الآن كه دارم اينو مي نويسم ، ببخشيد ؛ سلام ،خوبي ؟ آره داشتم مي گفتم، الآن كه دارم اينو مي نويسم تازه تايپ كتابي كه دست ام بود تموم شده مي خواي آخرين سطري كه تايپ كردم رو برات بنويسم ؟ مي خواي ؟ نمي خواي ؟ چرا جواب نمي دي ؟ اَه . . . خب، چه بخواي چه نخواي من كه مي نويسم؛ نوشته :اگر روزي روزگاري عاشق شديد راه خانه را پيدا خواهيد كرد.
( بذار حساب كنم با اين مشتري : قابل شما رو نداره 2000 تومن)؛
خب داشتم مي گفتم؛ چي مي گفتم؟ آها، من آخرش نفهميدم مگه عاشق، شديد هم مي شه ؟ يا مثلا ًعاشق ضعيف هم داريم يا نه ؟ بايد بپرسم .
( بيرون انگار يه خبراييه ، زير درخت توت روبرو، دم آرايشگاه ، دو تا پليس وايسادن چند نفر هم جمع شدن خيلي دوس دارم بدونم چه خبره، خب تا چند دقيقه ديگه معلوم مي شه)؛
راستي بهت گفتم اصلا ًچرا دارم اينا رو مي نويسم ؟ وايسا، آ ، يه فكري زد به سرم _ حالا اول فكرمو بگم يا اول جواب سوالو بدم ؟ - اول اينو مي گم كه مامورا قفل ارايشگاه رو شكستن و الآن رفتن توي ارايشگاه ، لابد يا كسي اون توو مرده يا مواد مخدري چيزي پيدا كرده ن ؛ شايد هم اومده ن موهاشون رو كوتاه كنن ! نمي دونم ! خب داشتم مي گفتم ، علت اينكه داشتم مي نوشتم اينه كه ،اينه كه ، واي هيچ دليلي ندارم – خب اين خودش يه دليله ، قبول كن ديگه ،باشه ؟ - اصلا ً دوست داشتم بنويسم ، به تو ربطي داره ؟ گفتم به تو ربطي داره ؟
اين چند جمله ي آخر شوخي بود برو صفحه ي بعد تا جدي شم
[ صفحه ي بعد : ]
يعني واقعا ًفكر كردي مي خوام جدي شم ؟ ديدي سرتو گول ماليدم !
( مامورا صندلي هاي آرايشگاه رو جمع كردن )
ببين حوصله داري بنويسي ؟
( اينجاهاي متن به زبونيه كه براي بيشتر مخاطبا نامفهومه !)
(الآن مامورا دارن اظهارات يه آقايي رو مي نويسن )
[همون زبون نامفهوم ]
سلام ( اينو با تو نبودم الف از شهرداري اومده آخي ، خسته س ) اخبار ضد و نقيضه ، چي شد ؟ يكي از مشتريا ميگه اين پسره هست كه لباس قرمزمي پوشه ( كدوم ؟ ) نشونت مي دم همون كه با اون چند نفره مياد اينجا ( كدوما ؟ همون كه از اينجا چيز بلند كرده بودن ؟ ) از آرايشگاه دزدي كرده . اين آرايشگاه مركز توزيع مواد مخدره ( اينو يه مشتري ديگه مي گه ) هر چي بود جمعش كرده ن رفت .
خب الآن الف حقوق اين ماهمو داد از اين سيستم دستي بدم مياد تازه با ده تومني كه اضافه كار كردم شد صد تومن !
( مامورا هم رفتن )
تا حالا اينجوري ننوشته بودم جالبه نه ؟