هميشه همينجور اتفاق مي افتد؛ يكهو مي بيني جايي هستي كه قبلا هم بوده اي؛ الآن نشسته ام روي بالاترين رديف صندلي هاي بخش جايگاه نمايشگاه بين المللي؛ تا چند دقيقه ديگر افتتاحيه ي نمايشگاه ايران مد است؛ بي هيچ مقدمه اي يكهو يادم افتاد درست روي همين صندلي نشسته بودم وقتي گفتم از آشناييت خوشحال شدم، اميدوارم توي اين مدت اذيتت نكرده باشم اگه اچازه بدي من ديگه برم؟ هاج و واج نگام كردي كه اين بازي جديده يا چي؛ لحنم جدي تر از اين حرفا بود كه به يه شوخي شبيه باشه؛ هيچي نگقتي؛ خداحافطي كرديم؛ ده دييقه بعد كه با دو تا بستني برگشتم نمي دونستي فحشم بدي يا بوسم كني من حال مي كردم وقتي حالت هاي جديدي از چهره ت مي ديدم؛حالت تناقض آميزي كه توي چهره ت بود برام جذاب بود؛ دارن سرود ملي رو پخش مي كنن؛بايد بلند شيم افتتاحيه شروع شد.
Pages
▼
خیلی کم پیدایی شاهرخ ... یکهویی هوس کردم تو یکی را لینک کنم تا کمتر فراموشت کنم...
ReplyDeleteداستان بود یا واقعی، سادیسمی عاشقانه داشت
گاهی آدم عشق اش رو با یک اتفاق توصیف می کنه که برای همه به جز خودش بی معنی. گاهی هم عده ای می فهمن که چه لذتی داره توی اون لحظه دوست داشتنِ یه آدم.ء
ReplyDeleteباز هم هجوم بي رحمانه خاطره ها
ReplyDeleteدلم گرفت....
ReplyDeleteche khoob, jaaye fogholaadeh'ei mesle namaayeshgaahe mode baashi va yeki eintori sar be saret bezaareh :-) ;-)
ReplyDeleteاینجا چطور میشه خصوصی گذاشت؟
ReplyDeleteآه آن روزهای رنگین
ReplyDeleteآه آن فاصله های کوتاه
عاشق این تناقضات در حالات جهره و رفتارم
ReplyDeleteحرکت جالبي بوده
ReplyDeleteبي ربطه ولي تو اين نمايش يک دقيقه سکوت يکي از کارايي که همسر شيدا براي اينکه شيدا به حرفاش گوش بده و تلويزيون نگاه نکنه اين بود که يک شماره تلفن الکي بگيره هر موقع که يک خانم گوشي را برداشت شروع کنه مطلبي که مي خواست به همسرش بگه به اون خانمه مي گه يعني راستش گفتن اون مطلب و شنيده شدنش مهم بود زنش هم بلافاصله تمام هوش و حواسشو به مطلب اون مي داد
البته گفتن اين خاطره ربطي به مطلب تو نداشت فقط از اين لحاظ که انجام عملي است که طرف مقابل اصلا انتظارشو نداره
ببخشيد گفتم شيدا اشتباه بود شيرين
ReplyDeleteآخ چه سادیسم عاشق کشانه ای. و چ پست متفاوتی از تو !
ReplyDeleteشانس اوردی من جای اون طرف نبودم چون قطعاً وقتی برمی گشتی اونجا نبودم
ReplyDeleteطعم این بستنی ها رو دوست دارم حتی اگه وانمود کنم اخمالو ام!
ReplyDeleteبقول اون دوستی که گفت باز هم هجوم بی رحمانهٔ خاطرهها ،،،،
ReplyDeleteهجوم بی رحمانهٔ بی خاطره بودن هم برای خودش بعضی موقعها لذت بخش،است
چون مس من میتونی گاهی اوقات از شنیدن خاطرههای دیگران لذت ببری
نا شکری نباشه ، نه این که خاطرای نداشته باشم،، نه ،، ولی خاطرههای این ور آب زیاد شنیدنی و به یاد ماندنی نیست .
سلام،
ReplyDeleteخوبی؟ مثل اینکه شلوغی سر این روزهای تو به من هم سرایت کرده.
علیک سلام
این سلام دوم جواب سلام دیروزه که برام فرستادی، همون که عمرا نفهمی دیدنش چقدر خوشحالم کرد. شاید یه سلام مثل یه بستنی باشه توی دست کسی که خیلی دوسش داری و برات مهمه، شاید یه سلام میتونه بعضی وقت مثل یه بستنی باشه یا مثل یه پل.