اینجوری
نیست که خبر بدهد یا که مثلا زنگی،آلارمی
چیزی داشته باشد.یا
مثلا به شما ابلاغ کنند جناب آقایِ یا
سرکار خانمِ فلانی نظر به فشارهای
روحی-روانی وارده
و مشکلات متحمله و اختلال شدید اعصاب و
روان و پارهای معضلات دوران کودکی، شما
از این لحظه به بعد دیوانه قلمداد میشوید
فلذا تقاضامند است همکاری لازم را مبذول
بفرمایید.
بعد
شما هم بروید سرصبر شلوار پارهتان را
بپوشید و برای عابرین پیاده آشغال پرت
کنید.نخیر.اصلا
نمیفهمید کی،چهجوری،چرا.
به
همین دلیل هم آدم مدام در تعلیق و دودلیست
و با هر پیشامد غیر معمول باید تنتان بلرزد
که نکند دیوانه شده باشم.
بعد
مجبورید خیلی چیزها را به زبان نیاورید
چون ممکن است بقیه فکر کنند دیوانه شدهاید
بیآیند از آن لباسهای برعکس تنتان کنند
و بفرستنتان تیمارستان.میگویی
قرهقوروت خوردهام مزه نعناع میداده
لباس برعکس،تیمارستان. مهلت
توضیح هم نمیدهند.توی
تیمارستان هم که دیگر کارتان تمام است.یک
مشت دکتر روانی که هر چه میگویی بابا من
سالمم دیوانه نیستم به خرجشان نمیرود .میروند
جیکوپیکت را در میآورند که بله شما در
دوران کودکی ترس داشتهاید که ابویتان
شامبولتان را ببرد این باعث شده دچار حس
اختگی شوید و یکبار هم خواستهای برایت
آتاری بخرند نخریدهاند الان دیوانه
شدهای.تمام
دلایلشان هم همین چیزهای اینجوریست.هر
چه هم بگویید بابا من به گور پدرپدرجدم
خندیدهام که چنین چیز مسخرهای
خواستهام،هر چه هم قسم و آیه بیاورید
که ابوی بنده اصلا کاری به کار این عضو
فلکزده ما نداشته فایده نمیکند.کلی
قرص اعصاب توی حلقتان میریزند و خواهی
نخواهی آخرش دیوانه میشوید.
بله.
آدم باید احتیاط کند.
چه میشود کرد این هم
یکی دیگر از نواقص خلقت است.
سلام. شما دو تا وبلاگ داری؟ یغما از این جداست؟ پرسیدی کرد هستم؟ باید بگم بازار مشترکی از لر و کرد و ترک!!!دیگه خودت حدیث مفصل بخوان
ReplyDeleteسلام دوست گرامی
ReplyDeleteبه مناسبت اولین سالگرد درگذشت خواهر گرامیم دعوت هستید به مراسم داستان خوانی و فاتحه .
با احترام سید رضا قطب
ما ک خارج شدهایم از قواعد مردمان ک دیوانگی نام نهادهاند نامش را
ReplyDeleteممنون از نوشتههات
هوس کردم دیوونه بازی درآرم که ببرنم دیوونه خونه ببیم اونجا این جماعت دکتر قیافشون چجوری میشه وقتی بفهمن سالمم...اصن میفهمن ؟! :)
ReplyDeleteوبلاگت از یه جنس عجیبه آقا سیاوش
خوش گذشت خوندمش
ممنون