Monday, October 25, 2010

اسب‌ها اسب‌ها اسب‌ها

پرولوگ آندري روبلف كه ترجيح مي‌دهم آن را همان "مصايب آندري" بنامم با فرار يفيم(Yefim) شروع مي شود؛ از دست ِ كي و چرا، نمي‌دانيم؛ عده‌اي هم دارند با طناب و پوست و آتش كارهايي مي‌كنند كه چند لحظه بعد مي‌فهميم بالون هوا مي‌كنند. يفيم با بالن فرار مي‌كند. اينكه آيا از قبل هماهنگ شده يا نه معلوم نيست؛ اما اينكه از بام ِ كليسا فرار مي‌كند معنايي دوگانه و پارادوكسيكال در خود دارد. به نظر مي رسد هم‌زمان كه از كليسا - نه نماد و نشانه اي از دين و مذهب كه پاره ي جدايي‌ناپذيري از آن است– فرار مي‌كند هم‌زمان مي‌توان اينگونه نگاه كرد كه كليسا سكوي پرتابي است براي اوج گرفتن و اين نگاه ديني و ايماني را در تاركوفسكي و در فيلم‌هاي بعدي‌ش هم خواهيم ديد.

و تا يادم نرفته آن اسب، آن اسب، آن اسب، آن اسب ها كه مي دوند و ما از فراز آسمان از مكاني خداگونه به آنها مي نگريم و آن اسبي كه روي زمين غلت مي زند و بلند مي شود من را ياد آن اسب ِ چشم اندازي در مه مي‌اندازد -كه شنيدم خودش از فيلمي از فليني وام گرفته شده- اصلا پس‌زمينه تاريخي مصايب آندري با آن موسيقي حزن انگيزش و نماهاي طولاني و حركت هاي دوربينش و آن اسب ِ پرولوگش آدم را عجيب ياد آنگلوپولوس و فيلم هايش مي اندازد و اسبي با كله‌ي تباه شده.

ببينيد فيلم را اگر نديده‌ايد تا بيشتر با هم حرف بزنيم درباره‌اش

مرتبط با اين پست در اين بلاگ:

- حال من بي تو

- Prologue

- گذشته يه زخم پير و كهنه‌س خوب نمي‌شه

8 comments:

نسيم said...

واي شاهرخ دلتنگ اينجور نوشتنت بودم. مرسي كه با همه سختيها هستي

Anonymous said...

حالا چرااز روی بوم کلیسا پرید ؟
علیک سلام گل پسر قند عسل
اراکده ام

سانتا said...

این حال و هوای تارکوفسکی رو دوست دارم. اما فلینی فلینی هنوز یک چیزی را نفهمیدم از این فلینی. فیلم را باید ببینم بخاطر اسبش هم که شده

Unknown said...

بعيد مي دونم حالا حالاها بتونم ببينمش

مهربون said...

فک کنم تا اسیر زبان سغدی هستم نتونم فیلم جدیدی ببینم

نعیمه said...

از اونجایی که من آدم خیلی خرمذهبی هستم پس می گم وقتی با بالون از روی کلیسا می پره یعنی به این نتیجه می رسه که چیزهایی بالاتر از مذهب هم وجود دارن که می ارزه به خاطرشون بی خیال مذهب بشی.
اصلن این روزها تو مود اینم که گند بزنم به تمام اخلاقیات
سلام
صبحت به خیر
خوبی؟

ايرن said...

عاشق ناقوسشم!فيلم فوق العاده ايه!پيشنهاد مي كنم بعدش بريم سراغ فيلماي ديگه ي تاركوفسكي!مخصوصن ايثار!

sam said...

اسب ها والبته سگ ها رو دوست دارم.تو نوستالگیا اونجایی که با سگه تو آبگرم صحبت میکنه خیلی باحاله...