Saturday, July 31, 2010

جنگل - 8

به جيرجيرك هاي لالي كه در استخوان هايم ريشه كرده اند شك دارم

به ريشه كردن شان

به لال بودن شان

به جيرجيرك بودن شان

Tuesday, July 27, 2010

مه

پاورچين پاورچين سر مي رسد مه

پشت خم كرده مي نشيند

به بندر و شهر خيره مي شود

و آرام دور مي شود.

شعري از كارل سند برگ با ترجمه احمد پوري از كتاب براي تو و ماه نغمه سر دادم

گزينه اشعار كارل سندبرگ انتشارات مرواريد، چاپ اول : اسفند 83

Monday, July 26, 2010

يه همين سادگي

اگر رنگ زرد تمام شود

با چه نان بپزيم؟

از كتاب:

راستي چرا

سروده ي پابلو نرودا

ترجمه احمد پوري

نشر چشمه

چاپ اول : بهار 88

91 صفحه ' 2000 تومان

گاهي احساس مي كنم هنوز شعر نمرده است

اما اين احساس فقط گاهي به من دست مي دهد

فقط گاهي

به ندرت

گاهي كه يغما توفاني نيست.

Saturday, July 24, 2010

گابريل آتلان فره را بودن

دل و دماغ ندارم آنگونه كه بايد بنشينم درباره ي اينس و درباره ي دشواري هاي گابريل آتلان فره را بودن حرف بزنم. فقط به اين بسنده مي كنم كه به 1600 تومنش مي ارزد؛

200 صفحه هم بيشتر نيست؛

نشر مرواريد سال 81 چاپش كرده الآن چاپش تمام شده و يا بايد مثل من از يك دوست بگيريدش يا از اينترنت دانلودش كنيد.

اسدلله امرايي ترجمه اش كرده كه به نظرم مي رسد آنگونه كه بايد وقت و انرژي نگذاشته روي آن

از فوئنتس آئورا و پوست انداختن و سر هيدرا و خويشاوندان دور و مخصوصا مخصوصا ومخصوصا گرينگوي پير را هم بخوانيد.

+ فليپه مونترو بودن

Wednesday, July 21, 2010

جنگل - 7

پا به پاي جغدهايم تا صبح بيدارم

پابه پايشان تا شب هراسناكم