استقلال مساوي كرد، با صبا باتري، يك يك؛ پرسپوليس باخت، از ملوان، سه دو؛ ذوب آهن هم مساوي كرد نمي دانم با كجا و چند چند، سپاهان هم به استيل ذين 5 گل زد نتيجه عجيبي بود نه؟ راستي چند روز پيش ايران با برزيل بازي كرد من نديدم اما مي گويند ايران خوب بازي كرده سه صفر باخته؛ ديشب هم برزيل قهرمان واليبال جهان شد؛ حال خاله دوباره بد شده برده اندش آي. سي. يو. اگر بميرد يك بار بيشتر به مراسم ختمشان نمي روم؛ زياد هم نميمانم؛ توي مراسم ختم تو هيچ كدام نماندند، بجز محمدحسين كه او هم توي رودروايسي حسين بود احتمالا؛ حال ابوالفضل خوب است بازي مي كند با همه مان، خالهاش مثل اينكه مي خواهد انتقالي بگيرد بيايد اينجا براي هميشه، من كه فكر مي كنم بيشتر به خاطر اين مزايايي است كه به كساني ميدهند كه از تهران خارج شوند؛ اينها را گفتم كه بي خبر نباشي، نگران هم نباش حال همه مان خوب است كمي مادر بدطاقتي مي كند كه طبيعي است كمكم فراموش مي كند؛ راستي ديشب هرچقدر گفتم شير تانكر نفت را ببند دارد شره مي كند چرا نبستيش؟
Pages
▼
رفیق شاهرخ سلام
ReplyDeleteتو نامه ی بعدی سلام منم به رضا می رسونی ؟
با این دو نوشته ی اخیرت گرچه شاید قدری بار خودت رو سبک کنی ، اما بار مضاعف اندوهی ست که بر دوش ما هوار می شه .
من نیز این روزها غمگین دوست خوبم علی ام .
طبیعی ست البته . کم کم فراموش می کنیم و عادی می شه .
دوست تو : ناجور
ای وای ازین درد دلتنگی... که هیچ جوری درمان نمی شود...
ReplyDeleteچه قدر بغض بود پشت اين نوشته ات شاهرخ. چه قدر دلتنگي. نمي دانم بايد به روز بهتر ايمان داشت يا نه اما اگر هست كاش زودتر برسد
ReplyDeleteباور میکنم که اینها را یرای رضا نوشتی .نه خودت.
ReplyDeleteخوندمت رفيق ... چه قدر بوي نا مياد از اين دنيا. اون انور دنيا، چه قدر دلتنگم كردي... دلتنگ چيزهايي كه ديگر نيستند اما هميشه هستن .... دلتنگي كن رفيق! دلتنگي آدمي از خالي بودن پر ميكنه
ReplyDeleteسلام رفیق.
ReplyDeleteیعنی میشه اون خدا بیامرز هم توی دنیای خودش یه چیزایی نوشته باشه که بالاش نوشته باشه برسد به دست شاهرخ:
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی
پسرخاله که به یغما رفت تا مدتها حالم بد بود.
ReplyDeleteاین روزها باز هوایی شدم
تا تو این موقعیت قرار نگیره آدم حتی نمی تونه حدس بزنه غمش چه شکلیه . . .
ReplyDeleteمرغ سحر ناله سر کن
ReplyDeleteداغ مرا تازه تر کن ....
سلام برادر
ای در غم تو به سوز و یارب
بگریسته آسمان همه شب
گر چرخ بگرید و بخندد
آن جذبه خاک باشد اغلب
از بس که بریخت اشک بر خاک
شد خاک ز اشک او مطیب
از گریه آسمان درآمد
صد باغ به خنده مذهب
من بودم و چرخ دوش گریان
او را و مرا یکیست مذهب
از گریه آسمان چه روید
گلها و بنفشه مرطب
وز گریه عاشقان چه روید
صد مهر درون آن شکرلب
آن چشم به گریه میفشارد
تا بفشارد نگار غبغب
این گریه ابر و خنده خاک
از بهر من و تو شد مرکب
وین گریه ما و خنده ما
از بهر نتیجه شد مرتب
خاموش کن و نظاره میکن
اندر طلب جهان و مطلب
خوبه که مي توني بياي اينجا
ReplyDeleteمن تو يه رابطه گند از ترس اينکه ديگه نبينمش بعدش چي ميشه موندم تو چي مي کشي؟
راستي راجع به بازي خوب ايران در برابر برزيل اين مطلب را بخون دستگيرت مي شه که ايران واقعا خوب بازي کرده يا نه
ReplyDeletehttp://www.ayandenews.com/news/19001/
رسیده
ReplyDeleteرسیدش
یعنی حتما می رسه
بد کوفتیه این دلتنگی
ReplyDelete...
ReplyDeleteبخه ن چو گول ک چه ن ئه وری بگیرم
ReplyDeleteدلم ته نگه دچ قه وری بگیرم
فه له ک ئیجوره خوه ی هاتن چگن که ی
ک ئه ر ده وری خه نم ده وری بگیرم
فرهاد
جا مانده است
ReplyDeleteچيزي جايي
كه هيچ گاه ديگر
هيچ چيز
جايش را پر نخواهد كرد
نه موهاي سياه و
نه دندانهاي سفيد
من هم خوبم. مراقب خودت باش. شیر تانکر را از این به بعد دستم کوتاه است، تو ببند
ReplyDeleteخودت میدانی که دوست داشتم برایم بنویسی
حال همه ما خوب است اما...
ReplyDeleteاون شماره ګوشی موبایل را نه میشه باک کرد، نه می شه نګه داشت...
ReplyDeleteهمون شماره داغونت می کنه. من هم یکیشو دارم. بدر در می آره... زمان هیچ چیز را عوض نمی کنه. بعضی زخمها تا ابد تازه اند ...
شبیه فال ورق با دو هیچ تنهایی
ReplyDeleteکنار دود غلیظ حشیش تنهایی
سلام شاهرخ
ReplyDeleteای کاش امروزتوی کافی شاپ
وقتی داشتم اون پک های لعنتی روبه سیگارمی زدم توهم بودی
...
هرچی بگم راجع به رضاغلط مفته
پس لال مانی می گیرم
...
به قول اون دوستمون توی کامنتهای قبلی
هرچی بلاس سرکسایی میاد که توی یغما به فنارفتن
...
داره برامون می رسه
دیگه ازمادام بوری بودن خودم حالم به هم می خوره
سگ تواین زندگی واین حال
سگ توش
مولانا:
ReplyDeleteسلام
فقط مي تونم اينو عرض كنم:
مي گذرد كاروان...
و اين كه دلمون برات تنگ شده.
يا علي مدد
عزیز این فیلم را گرفتم
ReplyDeleteدر اولین فرصت اگه این کار کوفتیه من بذاره می بینمش
شاهرخ با ما هم قدم بزن دادا. انقد دنبال این تیمای فوتبال و شرکتای چند ملیتی و یارانه و کوپن و زن و بچه ندو برادر. واسه خودت میگم. یه وخ از پا در میای جواب این ملتو کی بده؟!!! از شوخی گذشته دیروز همه چیز عالی بود. در روزی که حدس میزدم شدید دپرس باشم و نبودم تا اینکه... به دعوت یکی از دست "ان" در کاران فیلم مثلا طنز "یه جیب پرپول" غلط فاحش نموده پا به بیابان سینمای ایران گزاردیم و رفتن همان و... تا آخر شب فحش خار و مادر همان. اینم از روز تولد ما! البته که هر چقدر شب قبل تو کنسرت رفقا (فلامنکو) حال کردیم از دماغمون اومد. آقا طرفای سینما پیدات نشه این روزا. اصلا همون فوتبال بهتره!!! درود
ReplyDeletesalam, khoobi? midoonam nemishe ke khoob bashi, vali say kon be khatere madaret ham ke shode rooz be rooz behtar beshi. movazebe khodet bash.
ReplyDeleteفقدان شروع همه جیزهای فراموش شده است
ReplyDeleteبرسد به دست نویسنده نامه
ReplyDeleteفکر کنم حال رضا خوبست اگر تو خوب باشی
اگر راستش را بخواهی رضا عاشق شده است نمی دانم کی؟
ولی خودش می گفت دختر خوبیس گفتم تو مگر قول نداده بودی که دیگر عاشق نشوی گفت به توچه؟ خوب حق داشت به من چه؟
با پوزش از رضا محض خنده بود
زمان بیکرانه را
ReplyDeleteتو با شمار گام عمر ما مسنج
به پای او دمیست اين درنگ درد و رنج.
به سان رود
که در نشيب دره سر به سنگ میزند
رونده باش
اميد هيچ معجزی ز مرده نيست،
زنده باش.
ه.الف.سایه
باز ك فوتبال
ReplyDeleteشاهرخ عزيز ديدي برديم؟خوبي خودت؟
ReplyDeleteاونجا كه نوشتي حال ما همه خوب است بعدش ناخودآگاه ميايد اما تو باور نكن
ReplyDeleteکی می نویسی؟
ReplyDeleteامشب شب مهتابه...
ReplyDeleteاین ترانه تقدیم به تو سیاوش و رضا
خدا مرضیه و همه تازه در گذشتگان را قرین رحمت قراردهد...
سلام
اراکده ام
دلتنگیت رو به وضوح کابوس هام حس میکنم. یک فشردگی تعریف نشدنی، در جایی که بهش میگن قلب، اما در اصل همه جای تن آدمه و اصلا هیچ کاری با قلب نداره. همون تعریف کج و کوله از احساس و روان. این فشردگی مثل بختک روی زندگی میافته. خوب درکش میکنم.
ReplyDeleteخدا لعنت ات کنه تو اینا رو می نویسی و من گوله گوله اشک می ریزه از چشمام
ReplyDeleteاول گفتم شاید قصا می گی بازم و می خوای تست کنی قدرت ات رو در تجسم واژگانی یه بغضی که باید یه جوری با یه نفری قسمت اش کنی و سعی کردم با خودم بجنگم بعداش یادم اومد که چقدر پای فیلما و کتابا زار زدم و گریه کردم ...راحت شدم و گریه کردم
فهمیدم از اول اش اشتباه کرده بودم که اینجوری نگاه می کردم به قضیه باید از همون اول زار می زدم
چقد بی خود خودمو اذیت کرده بودم
خدا لعنت ام کنه...
شاهرخ جان/خان .سلام توي اين شرايط نميشه حرفي زد كه كمي از درد تو كم كنه .فقط بدون كه من مدتي نبودم و وقتي الان كه 7صبحه سه شنبه است بلاگت باز شد و مطلبت رو خوندم ياد تمام اونهايي كه رفتن و جاشون فقط يه آاااه مونده تو يادم زنده شد .حرفي نميتونم بزنم كه تسلاي خاطرت بشه ولي بدون بي اينكه برادرت رو بشناسم انگار اونو از دست دادم و ناراحتم .
ReplyDeleteعاقبت پشت سنگي پنهان ميشوم
سياه شده از نام
نام خانوادگي
و دو تاريخ مبهم كه پوزخند ميزنند .
کاش زندگی هامون هم مثل همین برد و باخت فوتبال ساده بود شاید هم ساده است ولی این روزها دلگیرم و نمی تونم زندگی کنم انگار با هیچ چیزی نه خوشحال میشم و نه ناراحت می دونم نشونه خوبی نیست فقط امیدوارم یه مرحله گذرا باشه
ReplyDeleteخیلی وقتا جا می مونم.از خیلی چیزا.پست قبلیتو نخونده بودم.چی بگم که ذره ای تسلای تو باشه؟کنارت می ایستم و می خوانم:
ReplyDeleteباید استاد و فرو آمد بر آستان دری که ...