Saturday, May 1, 2010

هر كس بر خود رنج روا نمي دارد نخواند

در اوايل فيلم صحنه اي هست كه تري روبروي كشيش نشسته و بطري مشروب را يك نفس سر مي كشد و مشروب از لب و لوچه اش مي ريزد پايين، كشيش از پارچ يك ليوان نوشيدني كه احتمالا ليمونادي چيزي باشد كه خوردنش آسان نيست مي ريزد توي ليوان و يك نفس بالا مي رود، تري قوطي فلزي مشروب را توي دستش مچاله مي كند كشيش ليوان شيشه اي مشروب را با فشار دست مي شكند و خرده هاي آن را از كف دستش بيرون مي كشد.

مگر آدم از سينما چه مي خواهد؟

اواسط فيلم وقتي بس دارد يواش يواش از پله هاي بيمارستان مي آيد پايين روي پله ها مي ايستد چشمانش را مي بندد، دكتر ريچاردسون از روبرو مي آيد مي پرسد "خوبي بس؟"

- آره خوبم

- مطمئني ؟

- آره

و تا مي خواهد از پله ها بالا برود بس مي افتد روي زمين و كات به آهنگ ِ اندوهناك سوزان با صداي لئونارد كوهن كه مو بر اندام آدم سيخ مي كند.

مگر آدم از سينما چه مي خواهد؟

يكي از رنج هاي بزرگ زندگي م رنجي ست كه مادرم مي گشد از كشته شدن ِ فرزندش زمان جنگ؛ مادرم هميشه فكر مي كند مسوول كشته شدن اوست چرا كه وقتي برادرم اذيتش مي گرده او از سر عصبانيت نفرينش مي كرده و آخرين باري هم كه رفته جنگ و هيچ وقت برنگشته همين اتفاق افتاده و حالا مادرم فكر مي كند تاثير نفرين ِ او بوده اين اتفاق مثل بس كه تاثير دعاي او بوده كه بان برگشته اما چه برگشتني، آش و لاش

مگر آدم از سينما چه مي خواهد؟

بس نمونه ي متعالي و فلسفي – عرفاني سونياي جنايت و مكافات است كسي كه رنج خود خواسته را گردن مي نهد تا پاداش اش را كسي ديگر جايي ديگر بگيرد؛ اگر دلايل اجتماعي اقتصادي پشت رفتار سونياي جنايت و مكافات بود دلايل فلسفي- عرفاني پشت رفتار بس است و مي بينيم كه نتيجه هم مي دهد.

مگر آدم از سينما چه مي خواهد؟

بس شباهتي هم با الكساندر ِ برگمان دارد در شاهكار ِ فاني والكساندر؛ آن صحنه را به خاطر بياوريد كه در ذهن الكساندر اتفاقي عيني مي افتد كه منجر به كشته شدن ِ ناپدري اش مي شود، هيچ منطقي نمي تواند آن صحنه را توضيح دهد مگر منطقي دروني-هنري-سينمايي؛ همان منطق مي تواند رابطه ي عجيب ِ خودويرانگري ِ رنجناك ِ بس را با بهبود يان توجيه كند.

اين رنج ِ خود خواسته همان رنجي است كه در هر مرام و مكتبي براي رسيدن به رويايي به آن تن مي دهيم؛ از دعا كردن تا نذر و نياز تا آيين هاي سنت هاي اقوام مختلف – مراسم هاي قمه زني شيعيان، سيخ در صورت فروكردن ها و شيشه خوردن هاي علي اللهي ها، آيين هاي مذهبي هندوها و تبتي ها و سرخپوست ها و . . . –

جاي يك پايان نامه ي تحقيقي مفصل در باب جامعه شناسي ِ رنج هاي خودخواسته در سنن مختلف خالي است – اگر هم انجام شده و من خبر ندارم به من خبر بدهيد –

مگر آدم از سينما چه مي خواهد؟

نماي پاياني فيلم، زماني كه ناقوس هاي آسمان ها به صدا در مي آيند – همين لحظه كه دارم اين را مي نويسم موهايم تنم دارد سيخ مي شود – از زيباترين نماهاي تاريخ سينماست – بگذاريدش كنار ِ نماي پاياني اردت وقتي يوهان كنار تابوت مي گويد : مسيح مقدس! اگر امكانش هست به خاطر اين بچه – دوباره دارد موهاي تنم سيخ مي شود – و اينگر از تابوت بر مي خيزد – خدايا –

مگر آدم از سينما چه مي خواهد؟

و مگر نه اينكه مسيح هم به خاطر نجات انسان و انسانيت آن رنج ها را بر خود هموار كرد؟ ايا نمي توان گفت بس مسيح ديگري است؟ مسيحي كه نه به خاطر رستگاري انسان يا انسانيت كه به خاطر نجات ِ شوهرش، معشوقش يان چنين رنج هايي را بر خود هموار مي كند.

مگر آدم از سينما چه مي خواهد؟

دوست ندارم بگويم اين فيلم را ببينيد يا اگر ديده ايد بگوييد ببينم نظرتان چيست دوست دارم فرياد بكشم گريه كنم و سيگار بكشم و شكست امواج را دوباره ببينم

دارم فكر مي كنم همين كه براي نوشتن در مورد اين فيلم از جنايت و مكافات و از اردت و از فاني والكساندر بايد شاهد بياورم يعني كه فيلم بزرگي است

برنده جايزه ويژه هيات داوران جشنواره كن سال 1996؛ سالي كه هيات داورن شامل تران آن هونگ، كريستف پيه شويچ، اتوم اگويان و . . . به رياست فرانسيس فورد كوپولا نحل طلا را در حضور زيبايي ربوده شده ي برتولوچي، ابرهاي سرگردان كوريسماكي، كانزاس سيتي رابرت آلتمن، ماه اغواگر چن كايگه، فارگو برادران كوئن و شكست امواج به فيلم رازها ودروغ ها (مايك لي) دادند. من آن فيلم مايك لي را نديده ام اما ندي دنخل آن سال را مي دهم به فون تريه براي:

شكست امواج: Breaking the Waves

محصول 1996 دانمارك، سوئد، فرانسه، هلند، نروژ، ايسلند

نويسنده و كارگردان: لارس فون تريه

بازيگران: اميلي واتسون (بس)، استلان اسكارسگارد (يان)، كاترين كارتليج (دودو)، ژان مارك بر (تري)، آدريان راولينز (دكتر ريچاردسون)، جاناتان هكت (كشيش)، ساتدرا ووئه (مادر بس)

156 دقيقه رنگي

از فون تريه قبلا رقصنده در تاريكي را ديده بودم كه نخل طلا نوش جانش و داگويل را كه محشر بود و آنتي كرايست را كه اخيرا ساخته و معركه بود و آن فيلم كوتاه را كه به مناسبت شصتمين كن در كنار بسيار كارگردانان ديگر ساخت – هر كس سينماي خودش – و همين ها كافي است كه اين كارگردان از كارگردان هاي محبوب عمر آدم باشد.

27 comments:

somaye said...

به خاطر رنجی که می برم فقط خواندمش
فون تریه
فون تریه
فون تری
فقط می تونمبگم شاهکاره

somaye said...

کاش یه فکریبه حال این کامنتدونیت می کردی خیلی سخته نظر گذاشتن

مهربون said...

یه کامنت بلند گذاشته بودم کو!!!!!!!من جون ندارم هی بیام گلوکز بسوزنم کامنت بینیویسم ها

mahdie said...

من عاشق این فیلمم

مهربون said...

در میان یک گفتگوی شاد ناگهان بغض شادی که می ترکد! می فههم چقدر گاهی شادیها هم در برابر عظمت غم ها بی ربط هستند ! دلت را که جستجو کنی می فهمی که گستره این رنج تا کجاست !شاید به نیاکان مومیایی با حتی دورتر پیش از تاریخ ! و چه رنجی می برده انسانی که زبانی برای گفتن نمی شناخته است ! کارگردان محترم اگر مینیاتوری المان ها را کنار هم چیده باشد یا نه خلاق هنری اتفاق افتاده باشد در هر دوصورت نخل کن خوش حلالش چون از دردی می گوید که می کشیم یاد جلال آل احمد بخیر .

مهتا said...

اصلا این فون تریه میخواد ته ته آدمیت رو بچزونه.. نه .. نمیتونم با این فیلماش دوست باشم.. روح آدم رو جر میده لامصب.. بخصوص این فیلم.. داگویل یه کم بیشتر می شد تحمل کرد.. ولی این کی اصلا ..

iren said...

فون تريه محشره البته به استثناي ضد مسيح كه اصلا خوشم نيومد!ولي رقصنده در تاريكي تراژيك ترين فيلميه كه ديدم!
اينو هم اضافه مي كنم به ليستم!تو هم كه هي اين ليست ما رو طولاني مي كني
رازي در چشمانش محشر بود!اسكار نوش جونش....

زکریا said...

محشر محشر محشر محشر
دیوانه این پستت شدم لعنتی ! فکر مارو هم بکن بابا ! زیبا نوشته بودی. فکر می کنم بعد از دی سی شدن اولین کاری که بکنم داینه که بیام ازت این فیلم رو ببینم ! صحنه اون کشیش و مرده محشر بود . مطمئنم خیلی خیلی بهتر از خود فیلم توصیفش کرده بودی . همیشه همین طوره . فیلم ها و کتا بها رو خیلی بهتر از اصل اثر توصیف می کنی .
مگه آدم از سینما چی می خواد ؟

زکریا said...

اصلا یه کار دیگه : من فیلم رو نگاه نمی کنم و عصر میام پیشت و تو برام همه فیلم رو تعریف کن . مطمئنم خیلی خیلی زیباتر میشه برام

زکریا said...

آهای ! یعنی کسی تو این دنیا هست که بر خودش رنج روا نمی دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه هست صدامو می شنوه ؟؟ هی عوضی ! مزد باش و بگو چرا از رنج فرار می کنی ؟ ازش لذت ببر

hasti said...

فون تریه کارگردان محبوب و دوست داشتنی من. مردی که وقتی‌ حرف میزنه اونقدر خودشه، و اونقدر نظر دماغ بالاهای منتقد، به اونجاش، که با خودت میگی‌ این غول سینما از کجای دانمارک دهاتی زده بیرون آمده. بعث رو هزار بار دیدم و هزار بر دیگه هم می‌تونم ببینم. از دگویل خوشم نیومد، به آنتی کریست هم سجده می‌کنم.

hasti said...

در ضمن کارهای روز ایران رو هم فراموش کن، الان که خودم بهش فکر می‌کنم میبینم مثل اینه که بپرسی‌ میوه فصل چیه...شرم آوره این حرف من.

بی تا said...

همین امشب میبینم چون مدتها شراگ بهم اصرار می کرد ببینم و هر بار بهانه ای آورده بودم... همین امشب...البته چون رقصنده در تاریکی رو دیدم می تونم حدس بزنم با فیلم مریضی طرف خواهم بود

شهاب said...

نادانی که تا ابد باقیه... ولی نادانی ای که بخاطر جو بوجود اومده نیرویی برای ادامه ی بقا نداره. اونی که هنوز نادان مونده هنوز تو جو ِ احتمالا! :)
ممنون

ولی حقیقتا هنری که به انسان نرسد فراموش شدنیست. مگه آدم از هنر چی می خواد؟

somaye said...

این تصویری که از خوردن مشروب قوطی وشکسته شدن لیوان یکی از بهترینها بود و صحنه ای که بس منتظر تلفنِ یان بود ، چه عاشقانه قشنگ و غم انگیزی بود !
و اونجایی که بس کنار صخره های ساحل فریااد می کشد .
عکسی که گذاشتی مربوط به صحنه ای که بچه ها به بس سنگ می زنند ...با بدجنسی تمام دلم می خواست اتفاقی که برای بچه ها در فیلم داگویل افتاد ، اینجا هم رخ بده ...
همچنین ترانه های ابتدایی هر فصل باعث جذابیت بیشتر این فیلم طولانی شده بود .
دمِ لارنس فون تریه گرم ، من یکی که خیلی کاراشو دوست دارم با سوژه های ناب و منحصربه فردش که فقط خودش از پسِ ساختش بر میاد ونه هیچ کسِ دیگه ای ...
و نمای پایاانی ..آفرین خیلی اشاره خوبی بود .
وقتی ناقوس ها به صدا در آمدند !

somaye said...

بی خود و بی جهت این شعر از جان دان به ذهنم خطور کرد :

A Hymn To God The Father

Wilt thou forgive that sin where I begun,
Which was my sin, though it were done before?
Wilt thou forgive that sin, through which I run,
And do run still, though still I do deplore?
When thou hast done, thou hast not done,
For I have more.

Wilt thou forgive that sin which I have won
Others to sin, and made my sin their door?
Wilt thou forgive that sin which I did shun
A year or two, but wallow'd in, a score?
When thou hast done, thou hast not done,
For I have more.

I have a sin of fear, that when I have spun
My last thread, I shall perish on the shore;
But swear by thyself, that at my death thy Son
Shall shine as he shines now, and heretofore;
And, having done that, thou hast done;
I fear no more.

John Donne

foroozin said...

گفتي نظري ننويسيم /.فقط يک جمله کوتاه .عاشق اين فيلمم

iren said...

پاريس دوستت دارم رو ديدم!انتظار شاهكار داشتم اما خوب شاهكار نبود!فقط يكي دو تا از فيلماش خوب بود بهترينش هم به نظرم اپيزود place des fetes خيلي خوب بود!مخصوصا نماي آخر!فنجان هاي لرزان در دستان امدادگر!

iren said...

اپيزود آخرش هم خوب بود...فرانسوي صحبت كردن زنه عالي بود و تنهاييش ميون اون همه بوس و ماچ و شلوغي!

اراکده said...

و البته سلام و البته کوریسماکی را هم دوست خواهم داشت ... و این فیلم را ندیده ام و البته حوصله ام سر رفت از بس فیلم ندارم....

farhad amini said...

سلام...صبح عالی بخیر و خوشی...اون شعر یه تجربه احمقانه بود که خودمم ازش دفاعی ندارم بکنم...راجع به جناب فون تریه و الباقی قضایا هم حق مطلب رو ادا کردی...واقعا این بابا کارش خیلی خیلی درسته...غلط نکنم خوابگاهیه که انقدر مغزش خوب و آشفته کار می کته

مهربون said...

!!!!!!!!!!چرا این پست رو اینقدر دوس دارم

نعیمه said...

از بین تمام فیلمهایی که گفتی فقط رقصنده در تاریکی رو دیدم (کیف می کنی من چقدر فیلم تماشا می کنم؟) و باید بگم تنها جایی که از بیورک خوشم اومد تو همین فیلم بود. بعد از این همه سال هنوز هم هر وقت به این فیلم فکر می کنم ضربان قلبم تندتر می زنه.

farhad said...

از قرق تا خروسخوان راهی نیست...اگر این گزمه ها بگذارند...سر بزن به ما

سمانه said...

سلام.پیشنهاد می کنم( احمق ها) رو از فون تریه حتما ببینید اگه ندیدید.شاهکاره

foroozin said...

من فيلم هاي کيشلوفسکي را ديدم اونايي که نوشته بودي. عاشق کاراشم. کارگردان بزرگي ست
راجع به رنج هاي خودخواسته ياد فيلم بانوي مهرجويي افتادم. ياد نمايش يک مرد يک زن افتادم عالي بودن و همه درگير رنج هاي خودخواسته بودن

امیر said...

سلام،
فیلم موشت رو که معرفی کرده بودی دیشب دیدم. بعدش دوباره نقدی رو که نوشته بودی خودنم. اینجوری خیلی بهتره.
این فیلمی هم که نعرفی کردی همون دیشب گذاشتم برای دانلود. همون فیلمی که تن به معرفی شدن نمیداد ولی خیلی زود معرفی شد. ممنون
راستی کامنتی که برای زهرا موثق گذاشته بودی رو خوندم. یه چیزش یه هو رفت رو مخم. توی شرکت ما هم همه از مدیر مالی بدشون میاد. منم شاید یه روز مدیر مالی یه جایی شدم. بعد فکرش رو کردم که بزنه و مدیر مالی گهی بشم. اونوقت یکی مثل تو که تا وقتی مدیر مالی نبودم یه دوست خوب بود، بیاد و باهام دست به یقه شه.فکر کنم عاقبت بدی در انتظارمه. باید شغلمو عوض کنم.