Monday, November 30, 2009

خواندن با استرس

اين چند وقت به قول آخوندها توفيق اجباري شد كتاب " مقدمه ای بر نظریه های فرهنگ عامه " را بخوانم كتاب درباره فرهنگ توده اي جوامع است و در واقع ديدگاه هاي مختلف و مهمي كه در اين باره وجود دارد؛ آدورنو به نمايندگي از مكتب فرانكفورت – و البته ماركوزه و بنيامين – اشتراوس به نمايندگي از ساختارگراها – البته بدون سوسور كه نمي توان شروع كرد- بارت به نمايندگي از نشانه شناس ها، آلتوسر و گرامشي به نمايندگي از ماركسيست ها و نهايتا رابطه فمنيسم و پست مدرنيسم با فرهنگ توده اي.

كتاب مفيدي است و مخصوصا براي كساني كه كمتر اين متفكرين را مي شناسند.

مقدمه اي بر نظريه‏هاي فرهنگ عامه

نوشته دومينيك استريناتي

ترجمه ثريا پاك نظر

انتشارات گام نو.

بوي جنگ با اسراييل مياد؛ خدا نكنه جنگ بشه؛ من يكي فك كنم با شليك اولين گلوله خودمو بكشم يعني واقعا مردن صدبرابر بهتر از زندگي با استرس جنگه اونم با اين وضعيتي كه ما داريم منظورم وضعيت حونوادگي خودمونه

يه نامه اداري هم چند روز پيش خوندم كه مي ترسم اگه لوش بدم بعدا به جرم افشاي اسرار محرمانه منو بگيرن همينو بگم كه بوي گند جنگ اعصابمو ريخته به هم

Tuesday, November 24, 2009

پدر، پسر، خمير ريش

چند سال پيش كه "ماه تلخ" پولانسكي رو مي ديدم وقتي ميمي به اسكار گفت:

چرا ريشتو با تيغ مي زني؟ چرا با ماشين نمي زني؟ آمريكاييا كه وسايل برقي رو دوست دارن

اسكار گفت:

نه اين امريكايي كه من باشم

ميمي گفت:

با تيغ مي زني كه اون حس نرينگيتو ارضا كني

تا مدت ها فكر مي كردم ارضاي همون حس مردونه س كه باعث ميشه از تيغ بيشتر خوشم بياد تا از ماشين؛

به روانشناس گفتم تنها تصويري كه از پدرم توي ذهنمه مال وقتيه كه هنوز خونه مون روستا بود، يكي دو سالمه، بعد ازظهر آفتابي نشسته توي حياط خونه، جلوش يه آيينه س با يه كاسه پر ِ كف و نوي دستاش يه فرچه كه باهاش صورتشو كف الود مي كنه و من با چشماي خيره نيگا مي كنم اين داره چيكار مي كنه

مادرم كه گفت بابات هم هميشه معده ش درد مي كرد بابابزرگت هم همينطور، از معده دردم خوشم اومد حس اصالتي بهم دست داد كه فرزند خلف نياكانم ام و تازه اونجا بود كه فك كردم تيغ زدن صورتم ربطي به حس نرينگي نداره بيشتر به خاطر اون كفيه كه صورتمو مي پوشونه و اون فرچه كه انگار از دوسالگيم اومده.

Saturday, November 21, 2009

اعتراف بعد ِ بيست و يك سال

با دو تيكه چوب و سه تا ميخ و يه كم كش و يه دونه خار كبريت اكبر، آره اكبر، يه چيزي درست كرده بود كه چوب كبريت رو با هاش شليك مي كردي و توي مسير شليكش آتيش مي گرفت چوب كبريت.

يه زنه بلند گفت اين بچه ترسيده، مليحه انگشتر طلاشو درآورد اتداخت توي يه ليوان آب داد دستم بخورم ترسم بريزه

همه گفتن اكبر خونه رو آتيش زده با اون ماس ماسك مسخره اي كه درست كرده؛ همه كاسه كوزه ها سر اون خراب شد، يادم نيس كتك خورد يا نه، يادم نيسب بعدش چي شد و اون ماس ماسكه چي سرش اومد، يادم نيس اون در ژاپنيه كه كشويي باز و بسته مي شد چي شد، يادم نيس چقد از لباس زمستونيامون توي آتيش سوخت، فقط يادمه چند دقيقه قبل از آتيش سوزي من توي اتاق خواب با اون ماس ماسك بازي مي كردم.

Thursday, November 19, 2009

غرب زدگي 2

يكي از فرق هاي من و سيا همين است كه سيا خيلي خويشتن دار تر از من است مثلا نشست غرب زدگي را خواند و يك مطلب هم درباره ش نوشت و الان دارد روش تحقيق مي خواند احتمالا؛ من اما دارم غرب زدگي مي خوانم و هر چند دقيقه يك بار بلند مي شوم از پنجره بيرون را نگاه مي كنم كمي اعصابم آرام شود، سيا مي گويد بايد ياد بگيري همه جور فكري را تحمل كني، شايد هم راست مي گويد اما صحبت از تحمل آراي مخالف نيست صحبت از استدلال هاي ناقص و ناقضي ست كه جناب آل احمد پشت سر هم مي آورد و نتيجه گيري هاي عجيب و غريبي كه مي كند؛ صحبت از غرض ورزي اي است كه من نمي دانم و نمي خواهم بدانم كه از كجا آب مي خورد بگذاريد از فرم شروع كنم و به محتوا برسم.

از روشنفكر - نويسنده اي كه در مطلب تحليلي انتقادي اش – اگر آل احمد را روشنفكر بناميم و غرب زدگي را متني تحليلي انتقادي كه هر دو از واقعيت دورند به نظر بنده – قسم مي خورد كه راست مي گويد و قسم مي خورد كه دليل فلان موضوع همين است كه مي گويد: "خدا عالم است كه همين رعب است كه باعث غربزدگي مي شود." (ص 99) و اين است روشنفكر ما كه خود مي داند استدلالش بي پايه است و ضعيف، مجبور است قسم بخورد؛ نمي تواند خود را از حب و بغض هايي كه دارد برهاند يا اگر نمي رهاند به زبان نياورد و فرديد را حضرت مي خواند و نادر را پوستين پوش و . . . وقتي صحبت از آدم غرب زده مي كند تازه دم خروس از جاي ديگريش بيرون مي زند و مي گويد: آدم غرب زده قرتي است زن صفت است (ص 123) (برنامه نود را ديديد اين هفته وقتي سردار عزيز محمدي سعي مي كرد خود را منطقي نشان دهد و نتوانست و فرياد زد بازيكني هم داشته ايم كه ابرو برداشته و فقط نداي وا اسلاما سر نداد؟) و اينجور جاهاست كه آدم بخش هاي ناگفته ذهنيت هاي ديگران را عيان مي بيند.

بگذاريد مثال ديگري بزنم به جهنم كه مطلب طولاني مي شود و شايد خيلي ها نخوانند؛

آل احمد توضيح مي دهد كه آدم غرب زده فلان جور است و بهمان جور است و آن كژي ها و ناراستي هاي فرهنگي كه داريم و مي دانيم شان را بر مي شمارد و همه را معلول غرب زدگي مي داند و ماشين زدگي، جايي هم مثال مي آورد كه سمت بندرعباس و بوشهر مَثَل است كه "زير ديوار عجم نبايد خوابيد" و اين يعني كه با دولت نبايد همكاري كرد به هر نحوي كه مي شود اين نكته را داشته باشد تا چيز ديگري بگويم بعد بر مي گردم همين جا؛

كسروي در شيعيگري نكته اي مي گويد كه جاي تامل دارد آن هم اين كه شيعه حديث دارد و روايت متعدد كه آدم شيعه جهنم نمي رود، از روايتي كه روز قيامت فاطمه زهرا را مي خواهند با دبدبه و كبكبه وارد بهشت كنند و نمي رود مي گويد تا كساني كه توي مجلس حسين گريه كرده اند بهشت نروند من نمي روم و خدا كه گويا ازين نكته غافل بوده و فاطمه يادش آورده دستور مي دهد هر كس براي حسين گريه كرده بفرستيدش بهشت به فاطمه مي گويد حالا برو نمي رود مي گويد آنهايي كه توي مجلس حسين بوده اند اما گريه نكرده اند هم بايد بروند بهشت و باقي روايت را خودتان حدس بزنيد كه كار تا جايي مي رسد كه كسي اصلا مسلمان بوده يا نبوده شيعه بوده يا نبوده گريه كن بوده يا نبوده مهم نيس از جايي رد شده و آن اطراف كسي براي حسين گريه كرده بازهم اين آدم برود بهشت تا جناب فاطمه مزين كنند بهشت را با قدم هاي مبارك شان.

اين را بگذاريد كنار آن حديت/روايتي كه هر كس يك بار در طول عمرش روز عاشورا را كنار بارگاه حسين باشد هرچه معصيت كرده است آمرزيده مي شود و كم نداريم از اين احاديث و روايات، حالا ببينيد آن شيعه ي عزيزي كه حاجي بازاري عمده فروش قند و شكراست في المثل، كه قديم عمده فروش بود فقط، الآن وارد كننده است و صادر كننده يا فلان شيعه ديگر كه بر پستي تكيه زده سياسي يا اجتماعي يا هرچه و تازه اين ها كه كمترند توده شيعه اي كه در خيابان وول مي خورند به راحتي آب خوردن احتكار مي كنند دروغ مي گويند تقلب مي كنند و هزار جنايت ديگر و مگر همين ديروز پريروز نيود كه خوانديم وشنيديم دسته جمعي در قيام دشت به كسي تجاوز شد و مگر جز در مملكتي كه حكومتش شيعه است جاي ديگري به زنداني تجاوز مي شود؟ و بگيريد سر اين رشته جنايت ها را ببينيد از كجا دارد آب مي خورد؛ من هم اگر بدانم به احتمال قريب به يقين اين امكان براي فراهم خواهد شد كه روز عاشورايي بروم كنار حرم شش گوش آقا و هر چه معصيت كرده ام را همانجا بريزم معلوم است كه به هر جنايتي دست مي زنم و ككم هم نمي گزد.

اين ها را ازين باب گفتم كه وقتي با پديده هاي فرهنگي مواجهيم حساب هاي قلي و دولش به درد شاگردان فرديد شايد بخورد و كسي جز جناب آل احمد بعيد مي دانم زير ديوار عجم نخوابيدن را عارضه ماشين زدگي بداند.

باور اكيد دارم كه پديده هاي فرهنگي همواره مولتي فاكتوريال اند و آن مثال ها هم كه زدم از جهت رابطه منطقي رفتارهاي يك عده با باورهاي مذهبي ايدئولوژيك شان و رابطه كمرنگ آن با ماشين زدگي است كه آل احمد مي گويد.

كتاب را كه مي خواندم اوايل، نكاتي را كه جا داشت روشن شود و كژي استدلال آنها بيان شود علامت زدم الآن كه نگاه مي كنم مي بينم كتاب پرشده از علامت و اينجا را جاي آن نمي دانم كه به تك تك آنها بپردازم مگر آخرين نكته:

همزمان با اين كتاب دارم انسان شناسي فرهنگي را مي خوانم و بررسي دوره هاي مختلف زندگي آدم ها از شباني و كشاورزي سطحي و كشاورزي عميق و صنعتي شدن را، و مي خوانم و مي بينم كه مثلا وقتي جامعه اي صنعتي مي شود چه اتفاقي مي اقتد و ربط چنداني هم ندارد كه آفريقا باشد يا آسيا يا اروپا يا هر جا تبعات صنعتي شدن تبعات صنعتي شدن است كما اينكه تبعات كشاورزي تبعات كشاورزي است حالا ما دوست داريم با بيماري مان سر كنيم و توهم توطئه را از نياكانمان ارث ببريم و به نوادگانمان بدهيم چيز ديگري است. آل احمد با ماشين در افتاده است و تمام آن تبعات را كه هر جاي دنيا ممكن است اتفاق بيافتد به غرب نسبت مي دهد و اين شد ميراثي براي كساني كه حالا اين كتاب را به عنوان منبع كارشناسي ارشد معرفي مي كنند و مي ترسند دانشجويان آتي علوم انساني چيزهاي ديگري بخوانند مبادا آنجايشان كه نبايد رو شود و آن چيزشان كه نبايد بادبان.

بخوانيد تا بدانيد پرچم روشنفكري دست كي بوده:

غرب زدگي

نوشته جلال آل احمد

انتشارات آدينه سبز چاپ اول: 87 (اين كتاب در سال هاي مختلف توسط ناشران مختلف چاپ شده است)

190 صفحه 2500 تومان

درباره غرب زدگي به قلم سيا