Sunday, September 12, 2010

زانوبند پاي چپ

دارم فكر مي كنم آيا آدمي كه مدام فيلم مي بيند و كتاب مي خواند مي تواند جزو آدم هايي باشد كه به ته خط رسيده اند؟ آيا كسي كه به ته خط رسيده است خودش مي فهمد كه به ته خط زسيده است يا نه؟ - اين دغدغه را براي جنون و مرگ هم دارم كه قبلا درباره شان حرف زده ايم با هم؛ آيا كسي كه ديوانه مي شود خودش مي فهمد؟ كسي كه مي ميرد چي؟ -

يادتان هست آن وقت ها كه تلويزيون هايمان از اين 14 اينچ هاي سياه و سفيد بود وقتي مسابقات كشتي تماشا مي كرديم گزارشگر مي گفت فلاني با دوبنده قرمز وبهماني با دوبنده آبي؛ در گيرنده هاي سياه و سفيد بهماني يك زانوبند به پاي چپ داره؛ يادتونه؟ دارم فكر مي كنم ازدواج در يغما سياه و سفيد است؛ روي زانوي چپ من يك زانوبند است؛ خبري از چراغاني نيست؛ گوسفندي كه سر مي برند با من كه بر زانوي چپم زانوبندي است با من كه دامادم براي گزارشگر تلوزيوني فرقي نمي كند جر همان زانوبند كه گفتم

دارم فكر مي كنم لزوما در حين فاجعه نيست كه آدم خودكشي مي كند چه بسا توفان را از سر گذرانده باشي به ساحل كه برسي خودت را اويزان كني از شاخه اي

دارم فكر مي كنم باشگاه مشت زني فيلم خوبي است اما نه آنقدرها؛ آنقدر خوب است كه مرور كني درس هايي را كه خوانده اي مرور كني اين را كه تنها پس از فاجعه است كه رستگار مي شوي؛ اينكه تنها وقتي احساس عميق آزادي مي كني كه اميدهايت را از دست بدهي؛ اينكه اكسيژن داخل هواپيماها براي نجات احتمالي نيست براي آن است كه نعشه شوي مرگ را راحت تر قبول كني.

ببينيد اين فيلم را:

باشگاه مشت زني/ Fight Club/ محصول 1999 آمريكا و آلمان/ كارگردان: ديويد فينچر/ نويسندگان: جيم الس بر اساس رماني از چال پالانيوك/ 139 دقيقه رنگي

مرنبط با اين پست در اين بلاگ:

+ عمر ضايع مكن كه عمر گذشت، زرگري كن كه كيميا داري (درباره مورد عجيب بنجامين باتن)

17 comments:

مهربون said...

دارم فک می کنم فقط باید زندگی کرد فقط ! و دیگر هیچ

اراکده said...

سلام عیدی اگر برایت هست مبارک.
و اما بعد اینکه مرا یاد سکانسی از پاپیون انداختید. سکانسی که در ان زندانی پس از تحمل چند سال انفرادی سر اش را از دریچه سلول بیرون می اورد و از زندانی سلول کناری می پرسد : به نظر تو اوضاع ام چجوریه؟...در مورد ازدواج باید بگم شما اولین قربانی این سبک زندگی نیستی درس سربازی کار و ازدواج و دیگر هیچ البته میتونی مارکوپولو و یا کریستف کلمب باشی ولی فکر کن جایی هست تو دنیا که بشه کشف اش کرد؟و اخر اینکه آدم بی امید هیچی نیست.

ر.ن said...

اين يكي رو ديگه ديدم شاه رخ!!!!!!!چندين بار....اميدوارم هر چه زودتر رستگار بشم و تمام اميدهامو از دست بدم.....حالم ديگه از اين شل كن سفت كن بهم ميخوره

میم said...

فاک!!
من کلی داستان واسه این "در گیرنده های سیا و سفید زانوبندی روی پای چپ کشتی گیر چغر روس می بینید!"
حیف!!
شایدم حق خودم رو محفوظ دونستم و روزی درباره ش نوشتم...
....
باور کن این فینچر خیلی خوب فیلم میسازه، حداقل تا قبل از زودیاک....
...

اینکه بعد از ساحل آرامش و اینا خودکشی رو دیازپام فرض میکنی ؛ بنظرم خیلی خوبه،
چون دیگه همه چیز، همه ی لذت و خطرا و بدبختی و بگا رفتنارو پشت سر گذاشتی....
اگه روزی به این ساحل کوفتی رسیدم حتما یه جوری خودمو دار می زنم...
فقط امیدوارم اون جزیره هه پوشش گیاهی اش فقط علف نباشه!
...
و اینکه الان یاد فیلم شاوشنک افتادم و ساحل مکزیک و خاطره و اینا...
تو چقد فیلم می بینی پسر؟!؟

میم said...

فاک!!
من کلی داستان واسه این "در گیرنده های سیا و سفید زانوبندی روی پای چپ کشتی گیر چغر روس می بینید!"
حیف!!
شایدم حق خودم رو محفوظ دونستم و روزی درباره ش نوشتم...
....
باور کن این فینچر خیلی خوب فیلم میسازه، حداقل تا قبل از زودیاک....
...

اینکه بعد از ساحل آرامش و اینا خودکشی رو دیازپام فرض میکنی ؛ بنظرم خیلی خوبه،
چون دیگه همه چیز، همه ی لذت و خطرا و بدبختی و بگا رفتنارو پشت سر گذاشتی....
اگه روزی به این ساحل کوفتی رسیدم حتما یه جوری خودمو دار می زنم...
فقط امیدوارم اون جزیره هه پوشش گیاهی اش فقط علف نباشه!
...
و اینکه الان یاد فیلم شاوشنک افتادم و ساحل مکزیک و خاطره و اینا...
تو چقد فیلم می بینی پسر؟!؟

میم said...

راستی یه لیستی قبلا بهت دادم...
بغیر از سوفی شل ، دیگه چیزی ازشون نداری؟؟
"سرژ زیبا" کلود شابرول رو نداری؟؟

azadeh said...

mamnoonam be khatere comment. "fight club" ro hamoon moghe ha didam. rastesho bekhai kheili khosham nayoomad vali "The Curious Case of Benjamin Button" ro doost dashtam.

Morteza said...

رفت توي ليست فيلمهايي كه بايد نيگا كنم... مرسي بوكوپ

بی تا said...

کجایی رفیق که یاد ما نمی کنی؟؟
آدرس فیسبوکت چیه؟
این فیلم هم خیلی خوبه
در ضمن هر موقع به آخر خط برسی شاید چند لحظه بعدش بقیه بفهمن ولی فک نمی کنم ته خطو خود آدم بفهمه

محمد امین عابدین said...

درود
نظرتون را در مورد هامون در بلاگ ناجورها دیدم می خواستم بپرسم اگر فیلم را دیدین حالا نظرتون چیه؟ به دلیل این که من هم مثل شما از اول با فیلم ارتباط برقار نکردم اما حالا برای دوست نداشتنش هم دلیل دارم که در بلاگ ناجورها بیان کرده ام.

محمد امین عابدین said...

درود
نظرتون را در مورد هامون در بلاگ ناجورها دیدم می خواستم بپرسم اگر فیلم را دیدین حالا نظرتون چیه؟ به دلیل این که من هم مثل شما از اول با فیلم ارتباط برقار نکردم اما حالا برای دوست نداشتنش هم دلیل دارم که در بلاگ ناجورها بیان کرده ام.

azadeh said...

ببخشيد خودم قاطي مي كنم, نمي دونم نظرتون راجع به هامون چي بوده. من هامون رو حدود بيست سال پيش كه راهنمايي بودم از طرف مدرسه بردن سينما و ديدم وحتي ازمون خواستن تو اون سن براي زنگ انشائ فيلم رو نقد كنيم!! كلا فيلم رو دوست دارم ( نه عاشق!!). اگر الان فيلم رو مي بينيد بايد در نظر بگيريد فيلم تو چه زماني وچه جوي ساخته شده. خيلي از ساختار شكني هاي اون موقع الان بنظر احمقانه مياد. دوباره معذرت بخاطر دخالت ولي كلمه هامون كلي خاطره رو يادآوري كرد :)

نسیم said...

زندگی یعنی همین. گاهی باید برید

Unknown said...

آره اين فيلم را ديدم .فکر مي کنم دو تا سه بار. خيلي دوستش دارم

مقابله انسان با سايه خود. سنگينه
تو کلاس سايه ها که مي رفتم يکي از فيلم هاي مرجع ما اين بود
و اون زن که نمودار آنيماي زندگي نکرده عزيزدلم ادوارد نورتون است
چقدرعالي بازي مي کنه و اون صحنه اي که اسيد رو دستش مي پاشه از مرز درد عبور مي کنه

مهتا said...

نمیدونم .. راستی چرا؟

حامد said...

در مورد خودکشی بعد طوفان باهات موافقم...خیلی وقتا وقتی طوفانه می دونی دلیل بد بودن چیه...اما وقتی همه چی آرومه و حال بدت ادامه داره عذاب آوره
باشگاه مشت زنی عالیه...از ده تا فیلم محبوب عمرمه..بالای بیست بار دیدمش...دیالوگای خیلی هوشمندانه ای داره...به طور مثال وقتی توی کافه نشستن و تایلر داردن داره نظریه می ده در مورد همه چی

Unknown said...

ترجیح می دم وقتی رسیدم به ساحل به جای این که خودم رو بکشم بشینم و امواج دریا رو نگاه کنم و هی از خودم بپرسم یعنی من زنده ام.
سلام
وقتت به خیر