Pages

Sunday, July 18, 2010

جنگل-1

با گرگ هاي تنش

با كرم هاي زير پوستش

با خون هاي ريخته بر بدنش

در مهتاب تابستاني

جنگل

زوزه مي كشد.

15 comments:

  1. سلام! با توجه به یغمای دو کاملن مطمئن نیستم به همون یغمایی رفته باشم که شماها رفتین ولی خب به یغمایی از نوع خودم رفتم با تعاریف خاص خودش و خیلی درد آوره.
    در مورد صندوق هم اصلن بی ادبی نیست برادر جان . من این روزا انقدر رفتم به یغما که اصلن حال و حوصله ی هیچی رو ندارم چه برسه به این که برم سر صندوق مثلن!

    بی خیال باش و زندگی کن... هر از چند گاهی هم میریم یغما دیگه...

    بی خیال!

    شعرت هم قشنگ بود. یغما که رفته بودین حسین کارگاه شعر گذاشته بود؟!

    ReplyDelete
  2. درون آدمی جنگلی است

    ReplyDelete
  3. یاد بوف کور رو زنده می کنه این شعر !!!

    ReplyDelete
  4. زوزوه می کشد
    بر سر لاشخورهای بالا سرش

    ReplyDelete
  5. باز هم شعر بگو .. دوست دارم بیشتر بخوانم شعرهایت را

    ReplyDelete
  6. این آخرین زوزه های اوست !

    ReplyDelete
  7. سلام شاهرخ جان، خوبی؟
    این دفعه دیگه به روز کردن هام بستگی به ذهنم و چیزی که بهش خطور کنه داره! کتاب جنایت و مکافات رو تازه میخوام شروع کنم تازه یه کتاب کوچیک رو تموم کردم و حالا میخوام این کتاب بزرگ رو :)بخونم
    جنگل هیچوقت خاموش نمیشه خصوصن این جنگل! جنگل نفس میکشه

    ReplyDelete
  8. راستی قالب نو مبارک
    این سیستم جدید قالب بلاگر فوق العادست

    ReplyDelete
  9. جنگلی هستی تو ای انسان ....

    ReplyDelete
  10. یه جنگل بیشتر از ابن حرفاست.
    صدای با صدای سکوت

    ReplyDelete
  11. احساس تنفر مي کنم

    ReplyDelete
  12. تو فکر اینم که ما کدوم بخش این جنگلی هستیم که گفتی.
    ممنون بابت پیشنهاد هانگر. هنوز فکری به حالش نکردم و راستش به قدری درگیرم که حالا حالا ها نمی رسم کاری بکنم.
    در مورد مرشد و مارگریتا هم اول باید بخرمش تا بعد.
    خوش و خرم باشی

    ReplyDelete
  13. این یه عاشقانه ی جنگلیه شایدم یه جنگل عاشق

    ReplyDelete