الف:پشت مانیتور وایسادم تا چیزی رو که برا گفتنش چند روز بود که دست وپا می زدی و بخونی:
اهلي كردن يعني چي ؟
_يه چيزيه كه پاك فراموش شده ، معني ش ايجاد علاقه كردنه
_ايجاد علاقه كردن ؟
_آره ، تو الان واسه من يه پسر بچه اي هستي مثل صد هزار تا پسر بچه ي ديگه ، نه من هيچ احتياجي به تو دارم ، نه تو هيچ احتياجي به من ؛ من هم براي تو يه روباهم ، مثل صد هزار تا روباه ديگه ؛ اما اگه برداشتي و منو اهلي كردي اون وقت هر دو تامون به هم احتياج پيدا مي كنيم ؛ ميون ِهمه ي عالم تو براي من موجود يگانه اي مي شي من برای تو
روز بعدش بهم گفتی خیلی چیزا که اشتباه هستن رو باید شکست .گفتم آخه برام سخته تا حالا هیچکی پیدا نکردم که لایق گفتنش باشه گفتی بگو. گفتم خیلی سختمه یادمه خیلی این پا اون پا کردم همش به خودم فک می کردم نکنه دارم اشتباه می کنم بهت اعتماد کردم روبروت ایستادم یه قدم جلو اومدم وگفتم .
ب:گفتم دنبال تجربه کردن نیستم. نمی خوام مث 16،17ساله ها چند روز با هم خوش باشیم بعدش پشیمون شیم ،دنبال یه نفر می گردم که تا آخر باهام هم قدم باشه هستی:گفتی آره هستم . بهت اعتماد کردم .
ج: روی همون چند تا موزاییک که حرف های زیادی زدیم قرار های زیادی گذاشتیم دعوا کردیم آشتی کردیم گریه کردیم خندیدیم درست روی همون چند تا موزاییک بهت اعتماد کردم .
اونقد اعتمادکردم واعتماد کردم واعتماد کردم که تو این لحظه نمی دونم کجام ،چند ساعت از امروز گذشته و چقد به فردا مونده ولی یه چیزو خوب می دونم اینکه دیگه به هیچکی اعتماد نمی کنم البته نا گفته نمونه که یه چیزایی هم این وسط یاد گرفتم اینکه :مردی یعنی اینکه بتونی عهد بشکنی چون شکستنی ها رو باید شکست .
No comments:
Post a Comment