Friday, August 12, 2011

نگاهی به پدیده نسخ در قرآن

ابن‌عربی میگوید:آیه‌یفاذا انسلخ الشهر الحرام» ناسخ حکم یکصدو چهارده آیه است:تازه انتهای همین آیه که میفرمایدفان تابو و اقاموا الصلاه و آتوا الزکاه فخلوا سبیلهم» ناسخ ابتدای آن است. زرکشی،البرهان فی علوم القرآن ج۲ ص ۴۰ و ۴۱

قضیه این است که تعدادی از آیه‌های قرآن با یکدیگر تناقض دارند.عمده این آیات احکامی هستند درباره امور روزمره صادر شده‌اند.بنابراین گفته میشود که این آیات ناسخ و منسوخند یعنی آیه‌ای که نسخ شده منسوخ و آیه‌ای که نسخ کرده ناسخ.توجیه قضیه هم مشخص است که به هر حال بنا بر شرایط خداوند احکام برخی چیزها را عوض کرده که اصلا چیز عجیبی هم نیست.مثلا در سالهای اولیه اسلام که هنوز مسلمانان قدرتی نداشتند در مقابله به کفار دستور به صبر شده ولی بعد از فتح مکه و قدرت گرفتن مسلمین کافر اگر به اسلام نگرود مهدور‌الدم میشود و باید کشته شود.
اما مشکل از جایی به وجود میآید که برای شناختن ناسخ از منسوخ نیاز داریم بدانیم به لحاظ تاریخی کدام آیه دیرتر و کدامیک زودتر نازل شده‌اند و مشخصا آیه‌ای که دیرتر نازل شده ناسخ است.اما همانطور که میدانید آیات قرآن نه بر اساس ترتیب نزول بلکه به ترتیبی که پیامبر دستور داده چیده شده‌اند.بنابراین نیاز هست که با شواهد تاریخی بفهمیم کدام آیه در چه زمانی نازل شده.مثلا آیه‌ای که در جنگ بدر نازل شده باشد مشخصا زودتر از آیه‌ای که در جنگ احد نازل شده خواهد بود پس منسوخ است.
اما تا چند قرن بعد از پیامبر بنا به دستور خلیفه اول و دوم نقل حدیث ممنوع میشود و این حکم تا زمان عمرابن عبدالعزیز هشتمین خلیفه اموی باقی میماند.قدیمی‌ترین تاریخ موجود هم تاریخ طبری‌‌ست که نویسنده روایتهای مختلف و گاه متناقضی را در بسیاری موارد نقل کرده است.حاصل کار تعداد زیادی روایت و حدیث است که عمدتا با واسطه های زیاد(فلانی به نقل از بهمانی به نقل از بیساری...)بیان شده‌اند و تازه نیاز هست که معلوم شود کدام جعلی است.علومی مثل علم حدیث و علم رجال پیرامون همین موضوع شکل گرفته‌اند.اما در بهترین حالت نیاز به اعتماد به قول برخی افراد و ارزش دادن به روایاتی است که با واسطه کمتری بیان شده‌اند.
خودتان میتوانید حدس بزنید که در موضوع حساسی مثل ناسخ و منسوخ چه میزان دست فرد برای تشخیص بسته است و موارد کمی وجود دارد که بشود با قطعیت حکم داد.حالا سوال این است که این همه جزمیت موجود در بیان احکام دین از کجا میآید و چرا عالمان دین در این موضوع تا این اندازه بدون صداقت برخورد کرده‌اند.شاید اگر عالمان دین در طول قرنها با صداقت بیشتری برخورد میکردند و سعی نمیکردند اثبات کنند که اسلام برای همه چیز برنامه مشخص دارد احکام واجب و حرام بسیاری به مکروه مستحب کاهش میافت.
پ.ن :این برداشت من از فصل پنجم کتاب معنای متن (پژوهشی در علوم قرآنی) نوشته نصر حامد ابوزید به ترجمه مرتضی کریمی‌نیاست که البته صرفا طرح مسئله را از این کتاب است نه برداشت.برداشت آخر از من است.من شخصا در این موضوع کم میدانم و خوشحال میشوم دوستان مطلع توضیحات بیشتر بدهند.

No comments: