یه جوری با هم حرف زدیم انگار هیچ اتفاقی نیفتاده، مثل وقتایی که هر گوشه ی این مملکت یه بلوایی به پاست و پیچ رادیو رو که می چرخونی مهم ترین خبرش به دنیا اومدن یه گوسفند دو سر توی فلان بیغوله ست؛ یه جوری حرف زدیم انگار تازه - به واسطه ی یه دوست مشترک مثلا - با هم آشنا شدیم و حالا از احوالات هم می پرسیم؛ خودمونو زدیم به اون راه؛ حتا نپرسیدیم این هشت ماه چه بلایی سرمون اومده؛ یه جوری با هم حرف زدیم انگار نه انگار
No comments:
Post a Comment