- Prologue
بعد از فرار يفيم در پرولوگ فيلم، بخش بعدي فيلم با عنوان "دلقك: تابستان 1400" آغاز ميشود. قرار است با آندري روبلف آشنا شويم؛ آندري روبلف احتمالا مهمترين و شايد معروفترين نقاش روسي قرون وسطي باشد كه با گوگل كردن ميتوانيد ببيند و بدانيد كه بيشتر فرسكو و شمايلهاي مذهبي ميكشيده و احتمالا نقاشي آن زمان همين بوده؛ متولد دهه 1360 ميلادي است و يا سال 1427 فوت شده يا 1430 – نقش آندري روبلف را در فيلم آناتولي سولونيتسين بازي ميكند و اين هماني است كه در سولاريس دكتر سارتوريوس بود و در استاكر نويسنده و در آينه پزشك؛ در دستنوشتههاي تاركوفسكي آمده كه دوست داشته در نوستالگيا هم همين سولونيتسين بازي كند كه اجل مهلتش نميدهد؛ سولونيتسين سالي كه من دنيا آمدم از سرطان مرد؛ اين را هم اضافه كنم كه ذر سي و يكمين جشنواره برلين خرس نقره اي بهترين بازيگر را به خاطر نقش الكساندر زارخي در فيلم "36 روز از زندگي داستايفسكي" گرفت؛ شخصيت ديگري كه در اين بخش معرفي ميشود دانيل است، آيكونوگرافر روسي كه برخي از كارهاي منتسب به او در گالري ترتياكوف مسكو و موزه سنت پطرزبورگ موجود است؛ نقش دانيل را نيكولاي گرينكو بازي ميكند؛ بازيگر فيلمهاي كودكي ايوان، سولاريس، آينه و استاكر؛ همچنين بازيگر فيلم تهران 43، فيلمي درباره ي تلاش براي ترور همزمان چرچيل، استالين و روزولت در جريان كنفرانس 1943 تهران.
آندري، كيريل و دانيل سه راهبي هستند كه صومعه را به سمت مسكو ترك مي كنند بلكم كاري گير بياورند، جلوتر باران ميگيرد، تا باران بند بيايد به سرپناهي پناه ميبرند كه دلقكي براي عدهاي روستايي در آن برنامه اجرا مي كند؛ اينكه ميگويم دلقك دارم jester را ميگويم وگرنه به اين بازيگران دورهگرد كه با اجراي زنده، مردم را سرگرم ميكردند و رقص و آواز هم جزيي از برنامهشان بود اسكوموروخ مي گفتهاند؛ واژه اسكوموروخ هم احتمالا از كلمه يوناني σκώμμαρχος از ريشه σκῶμμα به معناي جوك گرفته شده كه اين واژه يوناني خود از واژه ايتاليايي scaramuccia به معناي جوكر گرفته شده و اين واژه ايتاليايي از ريشه عربي "مسخره" گرفته شده است. مهمترين شخصيت اين اپيزود هم نه آندري روبلف است نه دانيل نه كيريل - كه جلوتر بيشتر دربارهاش حرف خواهيم زد - بلكه همين دلقك يا اسكوموروخ است كه نقش او را بازيگر، كارگردان، فيلمنامهنويس، شاعر و ترانهسراي روسي رولان بايكوف بازي ميكند. دلقك در برنامهاي كه اجرا ميكند بويارها را مسخره ميكند؛ بويارها اعضاي بلندپايهاي در نظامهاي فئودالي بودند كه در آينده احتمالا تزار يا وليعهد ميشدند.
برنامهي دلقك كه تمام ميشود چند سرباز كه مشخصا ماموران دولتي هستند سر ميرسند، احتمالا از قبل دنبالش بودهاند، پيدايش كه ميكنند كسي چيزي نميگويد، دستهايش را مي گيرند، با خودشان ميبرندش بيرون، محكم مي كوبندش روي يك درخت، آنقدر محكم كه بيهوش شود، يكي از مامورها انگار كه كيسه اي را بردارد برش ميدارد مياندازدش روي اسب و ميبرندش، در نمايي غمانگيز و با شكوه ماموران بر فراز تپه مي گذرند سوار بر اسبهايشان.
*
مرتبط با اين پست در اين بلاگ:
- گذشته يه زخم پير و كهنهس خوب نميشه
9 comments:
che narahat konande bood akharesh, hamishe ketab haye roosi ro ke mikhoonam ghalbam dard migire.
نمي دونم چرا اصلا نتونستم با اين كتاب ارتباط برقراركنم به رغم اين كه كتاب بسيار خوبي بود.
شاعر می فرماید : روشنی روی تو چهره دلجوی تو کرده به پا شوری به دل ها زتمنا...
به به !
این نماهای غم انگیز را پاک کن از ان دل ...
امروز داشتم ترانه زمستون مازیار رحمت الله علیه رو می شنیدم... دلم گرفت. امشب شب جمعه است خدا جمیع درگذشتگان رو بیامرزد...
چقدر دلم واسه اینجا تنگ شده بود...
خب رفیق شاهرخ .
این بی شک بارزترین نمونه از نبوغ بصری تارکوفسکی در عنوان بندی و پرزنتیشن زمان در کل طرح اصلی فیلمنامه ست . یعنی معرفی شرایط حاکم بر زمانه ی قهرمان داستان و اونهم در پیشگفتار فیلم . این نگرشش بسیار حیرت آور بود .
می دونی منظورم نوعی ریسک هست .
رفیق : ناجور
میشه یکی بگه منظور ارتا چی بده احیاناً؟
مرسی شاهرخ.از صبح بالاخره نفس تازه ای کشیدم!چنان که شاید و باید!!!
عين سريال شده
خيلي خوبه
خيلي زحمت کشيدي
حالت بهتر شده انگار...خوشحالم
Post a Comment