این راجر ایبرت هم با همه ی کاردرستی ش یه وقتایی یه حرفایی می زنه که آدم تعجب می کنه و باورش نمی شه این همون منتقد فیلمیه که اگه بگیم داره مسیر سینما رو از دور تعیین میکنه فقط یه کم اغراق کردیم نه زیاد؛
فیلم مه – The Mist – آخرین فیلم فرانک دارابانت با یک رویکرد شدیدا انتقادی به مذهب و علم به نظرم یکی از بهترین فیلمای سال 2007 بود که من با 14 ماه تاخیر دیدمش و به شدت ازش لذت بردم.
در واقع ازون دست فیلماییه که به دلایل متعدد میشه ازش لذت برد؛
اول: سینما مثل خواب می مونه، لازم نیس واقعی باشه و در واقع ما نه فقط رویاهامون رو که خیلی وقتا کابوسا و ترسا مون رو هم توی همین قاب می بینیم؛ فیلم مه ازون دست فیلماس که من یکی اون قسمت از مغزم که مسوول ایجاد حس ترس هستش در حین دیدن فیلم بارها و بارها تحریک شد. دقت کنید که از یک فیلم ژانر وحشت که می خواد بترسوندتون حرف نمی زنم دارم از فیلمی حرف می زنم که فیلمسازش دغدغه داره و می خواد با یک نگاه انتقادی به مذهب و علم نگاه کنه.
دوم: گاهی خیلی از رفتارای خودمون و اطرافیانمون از بس تکرار میشه برامون که عادی می شه – فرایند طبیعی سازی که آلتوسر میگه – و باید یکی بهمون تلنگر بزنه که "هی رفیق انقد احمق نباش." شخصا این فیلم اون بخش از مغز رو که مسوول تذکر دادن به بخش خوداگاه روان آدمیه که هی فلانی انقد احمق نباش رو تحریک کرد و لازم هم بود.
سوم: گاهی یادمون می ره که انسانیت خیلی وقتا چیز خوبیه که نباید از دست بره
چهارم: گاهی یادمون می ره که چقدر وحشی شدیم چقدر وحشی؛ دقت کنید که صفت وحشی برای ببر یا پلنگ اصلا بار معنایی منفی نداره اما ما با یک منفی بزرگ و آزارنده وحشی شدیم.
پنجم: گاهی باید قبول کنیم که می مونیم تا زجر بکشیم.
ششم: گاهی وقتا با دستای خودمون همه چی رو ازبین می بریم.
هفتم : به خاطر بازی خیره کننده مارسیا گی هاردن (خانم کارمودی) – که جایزه بهترین نقش مکمل رو از آکادمی فیلم های علمی-تخیلی، فانتزی و وحشت گرفت هر چند به نظر من این فیلم نه ژانر وحشت بود نه فانتزی بود نه علمی –
نکته آخر: خلاصه داستان از نظر من اینه یا شاید بهتره بگم من فیلمو اینجوری دیدم:
یک موقعیت پیش میاد که یک عده آدم یک جایی گیر می افتن – مثل ماها که توی این دنیا گیر افتادیم – و نمی دونن بیرون چه خبره و شواهد وقراینی هست که بیرون خبراییه – بهتره بگم بیرون ناامنه – فک می کنین به طور طبیعی اگه هزار مرتبه در زمان ها و مکان های مختلف موقعیت های مشابه پیش بیاد که اومده چه اتفاقی می افته؟ ممکنه بگین بستگی داره؛ آره بستگی داره ولی می دونین چی توی همه شون مشترکه؟ یکی اینکه مذهب به وجود میاد دوم هم اینکه کم کم داخل هم همونقد نا امن میشه که بیرون و این درست به خاطر مذهبه.
حالا اگه اون خلاصه ای از فیلم رو می خواین که توی IMDb نوشته شده اینه :
" همه فکر کردن که توفان شده، توی امریکا هم که توفان خیلی چیز غیر معمولی نیست؛ وقتی هم که دیو درایتون اون مه عجیب رو روی دریاچه دید فقط نگاش کرد و خیلی بهش فکر نکرد؛ وقتی دیو و پسرش بیلی و همسایه سیاهپوست شون برنت نورتون با ماشین دیو رفتن که از فروشگاه چیزایی رو که لازم دارن بخرن و توی مسیر ارتش و آتش نشانی و پلیس رودیدن که به سمت مه میرن تازه کم کم متوجه شدن که یه اتفاقی داره می افته؛ و البته شاید این رفت و آمدها به پروژه پیکان – یک برنامه محرمانه نظامی – ارتباط داشته باشد. وارد فروشگاه که میشن سه تا نظامی میانو از فروشگاه چیزایی می خرن و خارج میشن. هیشکی از هیچی خبر نداره تا اینکه یک مرد با دماغ خونی وارد فروشگاه می شه و داد می زنه "یه چیزی توی مه هست ". بهشون میگه که درا رو ببندین و چند ثانیه بعد از اینکه درا رو می بندن کل فروشگاه انگار به لرزه در میاد.وقتی دیو می خواد بره ژنراتور رو چک کنه که سالمه یا نه می بینه که در فلزی اونجا از بیرون انگار بهش فشار میاد و یه صدایی هم می شنوه، از سه نفر دیگه می خواد که باهاش بیان و ببینن وقتی نورم داوطلب میشه و می خواد بره بیرون یه جونوری بازوش رو می فرسته تو – اگه بشه بهش گفت بازو – که روش شاخکایی داشت – اگه بشه بهش گفت شاخک – که هر کدوم برا خودش دهن – دهن؟ - و دندون –دندون ؟ - داره و نورم رو تیکه تیکه می کنه یه جورایی؛ درو با هر مکافاتی هست می بندن و به بقیه هشدار می دن که بیرون یه خبراییه .
خانم کارمودی اعتقاد داره که آخرالزمان فرار سیده و خدا می خواد انتقام بگیره. کم کم طرفدارایی هم پیدا می کنه. آیا این قضایا به پروژه ی پیکان مربوط میشه؟ آیا دیو و پسرش و دوستاش می تونن جون سالم به در ببرن؟ یا توسط جونورای توی مه خورده میشن؟ "
بعضی وقتا فکز می کنم راجر ایبرت خلاصه ی فیلم رو از IMDb می خونه و نظرشو میگه نه که واقعا فیلمو دیده باشه.
مه (The Mist)
کارگردان: فرانک دارابانت
نویسنده : طبق معمول ِ فیلمای دیگه ی دارابانت استیون کینگ
محصول 2007 آمریکا / 126 دقیقه
No comments:
Post a Comment