين حس تازه ات دعوتت ميكنم به خواندن رمان وات اثرساموئل بكت...خيلي فجيع ترازاينه كه توگفتي راستي.. سلام سبزباش
ReplyDeleteبراي كامل شدن اين حس تازه ات دعوتت ميكنم به خواندن رمان وات اثرساموئل بكت...خيلي فجيع ترازاينه كه توگفتي راستي.. سلام سبزباش
ReplyDeleteجالبی این زندگی های اغراق آمیز این است که فردی که در آن زندگی غرق است باورش نمی شود که زندگی اش تا این حد اغراق آمیز باشد !
ReplyDeleteمي دوني اينا بيچاره ها بيكارن ميان كار آفريني مي كنن براي جووناشون.
ReplyDelete