Sunday, September 19, 2010

لباس پادشاه

تصور كنيد دختري هستيد بيست و چند ساله كه سال ها تنها با مادرتان زندگي كرده ايد و حالا مادرتان فوت شده و سرپرستي شما را به مردي سپرده ميانسال، مردي كه ظاهرا به شرافت و نجابت خيلي بها مي دهد آنقدر كه در دوئل هايي كه سر شرافت برگزار مي شود او را به عنوان داور انتخاب مي كنند؛ اين مرد اما در عين حال يك جورهايي اپيكوريست است؛ به كليسا نمي رود و عقايد كشيش ها را خرافه مي داند و در مذمت ازدواج و در ستايش آزاد گذاشتن شهوت عقايدي دارد؛ يك بار مي گويد به ده فرمان حضرت موسي معتقد است اما نه به آن فرماني كه در مورد روابط زن و مرد است – فرمان ششم - . زندگي اش را بدون كار كردن گذرانده و از ثروتي كه احتمالا به ارث برده ارتزاق مي كند، خيلي هم البته ثروتمند نيست؛ شما را كه دختري هست بيست و چند ساله سرپرستي مي كند و نقش پدر را برايتان بازي مي كند اما خيلي زود دلش مي خواهد نقش شوهر را هم بازي كند و مي كند.

تصور كنيد مردي هستيد حدودا سي ساله از دختري كه پدرخوانده اش نقش شوهرش را هم بازي مي كند خوشتان آمده و مي خواهيد با او ازدواج كنيد.

تصور كنيد مردي هستيد ميانسال، بورژوا مسلك و مي خواهيد براي دختري كه نقش پدرش را بازي مي كنيد شوهر هم باشيد.

تصور كنيد از اين وضعيت خسته شده ايد و مي خواهيد با مرد جوان فرار كنيد.

تصور كنيد مي خواهيد يا زن جوان فرار كنيد.

تصور كنيد دختري كه هم دخترتان بوده هم زنتان بعد از سال ها برگشته با بيماري اي كه پايش را بخاطر آن بايد قطع كنند.

تصور كنيد بايد پايتان را قطع كنند

تصور كنيد بايد پاي زنتان را قطع كنند.

تصور كنيد مردي كه زندگي تان را تباه كرده در بستر بيماري است و بايد دكتر خبر كنيد.

تصور كنيد بيرون دارد برف مي بارد و شما داريد جايي زندگي مي كنيد كه اخلاق حاكم بر جامعه بيشتر به لباس دلقك ها مي ماند.

تصور كنيد هر شب داريد كابوس مي بينيد.

شك ندارم هر كس ديگري اين فيلمنامه را تبديل به يك ملودرام اشك آور مي كرد اما بونوئل بزرگتر از اين حرف هاست. هيچكدام از شخصيت ها تبديل به كليشه نمي شوند، بعيد است با شخصيت هاي فيلم همذات پنداري كنيد؛ هر كدام از "تصور كنيد" هاي بالا را اگر كرده باشيد ربطي به فيلم ندارد!

اين اولين فيلمي است كه از بونوئل مي بينم و با همين يك فيلم در كنار بزرگاني همچون آنگلوپولوس، دسيكا، برگمن، دراير، ازو، كوروساوا، تروفو، آنتونيوني و . . . قرار مي گيرد در ذهنم.

تريستانا/ Tristana

محصول 1970 فرانسه، اسپانيا، ايتاليا

كارگردان: لوييس بونوئل

نويسندگان: خوليو آلخاندرو، لوييس بونوئل

بازيگران: كاترين دنوو (تريستانا)، فرناندو ري (دون لوپه)، فرانكو نرو (هوراشيو) و . . . .

95 دقيقه رنگي

17 comments:

ICE said...

بسیار هم نیکو

Unknown said...

بلاخره رسيدي به عزيز دل من يعني بونوئل
عاشق فيلماشم ازجمله همين فيلم

arakade said...

سالوادور دالی با سبیل های پوآرو ئی اش و این بونوئلی که همیشه بنظرم خیلی پیر می رسد را باسگ اندولوسی و خاطره ای قدیمی می شناسم. در مورد سگ اندولوسی یه چیزی خاطره ای دارم مال نوشته های اولیه وبلاگمه اگه رسیدی یه سری بزن به نوشته های قدیمی ام. خوندنش بدک نیست.
سلام و دنبال فیلما می گردم

ايرن said...

خيلي فيلم خوبيه.منم خوشم اومد.بونوئل عشق منه...عزيز دل منه...همه ي فيلماش كولاكند به تمام معني..شبح آزادي رو ببين حتمن!

azadeh said...

man asheghe film didanam vali mesle shoma herfeii nistam va vaghean elmam too in zamine kame. emrooz moghe bargasht be khoone filme "in the mood of love" ro migiram. bezar bebinam badesh nazaramo migam :)

بی تا said...

اروس و در حال و هوای عشق رو دیدم.عاشق موسیقی متن در حال و هوای عشق هستم و اون بالا و پائین رفتن از پله ها ... من اصلن این چشم تنگای نابغه رو دوس دارم

Unknown said...

منم دوست داشتم این فیلمو

Anonymous said...

آخ یادش بخیر. این فیلمو تو فیلمخانه ملی دیدم و از اون زمان داستان منو بونوئل آغاز شد...

منطقه امن said...

آخ یادش بخیر. این فیلمو تو فیلمخانه ملی دیدم و از اون زمان داستان منو بونوئل آغاز شد...

ناجورها said...

سلام به رفیق شاهرخ
بله . منظور منم از رفیق دقیقا همونی ست که گفتی . چون من تا حدی تمایلات چپ دارم . سیبیل نیز که مدتهاست .
در مورد کار و سفر گفتی . من کارم نفت و گازه . یه کار صنعتی ، سنگین ، ضمخت و یدی و هیچ ربطی هم به سینما و تئاتر و موسیقی و ادبیات نداره . من در همه جای ایران سیالم .
حیف که شابرول رو بهش نپرداختی . دریابش رفیق .
اما در مورد فینچر نظر من اینه که او برام همیشه جذاب بوده . حال بماند که هفت و بازی ستایش شده ترین فیلمهاشه اما او در فیلمهایی که عنصر ثابت فکری اش یعنی تخیل درشون نبود هم مهر خودش رو پای کار زده بود .
مثل اتاق وحشت . اما بعضی جاها هم حتی با حاکمیت عنصر تخیل بر کارش ، اصلا موفق نبود . مثل بیگانه ی ۳ یا حتی بنجامین باتن .
حالا هم منتظریم تا آخرین فیلمش بیاد دستمون . یعنی شبکه ی اجتماعی .
تشابهات زیادی بین فینچر و آرونووسکی می بینم .
وقتی فینچر دوباره به ژانر جنایی برگشت با زودیاک ، ناامید کننده بود .
اینکه تجربه نکردن عشق رو از نوع زمینی اش مشکوک می دونی ، راستش نمی دونم چی باید بگم . شاید واقعا مشکوکه .
کاروای رو هم برات گفتم که چطور می بینم . آره اون اپیزودش تو فیلم اروس شگفت انگیز بود و بهتر از دو اپیزود دیگه .
رفیق توصیه می کنم آنیس واردا رو دریابی .
اما بونوئل :
عجیبه برام که همین یکی رو ازش دیدی .(من چندتای ازش کار دارم) به نظر من بونوئل تو سینما جایگاه نیکوس کازانتزاکیس رو داره تو ادبیات .هر دو پیامبرانی بودند بی دین و بی کتاب . اما لایق اینکه آدم از حواریون شون بشه .


همیشه دوست تو : ناجور

مهتا said...

سلام
شبهای بلوبری آره دیدم.. تازگیا همه خوبند دیدم و کماکان قلبمان لبریز از عشق دنیرو شد
این روزا خیلی گرفتارم.. ولی سعس می کنم فیلمکی ببینم

مادام بوواری said...

پست قبلی ات
ناگفته های دل ِ لته لته ی ما بود
عزیز ِ دل ِ برادر
چه خوبه که حرفایی که توذهنته ولی عرضه وماتحت ِ اینونداری روی کاغذ بیاری شون ، یکی پیداشه ودقیقاً حرفای دلت روبنویسه وتوبخونی ولذت ببری دقیقاً من الان چنین حسی رودارم که فکرنمی کنم توموقعیتی یکسان هیچ کدوم ازشماها این حس رو تجربه کرده باشین
نسبیت
نسبیت
نسبیت
نسبیت
جواب می ده آخرش می دونم

Anonymous said...

يك جورهايي من رو ياد أاش اكل انداخت اما به قول شما كمي كليشه ايي شده بود اون فيلم اما تمام حقيقت اون فيلم رو به نظرم گلشيري درست فهميده بود كه كشاكش كيمايي هايت از كجا شروع ميشه

damon said...

اولا تو استاد ادبیاتی چیزی هستی؟
اگه باشی که حتما خیلی مستبدی چون فقط سبک خودتو قبول داری.
دوما اینهمه تصور کن واسه چی بود؟
سوما مث تو فقط یه فیلم از لوييس بونوئل دیدم،اونم"میل مبهم هوس"بود.
فوق العاده بود و ارزش پیشنهاد کردن به یه فیلم شناس مث تو رو داره.ببینش.
بازم بنویس.

bahar said...

hatman vidiana ra bebin vameyle mobhame havas!manam eros dost dashtam kheili be taabir ma nazik bood az eshgh ,in the mood ;;; ke aali bood makhsosanteke haey ke ba ham tamrin mikardan

sam said...

سلیقه اتو بسیار می پسندم!
متشکرم دوستم!

نگار said...

تصور کن من که با آقای بونوئل احساس خویشاوندی میکنم.یکسال پیش این فیلم بدستم رسید. ذوق کردم و یک هفته بعد علی-دوستم- این فیلم را برد و هنوز نیاورده!