1-عاشق این کتابهایی هستم که قبل انقلاب چاپ شده اند.از نویسنده
هایی که بعضا اسمشان را هم نشنیده ام.معمولا چاپ ساده ای دارند با جلدهای تک رنگ و
حروف چاپی که گاهی به سختی خوانده میشوند.ترجمه مترجمانی که گاه پایبند اصول اولیه
ترجمه هم نیستند و تنها احساس نیاز جامعه آنها را مجاب کرده که باید پیام این اثر
را به گوش توده های خفته رساند.
2- آدمها و خرچنگها نوشته خوزوئه دوکاسترو شاید اثر فاخری نباشد اما تصویر
وحشتناکیست از آدمها و گرسنگی.طبیعیت وحشی و خدایی که انگار چشمش را به روی
بدبختیهای این مردم بسته است.روایت زنده ای از فقر و استثمار.
3-کامی این کتاب را خیلی دوست دارد و میگوید اگر بخوانی و سوسیالیست نشوی کتک
میخوری.راستش اگر همان سالهای چهل بود و این کتاب را میخواندم احتمالا انگیزه ای
بود برای اینکه یک مبارز سیاسی بشوم و زندگیم را صرف روشنگری برای توده ها کنم.آخر
کار هم لابد نیروهای امنیتی سر به نیستم میکردند و جسد رو به فسادم را توی یک
مرداب پیدا میکردند.ولی حالا بیشتر جذب حروف چاپی ای شده ام که انگار با یک ماشین تحریر
قدیمی تایپ شده اند و کلمات گاهی ناآشنا و متروک محمد قاضی بزرگ که انگار سالهاست
کسی سراغشان نرفته و دیگر کسی بهشان سر نمیزند.
4-هر طغیان آبی جغرافیای تازه ای ابداع میکند، زمینهایی را محو میسازد تا
از آن زمینهای دیگری در نقاط دیگر به وجود آورد.
آدمها و خرچنگها/خوزوئه دوکاسترو/ترجمه محمد قاضی/انتشارات روز (شرکت با
مسئولیت محدود)/چاپ روز/دو هزار جلد(هشتاد میلیون شده ایم و تیراژ کتابها زیاد
که نشده هیچ آب هم رفته)/1346
3 comments:
آآخ که کجاها منو نبردی .اون کتابخونه پدری که هنوز جا برای این کتابا داشت . یه زمانی کتابخونه پر از این کتابا بود نشونه ایی از آرمانگرایی های یک دانشجوی دهه چهل .اون کاغذای کاهیشون و اون بوی خاصی که میدادن رو چقد دوست داشتم .از یه جا به بعد یهو غیب شدن .نیست شدن همرا ه نوجوونی من همراه آرمان های به باد رفته بابا ازبعد خوندن همین کتابا بود که از پولدارشدن ترسیدم ا
ما هم کلی از این کتابها داشتیم سوال من هم اینه که چی شدن یهو :)
اینجور تصاویر رو تو یه سری کارای درویشیان و مرادی کرمانی هم می یابی!
Post a Comment