Saturday, May 8, 2010

هيچ مرگي نابهنگام نيست و كمي هم ادامه شب هاي روشن

الف:

مرگ مثل عشق تيست كه همواره بي خبر از راه برسد، همچون مسافري كه به ناگاه مي رسد 1 مرگ يك فرايند تدريجي است گاهي از وقتي شروع مي شود كه سيگارهايت با كبريت اول روشن نمي شوند، گاهي از استكاني كه از دستت مي افتد، گاهي از چيزي كه نخورده اي و بالا مي آوريش، گاهي از جاي برخورد گوشي موبايلت با ديواري كه قُر شده چشمك مي زند بهت؛ گاهي وقتي سيفون را مي كشي صداي خنده اش را مي شنوي، بعد يك نامسلماني وقتي بميري مي نويسد در گذشت نابهنگام . . . .

1: همواره عشق بي خبر از راه مي رسد / چونان مسافري كه به ناگاه مي رسد (خسين منزوي)

ب: حالا كه از رودروايسي زكريا درومدم چندتا نكته بگم در مورد شب هاي روشن فرزاد موتمن:

يكي اينكه وقتي اولين بار با همديگه وارد خونه ي استاد مي شن، استاد كليد ميندازه، درو باز مي كنه، اول خانم وارد ميشه، بعد آقا، درو هم كيپ تا كيپ باز مي ذارن؛ من كه مي دونم اگه درو مي بست احتمالا نور پردازي اون صحنه به مشكل مي خورد اما اين واقعا مشكل من نيست؛ ارتباطم با فيلم قطع ميشه وقتي يه رفتار غير طبيعي مي بينم (هيچكاك توي يكي از فيلماش منبع نور رو مي ذاره توي ليوان كه روي ناخوداگاه مخاطب تاثير بذاره)

رويا توي يكي از صحنه ها ميگه مي دوني چرا قرارمون بين 10 تا 11 شبه؟ چون امير مي گفت دو تا آدم كنار هم شبيه 11 مي شن؛ چقد يه ديالوگ مي تونه احمقانه باشه آخه؛ اين تريپاي عشقاي نوجووني چيه آخه، بماند كه ميشد 11 ظهر رو انتخاب كرد كه دختر شهرستاني توي خيابوناي تهران اون وخت شب سرگردون نشه يا حداقل درست ساعت 11 رو انتخاب مي كردن نه كه 10 تا 11؛ حتا مي تونستن يازدهم يه ماهي رو مثلا انتخاب كنن، يا مثلا 11 بهمن كه يازدهمين ماه هم هست يا هر چي، هرچند هيچكدوم از اينا نمي تونست فيلمو نجات بده

تاكيد هزار باره روي پوستر فيلم شب هاي روشن ويسكونتي چه دليلي مي تونه داشته باشه؛ يا فيلمت يه ربطي داره به اون يا نداره، دليل نمي شه هزار بار يه چيزيو تكرار كني كه؛ تكرار، هر چيزي رو لوث مي كنه آقاي موتمن

16 comments:

Alfred said...

خانم عزیز، باز بودن در اصلا ربطی به نورپردازی نداره. اینجا ایرانه و حتی توی فیلم هم نباید زن و مرد نامحرم توی اتاق در بسته باشن. همون طوری که توی تمام سریال ها و فیلم های ایرانی هر زنی حتی موقع خواب چادر چاقچوریه. اینا خط قرمزای سینمای ایرانند

Unknown said...

چقدر اينجا خوشگل شده. بعدشم حرفاي حساب شما جواب نداره. استدلال ها محکم هستند

سایه said...

این دیگه چه قالبیه؟ قالبش مهم نیست این دیگه چه فونتیه؟ شما رو جون مادرتون اینقدر قر و فر نیاین با این صفحه بیچارتون دهن مار رو هم سرویس نکنید، فونت آپدیت های دوستان که به هیچوجه قابل خوندن نیست!!! البته قالبش هم مهمه نصف این رفته تو اون، نصف اون نرفته تو این، یا کاری کن همش بره تو هم یا اصلا نره :)

ايرن said...

حرفاتو راجع به شبهاي روشن قبول دارم!ولي اونايي كه اين فيلمو دوست دارند هم تموم اين معايب رو مي بينن ولي چون يه رابطه ي عاطفي و حسي با فيلم برقرار كردند از ديدنش لذت مي برن...قبول كن كه با تموم نقص هايي كه داره يكي از اولين فيلماي روشنفكري محسوب ميشه....هر چند مثلا در مقايسه با نفس عميق به نظرم حرفي براي گفتن نداره!

ايرن said...

شما چرا هي قالب عوض مي كنيد؟قبلي قشنگتر بود به نظرم.

ايرن said...

چند خط اول پستت رو خيلي دوست داشتم...راست ميگي...هيچ كس متوجه مرگ تدريجي تو نميشه...هيچ كس!

mortin said...

سلام... در مورد مر گ لطفن دیگه حرف نزن که از دستت شاکی میشم... یعنی چه که ما هر وقت یه رفیق پیدا می کنیم این اسرائیل از راه می رسه و .... اصلن شما خیلی بی خود می کنی بمیری... بعد ش هم از شما پیرتر و مستعد تر برای مرگ توی این مملکت اون بالا بالا ها نشستن و ... بگذریم... دیگه از این موج ها ندی که مهر ات از دلم میره...!
اما شبهای روشن را برای اینکه خوش ات بیاد فقط یه پیشنهاد دارم. انهم اینه که بشکل یه فیلم طنز بهش نگاه کنی.... اما یه خواهش:
یه فیلم هست بنام گرسنه فکر می کنم مال فنلاند یا سوئد باشه.. کار گردانش رونمیشناسم.. ولی به رفاقتمان قسم اگر در تمام عمرم از این فیلم و 9 فیلم دیگه چیز بهتری دیده باشم. ازت خواهش می کنم اگه تونستی پیداش کن

ayoub said...

سلام
دادش زيبا گفتي

امیر said...

سلام،
الف: حرف بزنم خراب میشه.
ب: چه دل پری. شرط میبندم که اگه شب های روشن انقدر مورد توجه قرار نمیگرفت و برای همه در حد یه اثر عادی بود تو هم هیچ لزومی نمیدیدی که بهش گیر بدی! یعنی تقصیر شب های روشن نیست، تقصیر تماشاگرانشه که انقدر بالا بردنش! پس به موتمن گیر نده، به مردم گیر بده

زکریا said...

سلام
با بند الفت خیلی حال کردم پسر
و اما بند (ب) اول من یه توضیح مهم بدم . من عاشق این فیلمم . نشون به این نشون که این پست رو واسش نوشتم :
http://diazpaam10.blogspot.com/2010/04/blog-post_26.html
اما قبول دارم که این فیلم ضعف هایی هم داره اما نه اینایی که تو گفتی

زکریا said...

ایراد اولی که نوشته بودی : همون جوری که خودت بهتر از من میدونی تو سایت IMDB یه بخش هست به اسم "گاف" که تا دلت بخواد می تونی از شاهکارهای سینمای جهان توش ایراد بخونی . قبول هم دارم که اکثرا این خطاها مال منشی صحنه اس اما خطاهای کارگردان و طراح نور و صحنه هم توش ریخته . این که دلیل نشد که تو بیای کل فیلم رو ببری زیر سوال

زکریا said...

ایراد دومی که نوشته بودی :این فیلم یه فیلم شاعرانه اس که در اون دو تا کاراکتر با دید ادبی و شعری به همه ی پدیده های اطراف نگاه می کنن . همون طوری که وقتی رویا از استاد می پرسه ساعت چنده ؟ ایستاد جواب میده یه شعر مونده به ساعت یازده . بعدش کجای این فیلم عشق نوجوونی رو تصویر می کرد ؟؟؟

زکریا said...

مهم ترین دلیل ماندگاری فیلم به نظرم اینه که برامون عشقی رو توی تهران ترسیم کرده که همه می دونیم امکان تحققش خیلی سخته ! فکرشو بکن یه دختر به اسم رویا - به اسمش دقت کنید - با یه استادی که اسم نداره توی یکی از پیاده روی های شبا نهاش توی همین مملکت گه آشنا میشه . یه عشق متفاوت رو تجربه می کنن . عشقی ادبیاتی و مختص به این سرزمین با همه ی هنجارهای مسخره ای که بهش مبتلا هستیم . یکی از بهترین عشق های ایرانی سینمای ایران رو در شب های رئشن میشه دید .

زکریا said...

در مورد تاکید بیش از حد بر پوستر فیلم ویسکونتی باهات موافقم

زکریا said...

دوستایی هم که فکر می کنن فیلم زیاد خوبی نیست این پست من رو بخونن لطفا
http://diazpaam10.blogspot.com/2010/04/blog-post_26.html
خدا رو چه دیدی شاید نظزشون برگشت

علامت سوال said...

"I should be glad of another death"
پست بروژت رو چند روز پیش پیدا کردم . خوندم. نمی دونم اون راسکلینکفی که اونجا ازش نقل قول کردم خودت بودی یا نه... به هر حال طبیعیه که احساس ادم در مورد خودش و ذهنیاتش شاهرخی هانتایی یا فیلیپه مونترویی باشه و در عین حال ماهیتا فقط یه چیز باشه که هیچ کدوم از اینها هم نیست...مگر اینکه مثل
psycho
هیچکاک باشه.بایدببینم راجع به
psycho
پست داری