توی یکی از پستای قبلی م گفتم که وقتشه برم سروقت یکی از شاهکار های استاد مسلم سینما؛ شروع کردم به خوندن فانی و الکساندر ؛ غصه م گرفته بود که مهسا ملک مرزبان چجوری به خودش اجازه داده این کتاب رو ترجمه کنه ؟ ( خانم مرزبان عزیز می رفتی سروقت یه کتاب آشپزی ای خیاطی ای گلدوزی ای چیزی؛ فقط موندم اون کلمه ای که بین اون همه حرف رکیک نشسته و ترجمه ش کردی دارکوب چی بوده ؟!! ) داشتم می گفتم این ترجمه ی مزخرف به اندازه ی کافی غصه دارم کرده بود که خبر اومد اینگمار برگمن درگذشت.
راجع به فانی و الکساندر نوشتن کار هر کسی نیست ( دست کم کار من یکی که نیست ) فقط بدون هیچ تردیدی لیست فیلمای محبوبم رو توی پروفایلم تصحیح کردم.
17 comments:
همین مجری خانواده هست دیگه ؟
ندیدم فیلمش.. یه عالمه فیلم ندیده دارم و باز روزی روزگاری در امریکا نگاه کردم :p
این تیتر یعنی چی؟
باهاتون موافقم!،من هم بعد از دیدن فانی و الکساندر قاط زده بودم در مورد احساس مردی که سالهای زیادی از عمرش را از استبداد مذهبی پدرش در عذاب بوده...
ولی به هر تقدیر در پست زیر کمی خط خطی کردم...
http://yasnababa.blogspot.com/2007/03/blog-post_15.html
سلام
این هم مطلبی بود واسه خودش ولی واقعن جای تاسف داره که هر کی می تونه هر چی می خواد ترجمه کنه
سلام!!!!
ترجمه ی بد ممکنه حتی آدم رو از کافکا هم بیزار کنه....
چی بگم...
راستی! به این آدرس سربزن اگه تا به حال نزدی
http://www.radiozamaneh.org/azadeh/2007/07/post_44.html
به خاطر اون پستایی که در باره ی عدنان غریفی نوشتی...
خلاصه....
آهان راستی دوباره!
یک وبلاگ زدم جدید که آدرسشو همینه که وارد کردم این جا... البته فکر کردم سنگ و کلوخ به دیار باقی شتافته... اما حالا می بینم همون هم قابل دسترسیه با این آدرس البته
http://www.mahdie.persianblog.ir
بله!
حالم از همه چیز داره به هم می خوره...
خوش باشی
باورم نمی شه یعنی همه ی کامنتام داره ثبت می شه این روزا؟!!!!!
سلام علیکم!!!! اینم سه تا کامنت... می خوام ببینم عصر هم ثبت می شه کامنتام یا نه...(چشمک)
از اونجایی که من عربیم بده میشه این عنوان رو برام ترجمه کنین جناب شاه رخ خان ؟
salam. dele hame az in motarjema khune ! bia pishe man . http://ophelia.blogfa.com
من هم خیلی متاسف شدم.
کارگردان محبوبم بود.
هیچ وقت یادم نمیره وقتی فانی و الکساندر رو دیدم چقدر تو سالن دانشگاه ونگ زدم. چقدر اسماعیل رو دوست داشتم .
در هر صورت بحث ترجمه هم که داغه و هر کی از خونه قهر میکنه میشه مترجم.
اونهم ترجمه این کارها.کجایی شاه رخ؟
سلام به روزم ومنتظرت
mano commentinge blogger ! in che hekayat bashad!
va shod!
مرسی شاهرخ جان
متاسفانه فانی و الکساندر رو ندیدم.میرم فیلمشو گیر میارم .حتما می بینمش .ممنون که از کوچه ی شیدایان گذر می کنی
کار خوب نوشتی خبر کن بخونمش
این پایان نیست
پس سهم من چي ؟
چرا هيچ وقت از فيلم كوتاه ارتش برگمن چيزي نمي نويسي ؟
دیدمش قبلاً ولی الآن که هم آنتونیونی و هم برگمان هر دوتاشون به فاصله ی کوتاهی رفتند، تصمیم دارم برم خونه و وقتی برگشتم بشینم یه دوره ی کامل از فیلمایی که از هر دوتاشون دارم دوباره ببینم
یه چیزی یه جایی خوندم که جالب بود، یادم نیست کجا و کی ولی نوشته بود آنتونیونی از آخرین ساخته ی خودش راضی نبود به همین خاطر هم تا زنده بود اجازه ی حتی یکبار پخش خصوصی هم نداد تنها یکبار خودش به اتفاق یک کارگردان ایرانی(حضور ذهن ندارم که کامران شیردل بوده یا شهید ثالث فقید) اون رو با هم دیگه دیده اند
همین که می آئید و می خوانید ... متشکرم.
العلماء باقون مابقی درب و داغون
از حکایات سید کمال
Post a Comment