به حسين گفتم بيست دقيقه ي ديگه مي بينمت ، نمي دونستم توي اين بيست دقيقه قراره نفت بريزم رو خودم " ر " پيت ِنفتو از دستم بگيره ميم كبريتو ازم بقاپه ، الف با بغض بگه بذار خودشو بسوزونه راحت شه . نمي دونستم وقتي دارم اين پستو آپ مي كنم بايد راه به راه اتاق ها رو سركشي كنم كسي كار دست خودش نداده باشه .
درباره ي همنام – بخش هفتم
يه مشكل ديگه اي كه همنام داره اينه كه لاهيري بيشترين شخصيت پردازي را روي آشيما انجام داده و مي شه گفت خودش بيشتر از همه با آشيما همذات پنداري مي كنه اين به خودي خودش چيز بدي نيست ولي همين ميزان شخصيت پردازي براي گوگول – كه مي شه شخصيت ِاول ِداستان حسابش كرد – هم لازم بوده و صرف ِ بيان ِرفتار هاي گوگول كفايت نمي كنه .
دارم اينجوري نتيجه گيري مي كنم كه هر چي جلوتر مي ره ضعيف تر مي شه كار .
سلام! نمي دونم چيبگم خر نشي يه وقت ديگه باهات حرف نمي زنم اسمتم نميارم ! داره چي سرمون مياد؟
ReplyDeleteهمش حس می کردم تو یک چیزیت هست ، ولی دیگه نه اینقدر ! خوب میشی !
ReplyDeleteمی بینم که آقای شاه رخ خان روز به روز داری خاله زنک تر میشی در مورد کتاب ! زشته نگو این حرفا رو ! خدا رو خوش نمیاد
می دونی چیه این پست منو گیج کرده اینکه من دیشب خواب دیدم اگهی ترحیمت روی دیوار کوچه روبروه .کور بشم اگه دروغ می گم . اما همش یه خواب بود .من که نمی دونم چی شده اما به نظرم قسمت اول پستت خیلی احمقانه بود .یه چیزی هم که برام جالب بود اینه که فکر می کردم ادما وقتی نفتی می شن نمی تونن حرف بزنن اما تو با دستای نفتی هم وراجی می کنی .
ReplyDeleteروم نشد بگم من هنوزم خوب یاد نگرفتم چطوری تو این وبلاگ لعنتیت کامنت بزارم این کامنت بالایی مال من بود
ReplyDeletezeze
سلام.
ReplyDeleteاول اینکه همیشه و هر لحظه میتونه یه اتفاقی بیفته بیست دقیقه که یه عمره.
دوم اینکه من از موقعی با تفکر بودا آشنا شدم یه جورایی از این سوخته شدن و سوزاندن لذت میبرم این که گرمای واقعی زندگی رو با تک تک سلولهایت احساس کنی آدم رو وسوسه میکنه .
سوم اینکه
خوب شد پستت کمی متنوع شد مردیم از این همنمام ها
راستی نمی تونم اینو نگم که هر مو.قع احساس می کنم می تونم پست بعدیت رو حدس بزنم دقیقا چیزی مینوبسی خلاف اون و پستهای قبلیت به هر ال برای خودکشی کردن راههای دیگه ای هم هست