Thursday, October 18, 2007

پیرهن سبز بهارو با خودش باد می بره

الف : می ترسم

چند روز پیش به دوستش که براش خواستگار اومده بود گفته بود اینکه طرف روانشناسه خیلی بده جون نمی تونی براش فیلم بازی کنی، هُرّی دلم ریخت پایین ( فکر کنم دلیلش به اندازه ی کافی روشن باشه )

بعدش هم گفته بود اینکه طرف شیش سال از تو بزرگتره خیلی خوبه می تونی بهش تکیه کنی؛ بازم دلم هُرّی ریخت پایین؛

ب : با چشم ها

اگر از هتل رواندا خوشتان آمده ، این فیلم را ببینید به نظرم حتی اگر از هتل رواندا هم خوشتان نیامده باز هم این فیلم را ببینید.

الماس خونین ، ادوارد زوییک ، با بازی فوق العاده ی لئوناردو دی کاپریو ، محصول 2006

ج: با گوش ها

این روزها یه آهنگی که نه می دونم خواننده ش کیه نه حتا مطمئنم اسپانیاییه یا نه و نه می دونم از کجا سر از هارد من درآورده بدجور اسیرم کرده؛ یه جاش که داره مارگارت رو صدا می کنه یه جور عجیبی می شم جوری که اصلا قابل وصف نیست

د: با خیال راحت بخونید داستانو لو نمی دم

کریستوفر بنکس که یک کارآگاه سرشناس توی انگلستان است برای اینکه بفهمد چرا سال ها پیش پدر و مادرش گم شده اند، کجا هستند، اصلا زنده هستند یا نه، از لندن به شانگهای سفر می کند

کریستوفر بنکس که یک کارآگاه سرشناس توی انگلستان است برای اینکه بفهمد چرا سال ها پیش پدر و مادرش گم شده اند، کجا هستند، اصلا زنده هستند یا نه باید از خاطرات خیلی دور خود کمک بگیرد

این دوتا پاراگراف را عمدا اینجوری نوشتم که بگویم ایشی گورو این دو سفر مکانی و زمانی را در کنار هم و در فرمی موازی روایت می کند؛ در یکی از فضاها آکیرا و در دیگری سارا حضور پررنگی دارند، تقابل ها و توازی های دیگری هم هست که در نهایت . . . .

به نظرم حتما باید این کتاب را خواند :

وقتی یتیم بودیم ، کازوئو ایشی گورو ، ترجمه ی مژده دقیقی ، انتشارات هرمس ، 400 صفحه ، 2500 تومان

No comments: