يك ويژگي بدي كه لاهيري داره اينه كه دقيقا ً مثل خيلي زن هاي نيمكره ي شرقي دوس داره حرفاي خاله زنكي بزنه ، مي شه بعضي جاهاي همنام رو به راحتي بريد بي اينكه مشكلي پيش بياد ، البته من بهش حق مي دما ، معلومه حسابي دلش تنگ ِ كلكته س ولي اين دليل نمي شه كه حالا كه منو گير آورده و ازش خوشم اومده و دارم زرت و زرت پستامو بهش اختصاص مي دم - اين جور مواقع سيا دستمو مي گيره قسمم مي ده بي خيال شم ولي خب حالا كه سيا نيست كه - اينجور مخمو بخوره كه ، بخش پنجم ِهمنام قشنگه اما ميتونست كوتاه تر ازين هم باشه
تو این وسط چرا خاله زنک شدی از بدیای داستان میگی هان ؟!!
ReplyDeleteشعر ملي يا مذهبيي به ذهنم نمي رسه برات بنويسم خلاص اما عزيزم زن مگه ميشه كم حرف بزنه حالا هر جايي كه مي خواد باشه والله از اسكيموها بپرس
ReplyDeleteسلام رفيق
ReplyDeleteكي گفته خانوما زياد حرف ميزنن والله تو اين دوره زمونه آقايون خيليم بيشتر مخ آدمو ديليت ميكنن
{آدمك لبخند }
واقعا نميدونستي!جانم اينم از فوايد بلاگ ماست..بازم لبخند
سیا کجایی ؟
ReplyDeleteاین الان یه بلایی سر خودش و لاهیری میاره ها
..!
شاهرخ جان سلام
ReplyDeleteالبته بستگی داره که کدوم ترجمه اش رو بخونی . فکر کنم امیرمهدی حقیقت از همه بهتر باشه . من هم همنام رو خوندم ولی شاهکار نیست .
آپ کرده ام . ممنون می شوم اگر باز هم از کوچه ی شیدایان گذر کنی .
این پایان نیست
سلام
ReplyDeleteاز خوندن نظرات شما در مورد کتابی که منم از خوندنش لذت بردم خوشحالم . برام جالبه که با این دقت برداشت و نظر خودتون رو نوشتین . یه جورایی حسودیم میشه به دقت و وسعت نظرتون .ولی به نظر من کتاباش خوندنی و از حق نگذریم ترجمه اونم عالیه .
ممنون از اینکه به وبلاگم سر زدی و اظهار نظر هم کردی. من هم میگم الهی آمین
ReplyDeleteنویسنده ها هم گاهی جنبه شان را ازدست میدهند!
ReplyDelete