Saturday, February 23, 2013

به خانه برمیگردم



یک سالی شده.گمانم بیشتر که اینجا نبودم.زندگیم خیلی فرق کرده خودم هم خیلی فرق کرده ام.البته خیلی یعنی همان قدری که میشود توی یک سال فرق کرد.فکر میکنم شادترم ولی فقیرتر.دغدغه های تازه ای دارم.بعضی دغدغه ها را هم گذاشتم توی یک جعبه در جعبه را هم بستم و گذاشتم توی انبار خانه پدری.جالب است بگویم کمی جوانتر شده ام.نه خیلی که به چشم بیاید مثلا چند ماه.راستش حتی در طی امسال کارهایی کردم که فقط از یک نوجوان شیدا برمی آمد.همین میانگین سنی را پایین آورد.میدانید احساساتی شدن کلا توی سیستم من نبود.یا مثلا اینکه دلم برای کسی تنگ بشود.از من به شما نصیحت اگر میخواهید جوان بمانید احساساتی شوید.البته من هنوز موفق نشده ام گریه کنم.ولی خب اگر میتوانید گمانم گریه بهتر هم باشد.

بگذریم. گفتم زندگیم فرق کرده؟گفتم.خودم هم کمی فرق کرده ام.گفتم؟چه زود حرفهام ته میکشد و میرسم سر نقطه اول.ولی عیب ندارد.در واقع همیشه همین جور بوده.ما همه مدام حرفهامان را تکرار میکنیم.به ندرت چیز جدیدی میگوییم.حوصله ندارم این موضوع را بیشتر برایتان بشکافم.

بگذریم.به هر حال این وبلاگ دوباره راه اندازی میشود.گمانم دفعه هزارم است که این وبلاگ دوباره راه اندازی میشود ولی خب چه میشود کرد این وبلاگ هم بالا پایین دارد.مثل زندگی نویسنده اش.یا زندگی آن یکی نویسنده اش که دیگر اینجا نمینویسد و خودش خانه مستقل دارد.یا مثل زندگی خواننده هایش.یا مثل زندگی همه انسانها.شانس آوردید اسم همه انسانهای کره زمین را نمیدانم وگرنه همین جور تکرار میکردم.گفتم که ما خیلی کم حرف جدید میزنیم.تازه گفتم حوصله ندارم.

بگذریم.تا یادم نرفته از کسانی که در این مدت کامنت گذاشته بودند و من به این دلیل که اینجا سر نمیزدم کامنتشان منتشر نشده بود(جمله خیلی طولانی شد باید برگردم از اول بخوانم ببینم باید بعدش چه بگویم..آها) معذرت میخواهم.خیلی هم زیاد.از این به بعد هم خودم کامنت جواب میدهم.خوبی شاه رخ این بود که در این زمینه خیلی وسواس داشت و کلی هم حرف داشت همیشه.من معمولا مثل بز اخفش جز تایید کردن کار دیگری نمیکنم.ولی خب الان باید دست تنها اینجا را بگردانم.

بگذریم.سلام

1 comment:

نگار said...

و علیکم.و سلام