Sunday, March 31, 2013

طرح.فسخ عزیمت جاودانه



توی رستوران پرسید راستی چی میخواستی بگی.من در حالی که تکه های گوشت و قارچ را یکی یکی به دام می انداختم گفتم «آها درباره عشق.راستش فک میکنم هر آدمی اگه به اندازه کافی وقت و فرصت برقراری رابطه داشته باشه میتونه یکی رو پیدا کنه خیلی بهتر از اونی که فک میکنه عاشقشه.»حواسم بود که دارد من را نگاه میکند و با بی میلی با غذایش ور میرود.«میدونی در واقع مشکل اینه که مثلا ما توی زندگیمون با چن نفر میتونیم رابطه داشته باشیم.ده نفر بیست نفر حالا  بگیر چل نفر.تازه بعدش چقد میتونیم وقت بذاریم برا هر کدومشون.یه همین دلیل هم فرهنگها مفهوم عشق رو به وجود آوردن که به این وضعیت سامان بدن.اینکه نفر اولی که دیدی خوبه دیگه جستجوت رو ادامه ندی.البته این فقط یه جنبه شه.» چیزی نگفت.دستش را زیر چانه اش تکیه داده بود و با حالت متفکرانه ای لبش را گاز میگرفت و فقط من را نگاه میکرد که با ولع تکه های گوشت و قارچ را به سس سفید رنگ آغشته میکردم و میبلعیدم.
حالا شصت سال از آن موقع گذشته و با زنهای زیادی در رستوران های زیادی غذا خورده ام ولی هنوز همیشه به آن نگاه فکر میکنم.

Wednesday, March 13, 2013

مکانیک کوانتومی و تعابیر فلسفی یا «و این دنیا خیال اندر خیال اندر خیال است»

عاشق این آدمهایی هستم که توی یک عبارت کوتاه کلی مفهوم میگنجانند.با یک گنگی اعجاب آور کلی تعبیر و تحلیل را ممکن میکنند.مثلا این جمله ارسطو را که میگوید:«حتی اگر قرار باشد فلسفه نداشته باشیم باید فلسفه داشته باشیم.» آنقدر زیباست که قشنگ حک میشود توی مغز آدم.با چند کلمه محدود چنین کاری کردن شگفت آور است.
یا مثلا این جمله جان ویلر فیزیکدان شهیر را دقت کنید که در مورد مکانیک کوانتومی  چه میگوید:
«قانونی وجود ندارد جز اینکه قانونی وجود ندارد.»
خداییش حال نکردید؟قضیه این است که مکانیک کوانتومی با وجود موفقیت شگفت آورش در پیش بینی و توضیح فرآیندهای فیزیکی از نظر فلسفی چالشهای بسیاری دارد که برای بسیاری پذیرفتنی نیست.طرد علیت،طرد دترمینیسم (موجبیت) در مقابل گونه ای اختیار که به ذرات جهان داده میشود انگار که قدرت تصمیم گیری دارند،چیزهایی است که علاوه بر اینکه توی کت خیلیها نمیرود فهم مکانیک کوانتومی را نیز دشوار میکند.فکر کنید که ریچارد فاینمن بزرگ که خودش یک فرمولبندی جدید برای مکانیک کوانتومی ارائه داده (پث انتگرالهای فاینمن) میگوید مکانیک کوانتومی را نمیشود فهمید.
در این وسط نیلس بوهر که بی شک یکی از بزرگترین فیزیکدانهای تاریخ محسوب میشود تلاش کرد از نظر فلسفی کاری بکند و به همراه عده ای که مهمترینشان ورنر هایزنبرگ باشد فلسفه ای را بنا نهاد که به مکتب کپنهاگ شهرت پیدا کرد.که مفهوم محوری آن اصل مکملیت بوهر است.یک بیان ساده آن این است که پدیده ها ممکن است جنبه هایی داشته باشند که شناخت همزمان آنها ممکن نیست چراکه تدارکی که برای مشاهده آنها باید دیده شود همزمان ممکن نیست.مثلا در یک آزمایش مشخص تنها میشود یکی از دو جنبه موجی یا ذره ای بودن الکترون را مشاهده کرد.البته خب به همین سادگیها هم نیست.فون واستیکر که از شاگردان نزدیک بوهر است تعریف میکند که قرار بوده برای تولد هفتادسالگی بوهر مقاله ای بنویسد به همین دلیل به به مقاله های اولیه بوهر مراجعه میکند و متوجه میشود بیست و پنج سال است اصل مکملیت را عوضی فهمیده است.وقتی که پیش بوهر میرود و میپرسد تعبیر جدیدش میپرسد درست است یا نه بوهر میگوید:نه
به هر حال کسانی مثل انیشتن و شرودینگر (که معادله اساسی مکانیک کوانتومی غیر نسبیتی به اسم اوست) هیچ وقت دلشان با این مکتب کپنهاگ آرام نشد و هر چند هیچ وقت نتوانستند ادعایشان را ثابت کنند ولی همواره بر این اعتقاد ماندند که این یک نظریه میانی است و در واقع حالت خاصی از یک نظریه بزگتر باید باشد که هم دترمینیسم را حفظ کند و هم به علیت صدمه نزند.
البته راستش من دوست دارم این بار حق با انیشتن نیاشد.انیشتن زیبایی ریاضی را دوست داشت و معتقد بود دلیلی ندارد فرض کنیم که طبیعت/خدا اینقدر بدذات باشد که نگذارد ما آن را کامل بشناسیم.ولی من فکر میکنم دلایل کافی داریم!
به هر حال جنبه های فلسفی مکانیک کوانتومی آنقدر پیچیده و هیجان انگیز میشود که خیلی از فیزیکدانان اصولا طرفش نمیروند و فلاسفه هم که معمولا دانش کافی برای ورود به مفاهیمش را ندارند.اینجاست که برتراند راسل میگوید:«من امیدوارم تعداد روزافزونی از فلاسفه با گذشت زمان آگاه شوند که ندانستن فیزیک هر فلسفه ای را عقیم میکند.»
پی نوشت:آن جمله که توی عنوان آمده را یادم نیست کی گفته هر که میداند بگوید ممنون میشوم.در ضمن نقل قولها از کتاب خوب دیدگاههای فلسفی فیزیکدانان معاصر نوشته دکتر مهدی گلشنی آورده شده که به تمام کسانی که آشنایی حتی مقدماتی با مکانیک کوانتومی دارند توصیه میشود.

Friday, March 8, 2013

هشت مارس

بعضیها میگویند این روز که تبریک گفتن ندارد فقط باید به ستمهایی که مردان بر زنان روا داشته اند اندیشید و از اینجور حرفها.من فقط  دنبال بهانه ای برای تبریک گفتن به تو هستم.

Saturday, March 2, 2013

باغ وحش شیشه ای



میشود نمایشنامه باغ وحش شیشه ای اثر تنسی ویلیامز را از زوایای مختلف بررسی کرد.ولی من را که میشناسید اهل بررسی چیزها از زوایای مختلف نیستم.اینکه مثلا از منظر روانکاوی شخصیتها،دنبال عوامل سرخوردگیشان باشم یا بر مبنای تحلیل واکنش طبقه کارگر جامعه امریکا نقدی بر کاپیتالیسم در بیاورم.اینکه چرا خانواده وینگفیلد شمایل خندان پدری را که توی اداره مخابرات کار میکرد و آنقدر با دورها حرف زد که خودش  هم به دورها رفت را هنوز روی دیوار دارد و انگار که پذیرفته هر انسانی حق دارد کم بیاورد؛این را میشود تحلیل کرد و به روانکاوی این آدم ها پرداخت.اینکه نیازی که آماندا به پیدا کردن شوهر برای دختر منزویش لورا که نقص عضو هم دارد چقدر با ایده آلهای تام در تناقض است، اینکه سینما که هر شب تام برای جستجوی هیجان به آنجا میرود چقدر بازنمود روح دنیای سرمایه داریست که رنگ و هیجان را از زندگی شهروندان در خود میمکد و دنیای خاکستری برایشان به جا میگذارد و... اصلا این نمایشنامه جا دارد برای ساعتها بحث از زوایای مختلف ولی من را که میشناسید آدم بررسی کردن چیزها از زوایای مختلف نیستم.

نمیدانم دقت کرده اید یا نه که شکنندگی میتواند وضعیت بسیار بادوامی باشد.راستش فکر که میکنم وضعیت خیلی از انسانها به طور کلی از هر جنبه ای خیلی شکننده است.به خصوص اگر این شکنندگی از نظر اقتصادی باشد بلافاصله به همه جنبه های دیگر به خصوص روح و روان آدم گسترش پیدا میکند.ممکن است بعضی از دوستان ادعا کنند مهم این است که آدم از نظر روحی شکننده نباشد پول چرک کف دست است و این حرفها.بنده با این دوستان کاری ندارم.(البته با بقیه هم کار خاصی ندارم!) ولی فکر میکنم بیخودی تواناییهای فردی از قدرت اراده و این حرفها را بزرگ میکنند.بگذریم.گمانم اصلا تمدن بشری یک جورهایی بر اساس همین تلاش برای گریز از شکنندگی فرد شکل گرفته.اینکه نظامها و بروکراسیها هر لحظه سعی در ثبت و ضبط وضعیتهای فعلی افراد دارند تا توهم ثبات را برایشان به وجود بیاورند ولی آخرالامر تنها وضعیت شکننده آدم را بادوامتر میکنند.
راستش دقیقا نمیدانم ربط این حرفها با نمایشمامه ویلیامز چیست.اصلا من کی گفتم قرار است درباره این نمایشنامه حرف بزنم.خودتان بروید این نمایشنامه زیبا را بخوانید و درباره اش هر چی دلتان خواست حرف بزنید.
باغ وحش شیشه ای /تنسی ویلیامز/ترجمه روانشاد حمید سمندریان/نشر قطره

پی نوشت:فیلم اینجا بدون من بهرام توکلی هم بر اساس این نمایشنامه بود.الان یادم افتاد.فیلم خوبی بود با پایانی رویاگونه و تلخ.الان آن فیلم را بیشتر دوست دارم.