بعضي لحظهها در يك فيلم فقط يك لحظه نيستند، يك لحظهي سينمايي نيستند؛ در كمترين برداشت يك لحظه در تاريخ هنر هستند؛ يكي از اين لحظهها لحظهاي است كه فيلم آندري روبلف در آخرين قطعه رنگي ميشود؛ حس عجيبي به آدم دست ميدهد؛ حسي از اين دست كه ميتوانست اين دنيا و زندگياي كه در آن تجربه ميكنيم جور ديگري هم باشد كه نبود. رنگي
فيلم با تصوير چند اسب كنار يك رودخانه و زير باران تمام ميشود؛ اسبها در اين فيلم آنقدر مهماند كه به راحتي ميتوانند موضوع يك تحقيق باشند.
مثال و تفسیرت حس عجیبی دارن!شاید اینه که سینما رو در عین ناتوانیش برای عمق انقدر فراگیر کرده.
ReplyDeleteمن از ناله و نفرین که کم نمیارم می خوام بگم به زور من رو بردی به جائی که سالهاست دلم می خواد ازش فرار کنم و برم سه کنج انکار و آرامشکده.
ReplyDeleteبه بابام هم چند بار گفتم باورم نمی کنه که
آدم خودش نمی ره اینجور جاها می برنش و ول اش می کنن که حالا خودت برگرد.
من غمگینم خدا کند تو شاد باشی
چقدر نوشتی
ReplyDeleteچقدر نوشتی
ReplyDeleteسلام رفیق شاهرخ
ReplyDeleteدو مطلب قبلی ت رو خوندم
و این آخری رو
بله حق با توست
لحظه ی حضور رنگ بار سنگینی از حسرته
خصوصا در مقابل نقاشی
به تعبیری خروج از تیره گی به نوره
اما خیلی دیر
رفیق : ناجور
چنان لذتی که از یک اثر هنری می بری در نوشته ات جاری است که آدم ، ندیده می تواند حسش کند
ReplyDeleteداشتم نوستالژیا را نگاه می کردم... اسبها دورند... باز هم آندری
ReplyDeleteاونقدر خسته و بي حوصله هستم که نگو
ReplyDeleteپر از نفرتم
مي خوام چند نفررو خفه کنم
چقدر بايد آدم گه هاي اطرافمون رو تحمل کنيم
به روي چشمم سعي مي کنم به اين فيلميه سفارشش بدم اميدوارم داشته باشدش
چقدر خوبه که تو اينقدر انگيزه داري
اطراف چقدر آدم غير قابل تحمل هست؟
من تهرانم. جايي را مي شناسي بشه اين فيلم را پيدا كرد؟
ReplyDeleteسلام
ReplyDeleteمدتهاست یه فیلم گرفتم ببینم حوصله ندارم.
جوابت رو دادم.
فکنم منم جا موندم تو یه فیلم
ReplyDeleteبین این لحظه و لحظه ی قبلش
همون جایی که یه اسم خاصی داره و تکرار غیر تکراری تصویرهارو به رخت می کشه
باور کن همونجا ها گم شدم میون بارونای فیلمی!!
خیلی نکته جالبی بود رفیق.. حیف که نبود..نشد و نداشتیم ..
ReplyDeleteما از دست رفته ایم
حسابی با آندی روبلف عشق بازی کرده ای ها.
ReplyDeleteمن خوب نیستم.شاید اگه این فیلمو ببینم خوب شم.می شم؟
ReplyDeleteبه قول استاد خزایی:به روزیده ایم.و به قولی زنده شدیم یا به روایتی ...
ReplyDeleteمن این حالت رو با فیلمهای تارکوفسکی دارم، چیزی توشون هست که کله پا ت میکنه. باید کلی جون بکنی تا ببینی کجای این فیلم میتونی ایستاده باشی. دلم میخواست میتونستم این فیلمها رو این جا ببینم، الان که از مرز چهل گذشتم.
ReplyDeleteبرای من گاهی آخر یه فیلم سیاه و سفید میشه! تجربه کردی. مثل "یک اتفاق ساده"
ReplyDeleteبعضی فیلم ها هم هستند که در لحطه آخر معنا پیدا میکنن.
ReplyDeleteدستانم به قلم نمیچسبند.
سلام
هااااااااای مردم من این فیلمو می
ReplyDeleteخوام کسی صدامو میشنفه؟؟؟؟؟
درود
باید دیدش!
حوزه ي مورد اشاره ي شما در اغلب يادداشت ها سينماي روسيه ست كه چندان مورد توجه اين حقير نيست
ReplyDeleteاز اين كه هر از گاهي سراغي از بنده گرفتين ممنونم
بدجنس
ReplyDeleteبدجنس
بدجنس
این فیلمارو از کجا پیدا میکنی
ایهاالناس
من دنبال یه آقای فیلمی خوب میکردم
چند سال پیش هم یه فیلم درباره اسبها دیدم ... فوق العاه بود ... شاید همین بوده ... اسمش اما این نبود ...
ReplyDeleteهنوز نتونستم این فیلمو ببینم! آندره ی بزرگ، تارکوفسکی.... چه روزهایی با نوستالگیا گذروندم و چه روزهایی رو با ایثار....
ReplyDeleteممنونم که فیلمهای خوب میبینی! تارکوفسکی (هر چند پشت سر برگمان) دوست داشتنی یه! علاقم به تارکوفسکی زمانی بیشتر شده که فهمیدم برسون رو میفهمه! مجبور کردیم که برم سراغش! ازت ممنون هستیم. پاینده باشی و البته سبز! آینده از آن تو
لذت بردیم
ReplyDeleteزمانی طولانی تارکوفسکی را از یاد برده بودم....می آیم آندره.. برای خاطر او که سبز خواهد ماند...می آیم
ReplyDeleteپست ویژه یکسالگی وبلاگ هواپیمای سقوط کرده منتشر شد.
ReplyDeleteبی خیال رفیق ! بی خیال!
ReplyDeleteریلکس باش.
اراکده ام زنده
یک روز هست که تو از اینهمه دیدن و خواندن و اندیشیدن برسی به جایی که بگویی خوب،کافیست. اشباعم. وقتش است که بمیرم. ؟
ReplyDeleteکله های تباه شده شان هم .
ReplyDeleteengar ba hamoon asbhaye kenare roodkhaneh rafteii shahrokhe aziz
ReplyDeleteدوباره که رفتی حاجی حاجی مکه!
ReplyDeleteسلام مجدد .ابتدا پست اولت رو خوندم و برات کامنت گذاشتم اما موضوع این پست رو مورد توجه دیدم چرا که صحبت از فیلسوف سینماست تارکوفسکی در کنار بزرگانی دیگه مثه برسون .برگمان .فلینی که مسیرهای ناشناخته بسیارزیادی رو باز کردن برامون یادشون همیشه گرامی.
ReplyDeleteروبلف رو اولین بار توی عصر جدید به زبون اصلی دیدم و درحال دیدنش خوابم برد بعدش دوبار دیگه دیدمش و واقعآ ازش لذت بردم