Monday, May 5, 2008

تنها توفان کودکان ناهمگون می زاید

الف: خواب-نوشت

جایی اطراف شهر بودیم که بیشتر زمین هاش – در بیداری - کشاورزی ست اما ما که آنجا بودیم زمین تا چشم کار می کزد زرد بود و بایر؛ پیاده بودیم؛ کمی جلوتر من تنها بودم؛ سمت راست ماه را دیدم که سقوط کرده بود، پستی و بلندی هاش درست همان چیزی بود که توی نقشه ها دیده بودم؛ حس بدی داشتم؛ انگار اتفاق خیلی خیلی بدی افتاده باشد، رفتم سمت اش که از نزدیک ببینمش، باید از یک شیب پایین می رفتم؛ رفتم؛ کمی جلوتر قورباغه ای بود غول پیکر کمی بزرگ تر از یک ساختمان ده طبقه؛ ترسیده بودم؛ خوبی ش این بود که فقط نگاه می کرد؛ تکان نمی خورد؛ امیدوار بودم ندیده باشدم؛ رفتم سمت ماه؛ چشمم افتاد به مردی که تقریباً صد متر جلوتر روی یک بلندی، لخت مادرزاد نشسته بود و سیگار می کشید؛ در منتها درجه ی قابل تصور ترسیده بودم؛ برگشتم؛ شیبی که از آن پایین آمده بودم را باید بالا می رفتم؛ ریگ هاش روان تر از آن بودند که بتوان از آن بالا رفت؛ رهایی ناممکن به نظر می رسید؛ داشتم تمام زورم را می زدم که بتوان ازین شیب لعنتی بالا بروم

ب: فیلم-نوشت (معرفی یک فیلم معرکه)

بعضی کمدی ها فقط کمدی اند مثل بیشتر کمدی های وطنی (البته اگه بشه بهشون گفت کمدی)

کمدی های پینتر را کمدی تهدید می گویند؛ احتمالا ً عنوان مناسبی ست؛

گربه ی سیاه گربه ی سفید را کمدی ابزورد می گویند بعضی ها هم می گویند کمدی سیاه؛

لورل و هاردی هم که خدای اسلپ استیک اند

چاپلین هم که معنای واقعی طنر است و کمدی تلخ؛

اینها را گفتم که بگویم کمدی کم ندیده ام اما این کمدی ای که الان دیدم در هیچ کدام ازین سرفصل ها نمی گنجد؛ یک کمدی خشمگین، کمدی ای که تعریف کردن ندارد و حتا تعریف کردن اش اصلا خنده دار نیست اما دیدنش خنده دار است؛

شوپنهاور جایی گفته بود زندگی در جزییات کمدی ست و در کل تراژدی، درست مثل فیلمی که الان دیدم و می خواهم معرفی کنم؛

این فیلم در وهله ی اول یک آینه است تا یک فیلم، آینه ای که روبروی مان قرار داده می شود و زندگی مان را می بینیم و آن وقت است که همزمان که حسرت می خوریم خنده مان می گیرد.

حسی شبیه حس خواندن رباعی عای خیام، که همچنان که تلخ اند سرمست اند؛

درست همین مزه را می دهد این فیلم، مزه ی رباعی های خیام را؛

از یک زاویه ی دیگر هم بخواهم درباره ی این فیلم بگویم باید بگویم که فرض کنید دوربین ثابت ازو را داده اید دست فیلمبردار فیلم های وندرس و کسی مثل برگمان دارد کارگردانی می کند و شاید هم برای نوشتن فیلمنامه از یکی مثل ونه گات مثلا ً کمک گرفته باشد و حاصل کار یک کمدی باشد؛ می دانم فرض سنگینی ست ولی باور کنید یک همچین اتفاقی افتاده در " شما زنده ها "

Du levande

کارگردان: روی اندرشون

95 دقیقه

محصول 2007 سوئد

1 comment:

سردبیر دیپلم said...

توی دسته کمدی های سیاه یک کمدی هم می تونه مارمولک باشه . کمدی که مصادق بارز خنده تلخ من است .