تركيبي از سينما، شعر و نقاشي؛ تصويري هولناك از زندگي و مرگ؛ تقبيح حماقت هاي آدم؛
اين فيلمي است كه پاراجانف همان طور كه خودش در ابتداي فيلم مي گويد نه بر اساس داستان زندگي يك شاعر - سايات نوا (آروتين صياديان) - كه در واقع بر پايه درونيات يك شاعر ساخته است.
رنگ انار: Color of Pomegranates
عنوان اصلي: Soyat Nova
به اسم Red Pomegranate هم شناخته ميشه.
محصول 1968 شوروي
كارگردان: سرگئي پاراجانف
نويسنده: سرگئي پاراجانف (شعر ها از سايات نووا)
79 دقيقه، رنگي
درباره ي سايات نوا (منبع: پيمان، فصلنامه فرهنگي ارمنيان)
در لشكر كشي نادرشاه به هندوستان سايات نوا به عنوان نوازنده حضور داشته است و در همين جريان بوده كه ولي عهد گرجستان او را به عنوان نوازنده و سفير مخصوص خود انتخاب كرده است و سايات عاشق خواهر پادشاه گرجستان مي شود و همين عشق نااميدانه است كه الهام بخش شعر هاي او مي شود و منجر به طرد او از دربار و پوشانيدن اجباري جامه روحانيت بر وي و ازدواج اجباري و تبعيد به بندر انزلي مي شود. نهايتا هم در حمله ايران ِ زمان ِ آغا محمدخان قاجار به تفليس جانش را در دفاع از ملتش از دست داد.
21 comments:
سلام نگاه پاراجانف رو دوس دارم كارهاش مثل شعر ميمونه پر از رنگ و تصوير
سلام! حتمن باشه مرسی.
اینم می بینم به زودی...
مرسی
من با اینکه خیلی نمی تونم معمولا با فیلم های محصول شوروی ارتباط برقرار کنم اما کارهای پاراجانف برام حس خوبی را دارند
چه جالب اين آدم را نمي شناختم اصلا. راستي اين خونه جديده تا اطلاع ثانوي
سلام شاهرخ خان/جان.
خوبي آقا .مدتيه زدي تو خط هيچكاك .ميدوني يه خوبيايي داره اينجور فيلم ديدن ،منم يه مدت فيلمهاي يه كارگردان رو جمع ميكردم و ميديدم يه حس جالبي داشتم وقتي فيلم جديد رو با قبلي مقايسه ميكردم و توي ذهنم خودم رو جاي كارگردان ميذاشتم .يه چيزه ديگه گاهي اوقات كه ميام به روسپيگري ميبينم كه فيلمي رو كه من ديشب ديدم رو در موردش نوشتي و برام جالبه كه دقيقا توي اين كشور دو نفر با اين همه فاصله ي جغرافيايي يه فيلم رو ديدن .ميدوني بارها نوشته هات وادارم كردن كه دوباره درباره ي فيلم ها بنويسم و الان مدتيه كه مينويسم ولي دست ودلم به آپ كردنشون توي وبلاگ نميره .ولي شايد يه روزي اينكارو كردم .
راستي شاهرخ جان در مورد دردسري به نام هري اولا كه با اين نحوه ي ترجمه ات كاملا موافقم چون اين هري بود كه دردسري شده بود براي اين جمع .ولي حتا با در نظر گرفتن فضاي طنز و كمدي اينكه همه ي اين آدمها با ديدن اين جسد حتي شكه هم نميشن و خيلي عادي از كنارش ميگذرن برام جا نيافتاد.
آسمان نیز ز سکوت دل من گرفته امشب، چه کنم؟
کاش بگرید
کاش بگرید تا از گریه او زمین تشنه نیز سیراب شود.
باران... باران... باران
آسمان راحت می گرید
به راستی زیباترین لحظه زندگیست بارش باران را نگریستن
و سالهاست که من به باراش قطره های باران می نگرم
و با ان آرام می شوم
سالهاست که من دردهای درونم را با صافی قطره های باران پاک می کنم
سالهاست که من به عشق باریدن باران اشک هایم را جمع کرده ام
سالهاست که من..
آه... حال باران است و من...
ولی این بار چه گویم
این بار تو نیستی و مرا دیگر قراری نیست
مرا تاب تماشای باران نیست،
مرا تاب مقاومت نیست،
می خواهم بگریم ،
اشک هایم کجایید دعوتم را بپذیرید و بیایید
بیایید که سخت محتاجم من امشب
آی با شما هستم...
باران هنوز می بارد
ولی این بار، این بار این باران است که به قطره های اشک من نگاه میکند و با آن آرام می شود
این باران است که از صافی اشک های من آینه ای برای دیدن خود ساخته است
دیگر باران نمی بارد
خود را دید و رفت
و من هنوز تنهایم
آه... بی تو باران دلم را چه کنم؟
نمی دانم... نمی دانم....
سلام ببخشید چند وقت نیومدم
راستش نمیدونستم چطور باید کامنت بنویسم؟
ستاره خانم کمکم کرد که چطور کامنت بنویسم
باز هم عذر میخوام دوست عزیز
حق نگهدارت
سلام.اين فيلم را فکر کنم خيلي وقت پيش از تلويزيون ديدم. اولش مجري گفت به نقل از يک منتقدي که کسي که اين فيلم را تا آخرش ببينه يعني اينکه سينما را مي فهمه
این فیلمو ندیدم. کلا با فیلمای روسی چندان میانه ای ندارم البته به جز استثناهاش مثل بازگشت..
خوب دش عکست گذاشتی :دی
منم نمیدونم این سیستم کامنت گذاری چه مدلی کار می کنه ولی فکر کنم باید عکست تو وبلاگ خودت آپلود کنی و بعد اونجا ببینیش.. والله تکنولوژی هی پیشرفت میکنه و ما سوات ها توش می مونیم !!
سلام،
حال و حوصله تحلیل این یکی رو نداشتی ها. یادت باشه
سلام.من از روسها بدم میاد.آخه داشتن یه بار منو می کشتن.توی عربستان....منو هل دادن .داشتم خفه می شدم..
چه خوب که به انزلی تبعید شد...انزلی خیلی خوبه..
مرسی ولیعهد..
کامنتهای من نمی رسه!و
فیلماتو از جای خاصی تهیه می کنی؟دوست دارم کاترینا بلومو ببینم
باکت لیست یه فیلم احمقانه ست با بازی فریمن و نیکلسون که دو بیمار دم مرگن و سعی می کنن از فرصتها استفاده کنن.یک کلیشه
باکت لیست یه کلیشه ست با بازی فریمن و نیکلسون که دو بیمار دم مرگن و می خوان اگزوتیک از فرصت باقیمانده استفاده کنن
یکی شو پاک کن.مثل خسرو خان شدم!از بس بازی در میاره کامنت دونیت
سلام عزیزگم.به سلامتی توهم گیر افتادی ها.ای قربان او تلپ تلپ قلبت برم.خداراشکر.ببینمم مث یه پسر خوب چکارمکنی ها...ازطرف من به خانم م هم تبریک بگو.سبزوخرم باشین.راستی همش که فیلم نیست یکم کتاب هم روبکنی جان خودتان.
تو عمرم فیلم روسی کم دیدم اما عالی بودن
امیدوارم یه روز ببینمش
سلام
ببین این اسم وبلاگت چه ربطی به مطالبت داره تو چند تا پست این صفحه که چیزی نفهمیدم.
اي ول بابا چقدر فيلم مي بيني كاش منم پشت كار تو رو داشتم دوست عزيز
Post a Comment