اگه به گوشي من زنگ بزنيد اين پيغام رو ميشنويد:
به در خواست مشترك از هر فرد تماس گيرنده به اين شماره مبلغ ده هزار تومان به عنوان عيدي دريافت خواهد شد.اين مبلغ به فيش ماه آينده ي شما اضافه خواهد شد.در صورت عدم تمايل تا زمان شنيدن بوق كوتاه وقت داريد كه قطع كنيد.
تا حالا فقط دايي عزيزم قطع نكرده.چلتا ميس كال داشتم!تو رو خدا اينم دوست و آشناس ما داريم!جالب اينكه صدا تابلو صداي خودمه!
سال نو مبارك.صد سال به از اين سالها.
خوش بگذره تعطيلات.
عیدت مبارک . برات یه عید پر عیدی آرزو میکنم. حالا اومدیم و مثلا"داییت میخواست بیشتر عیدی بده .... خودت خراب کردی که!
ReplyDeleteBiiiiBBBBBBBB...Happy Norouz...
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteسالنو بر شما و دوستان و آشنايانتان خوش
حيف من شمارهي شما را نداشتم
وگرنه يك ميسكال ديگه هم اضافه ميشد!!!
اتــفاقا بسیار نیکوست و بر استحباب آن تاکید شده که "عـلـــیکم بــالمــیخ کال" ... ان شااللـــه سالی نکو داشته باشید با انبوهی از میخ کال، فرموده اند که :" ان میخ کال الــعلما افضل من دماغ الشهدا" بهروز باشید
ReplyDelete«تحویل» می دهد جسدم را به سال نو...
ReplyDeleteمی خواستم بنویسم:
«وبلاگ غزل پست مدرن آغاز یک سال مسخره ی دیگر را...
که وقتی هیچ چیز تغییری نمی کند این روزها و ماهها و سالها و نشانه ها چه چیزی را...
که
اینجا مسیر دایره ای شکل و بسته است
پایان راه طی شده اما نمی رسیم...
که با همه ی اینها تبریک و امیدوارم...»
اما یاد پارسال افتادم که مثل این حرف ها را نوشتم
و دوستان استاد و شاعر برایم ناسزا نوشتند:
«تو غلط می کنی که که مثل ما نوروز را دوست نداری
چندصدایی خوب است اما به شرطی که فقط صدای ما باشد!
تو داری به فرهنگ باستانی ما توهین می کنی حکومتی اطلاعاتی!
برو گمشو نهیلیست پوچ گرای بی مذهب!!...»
پس تصمیم می گیرم که عین یک آدم 30 ساله که در ابتدای مرحله پختگی است
و نمی خواهد زیر بار نظر جمع له شود
بنویسم:
«این نوروز باستانی را خدمت شما و خانواده عزیز تبریک و تهنیت می گویم»
و بعد بروم کنار سفره هفت سینی که نچیده ام
و زل بزنم به روزهای خوبی که نمی آید...
سال نو و خونه نو مبارک.
ReplyDeleteامیدوارم اینجا دیگه امن باشه.
با بهترین آرزوها.
سلام سال نو و منزل نو مبارک
ReplyDeleteباز کن پنجرهها را که نسیم
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
و بهار
روی هر شاخه کنار هر برگ
شمع روشن کرده است
همه چلچلهها برگشتند
و طراوت را فریاد زدند
کوچه یکپارچه آواز شده است
و درخت گیلاس
هدیهی جشن اقاقیها را
گل به دامن کردهست
باز کن پنجرهها را ای دوست
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
با سر و سینهی گلهای سپید،
نیمهشب باد غضبناک چه کرد
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که در این کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها را
جشن میگیرد
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی
باز کن پنجره ها را
و بهاران را
باور کن
(فریدون مشیری)
شاهرخ عزیز به نظر من باید از خاطرات درسی گرفت و رهاشون کرد
نظر تو چیه ؟
پر در مقام تجربه ی دوستان مباش / صائب که زود بی کس و بی یار می شوی
ReplyDeleteسال نوی شما مبارک
ReplyDelete