فروید خودکشی را از منظر روانی نگاه کرده است و دلایل روحی – روانی آن را زیر ورو کرده است؛ «درك خودكشي تنها با درك فرآيندهاي درون رواني امكان پذير است» دورکیم از منظر جامعه شناسی به این قضیه پرداخته است - «چون واقعه خودكشي در مكان هاي مختلف با تفاوت هاي گسترده اي همراه است، ميزان خودكشي افراد را نه از لحاظ روانشناسي بلكه از لحاظ جامعه شناسي بايد درك كرد.» - و این ها از گنده های عالم تفکر هستند یقینا ً. مارکس هم با ترجمه ای که از مقاله ی ژاک پوشه می کند حساسیت خود را نسبت به این موضوع نشان می دهد که در این باره کمی بیشتر – جلوتر – خواهم گفت ؛
معمولا در بحث هایی که درباره ی خودکشی می شود نگاه کردن به این موضوع به عنوان یک عارضه، ضدکارکرد (disfunction) یا آرتیفکت بدیهی انگاشته می شود و نهایتا خودکشی به مثابه ی یک امر غیرطبیعی تلقی می شود که احتمالا باید دنبال راهی هم باشیم که با آن مبارزه کنیم همان گونه که مثلا ً در صددیم آمار تصادفات رانندگی را پایین بیاوریم یا آمار قتل های ناموسی را مثلا ً یا آمار ایدز و هپاتیت ب را . . . .
غیر طبیعی یعنی چه؟ مگر نه اینکه هر چیزی که در خلاف مسیر طبیعت باشد غیر طبیعی انگاشته می شود و هرچیزی که در مسیر آن، طبیعی؟ مگر نه اینکه مثلا خوردن، خوابیدن، جفت گیری کردن خانه سازی و . . . همگی طبیعی هستند و خراب شدن دندان و کشتن همنوع و خودارضایی و . . . غیر طبیعی؟ چرا که در خوردن و خوابیدن و جفت گیری کردن و خانه سازی و . . . با جانداران دیگر مشابهیم اما دندان هیچ حیوانی خراب نمی شود و هیچ حیوانی همنوع خود را نمی کشد و هیچ حیوانی خودارضایی نمی کند و . . . .
مگر نه اینکه عقرب ها وقتی راه فرار ندارند و می دانند که دارند می میرند خودشان را می کشند؟ مگر نه اینکه نهنگ ها به هر دلیلی خودکشی می کنند؟ به یاد بیاوریم که همه ی حیوانات خانه سازی نمی کنند مثلا و بعضی امور طبیعی فراگیرترند – خوردن و . . . – و بعضی کمتر؛
البته منکر این نیستم که وقتی در یک جامعه آمار خودکشی بالا می رود و این نشان از یک بحران اجتماعی دارد باید فکری کرد و در صدد رفع ان بحران برامد. اما این متفاوت است با دیدی که نسبت به خودکشی داریم.
●
مارکس مقاله ای درباره ی خودکشی ننوشته و کتاب "مارکس و خودکشی" هم که نویسنده ی آن مارکس معرفی شده در واقع نوشته ی مارکس نیست؛ قضیه اززین قرار است که مارکس به دلیل تفکرات و تعصبات خاص خود مقاله ژاک پوشه - افسر پلیس فرانسوی - را که در واقع آن هم چیزی جز خاطرات خود او نیست با دخل و تصرف هایی غیر اخلاقی ترجمه کرده؛
تفاوت کار سیاسی با کار هنری و در واقع برتری کار هنری بر کار سیاسی اینجا مشخص می شود که همین دست نوشته های پاک پوشه بهانه ای می شود تا الکساندر دوما رمان کنت مونت کریستو را بر اساس آن بنویسد و مارکس . . . .
بخوانید حتما ً :
مارکس و خودکشی؛ ترجمه حسن مرتضوی / انتشارات گام نو / چاپ اول 1384 / 1200 تومان / 104 صفحه
چند عبارت از ژاك پوشه كه ماركس آن را ترجمه كرده است :
... بيش از هر چيز بيهوده است ادعا كنيم كه عملي كه پيوسته اتفاق مي افتد، غيرطبيعي است. چنان كه هر روز شاهديم خودكشي به هيچ وجه غيرطبيعي نيست. آنچه با طبيعت مخالف است رخ نمي دهد. برعكس، ماهيت جامعه ما ايجاب مي كند كه تا اين حد خودكشي اتفاق بيفتد حال آن كه تاتارها خودكشي نمي كنند... تمامي آن چه بر ضدخودكشي گفته شده، از اين دست انديشه ها بر مي خيزد. خودكشي را با نتايجي محتوم محكوم مي كنند. اما همين وجود خودكشي اعتراضي است آشكار بر ضد اين نتايج ساده انديشانه... ما ابتدا به طور بنيادي بايد رابطه منافع و خلق و خو، رابطه حقيقي ميان افراد را خلق كنيم. خودكشي فقط يكي از هزاران نشانه مبارزه عام اجتماعي است كه در بستر جديدي رخ مي دهد...
No comments:
Post a Comment