Thursday, October 4, 2007

جهت تنویر افکار خصوصی

الف: " می بینی که نوشتن این همه توضیح در جواب اس ام اسی که فرستادی کار سختیه "

" نا " همیشه پیشوندی نیست که معنای واژه ی بعدی ش رو برعکس کنه ، بعضی وقتا این اتفاق می افته بعضی وقتا هم نه ؛ مثلا ً اگه به اول "درست" اضافه بشه میشه "نادرست" که معنی ش کاملا برخلاف "درست" میشه ولی اگه به اول "خدا" اضافه بشه میشه "ناخدا" که لزوما ً معنی ش ضدخدا نیست. این رو ازین بابت گفتم که "نا" یی که اول نامرد هست به نظرم از جنس دومه نه از جنس اول؛ حالا می تونی یه بار دیگه به اون اس ام اس جواب بدی.

ب: " کل معاونتی که من توش کار می کنم زیر نظر پسر خاله ی مادرمه کسی مشکلی داره ؟ "

من دی ماه هشتاد و چهار فارغ التحصیل شدم ؛ بهمن هشتاد و پنج توی آزمون استخدامی شرکت کردم و قبول شدم ( مدارکش موجوده )؛ من اگه با پارتی پسرخاله ی مادرم یا پسرعمه ی بابام یا هر کی دیگه رفته بودم سرکار که یک سال و نیم توی خونه الاف نمی نشستم که !

معنی این پاراگراف این نیس که به توانایی های خودم شک کردم ( اصلا قبول شدن یا رد شدن توی آزمون مزخرف استخدامی چه ربطی به توانایی آدم داره؟ ) بقیه هم راجع به من چی فکر می کنن اصلا برام مهم نیس فقط دوس نداشتم تصویرم توی ذهن تو تصویر یه آدمی باشه که با پارتی بازی یه جا کار گیر آورده، نا سلامتی من رشته م هم همونیه که روی تابلوی اتاق کارم هست.

ج : Close your eyes and you will find the way out of the dark

من عادت دارم وقتی راجع به یک موضوع تمرکز کنم از تصویر ها و خاطرات گذشته کمک بگیرم یادته وقتی این پست رو اپ کردم چی گفتی ؟ نمی خوام مثل شخصیت های منفی توی فیلما لج کنم و بخوام تلافی کنم ولی به خودم یه حق هایی هم می دم .

د : در ادامه ی معرفی فیلم

فکر می کنم مارتین کمپل کازینو رویال رو ساخته که بگه می شه یه جیمز باندی ساخت که کسایی غیر از طرفدارای جمشید آریا ( با جمشید هاشم پور اشتباه نشه ) هم بتونن ببیننش؛ منتها به این شرط که فیلمنامه ش رو پل هگیسی بنویسه که قبلا فیلمنامه ی Million Dollar Baby رو نوشته و Crash رو کارگردانی کرده و نقش مکمل جیمز باند رو هم اوا گرین بازی کنه که خاطره ی Dreamers ش به این زودیا از ذهن پاک نمی شه و البته خود باند رو هم دانیل کریگ بازی کنه؛ در هر صورت بعد از یه مدت غرق شدن توی آلمودوبار به دیدنش می ارزید.

14 comments:

Mona said...

Close your eyes and you will find the way out of the dark
+++++++++++++++++++++++++
واو عجب جمله ايي
حال كردم واقعا عالي بود

Anonymous said...

نوش جوووووونت دخترم
کي جسارت کرده ؟
. . .
خدمت پسرخاله سلام برسونيد

Anonymous said...

در زشتیش شک نکن

Anonymous said...

الف:×نا× ی ناخدا به معنای نفی نیست. ناخدا در اصل ×ناوخدا× به معنای صاحب کشتی بوده که به مرور زمان این شکلی شده. اینو گفتم تا توی بازی با کلمات گم نشی
ب: الاف غلط است. علاف صحیح است. به معنای چراننده. اینو گفتم تا اگرم می خوای تو بازی با کلمه ها گم شی اقلش توی کلمات درست گم شی! بعبارتی درست توی کلمات گم شی! یا توی درست کلمات گم شی یا....!

Anonymous said...

وبلاگ زیبا وپر محتوایی دارید.برایتان آرزوی موفقیت داریم .ما هم وبلاگی داریم که امید است با دیدارتان باعث دلگرمی ما شوید.
هدف از راه‌اندازي اين وبلاگ آن است كه اندكي بيشتر از گذشته به فاجعه‌اي كه در جاده‌هاي كشورمان در حال رخ دادن است بينديشيم. هر يك از ما احتمالا مي‌توانيم شخصي از خانواده، فاميل، دوستان و يا آشنايان خود را به ياد آوريم كه قرباني يك تصادف رانندگي شده است. سالانه در حدود ۱‌ميليون و۲۰۰ هزار نفر در اثر حوادث ترافيكي در جهان كشته و در حدود 50 ميليون نفر مصدوم مي‌شوند. سهم كشور ما از تلفات ترافيكي در حدود 30 هزار نفر در سال است كه رقم بسيار بالايي است. آيا مي‌دانيد كه 70 الي 90 درصد عامل تصادفات، خطاي انساني است؟ اين يعني اگر رفتار خود را به هنگام رانندگي اصلاح كنيم، به ميزان 70 الي 90 درصد از ميزان تصادفات خواهيم كاست. بياييد با هم اين پيام را به گوش همه هموطنانمان برسانيم

Anonymous said...

زندگی در ترس و نا امیدی؛
حاصل فرایند سیاسی کنونی درافغانستان

اگر به گفته های رهبران سیاسی و اجرایی کشور گوش داده شود و یا تحلیل و ارزیابی های شان از اوضاع موجود در کشور بررسی شوند، چنین استنباط می گردد که افغانستان در وضعیت مناسبی قرار دارد، اما روحیه مردم نشان می دهد که اوضاع فرق می کند. چندی پیش آقای امرالله صالح رییس امنیت ملی کشور در پارلمان گفته بود که اوضاع امنیتی کشور، بهتر شده است. از سوی دیگر گزارشهای بین المللی منتشر شده در مورد اوضاع و احوال کشور، امسال را خونین ترین سال در افغانستان خوانده اند.
شاید اگر از دید غیر سیاسی و صرف با بینش اجتماعی به قضایای افغانستان دیده شود، این برداشت به وجود ميآيد، که از نظر روحی و روانی، افغانها در سخت ترین شرایط زندگی خویش قرار دارند. به این دلیل که از یک سو در وضعیت نگران کنندهي امنیتی و در تیر رس ترس طالبان زندگی می کنند و از سوی دیگر همین وضعیت را مقامات سیاسی کشور یا باور ندارند و یا نادیده می گیرند.
چنین به نظر می رسد که چون مقامات عالیرتبه کشور از نظر امنیتی آسوده خاطر می باشند، گمان می کنند که وضعیت امنیتی برای سایر هموطنان نیز همین گونه است. شاید تاثیر همین قیاس مع الفارق بوده باشد که رییس جمهور را تشویق کرده بود تا در سخنرانی خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، کشور را از نظر اقتصادی در وضعیت مطلوبی بخواند و حتا در بعضی از عرصه های تولیدی اقلام زراعتی، کشور را خود کفا یا در آستانه خود کفایی اعلام کند. وقتی اوضاع امنیتی نیز از سوی رییس امنیت ملی، مطلوب خوانده می شود، همین گمان ایجاد می شود که ناشی از یک قیاس غیر شبیه میان زندگی مسوولین و مردم می باشد.
البته یکی از مشکلاتی که چنین قیاس غلط را به وجود آورده است، فاصله عمیقی است که بین مردم و مقامات بوجود آمده است. شماری قابل ملاحظه ای از مقامات سیاسی، قانون گزار و قضایی، خویشتن را در حصار گروپ های امنیتی محافظ شان قرار داده اند و محافظان شان نیز علاوه بر اینکه سرک های مقابل خانه های آنان را سنگ بندی و چک گذاری کرده اند، به افراد عادی نیز کمتر اجازه می دهند تا در مقابل خانه مقامات آفتابی شوند؛ چه رسد به اینکه با مقامات تماس داشته باشند. حاصل چنین وضعیتی این است که تماس مردم با مقامات قطع شده و در نتیجه مقامات کمتر روی مردم را می بینند، کمتر شکایت شان را می شنوند و کمتر به درد شان آگاهی حاصل می کنند و زمانی هم که در مورد مسایل و مشکلات موجود در کشور از ایشان پرسیده شود، آنان با برداشتی که از وضعیت خود دارند، وضعیت را نورمال می دانند. چنین حالتی این عارضه را بوجود می آورد که مردم از مقامات دل‌سرد شده و در نتیجه از دولتی که دولتمردانش بریده از مردم زندگی کنند و جدا از مردم باشند، نا امید می گردند. وقتی درد نا امیدی مردم را فرا می گیرد، عارضه اش کم شدن امید به زندگی در نزد مردم می باشد.
از سوی دیگر دیده می شود، به همان اندازه که مردم به اثر رفتار خاص مقامات کشور، از آنان نومید می شوند، ترس از طالبان نیز بر زندگی و روحیه مردم مستولی می گردد. مردم چون می‌دانند که نمی توانند با مقامات تماس داشته و نمی‌توانند خطرهای قابل پیش بینی از سوی طالبان را به آنان گزارش دهند، بنا براين مجبور میشوند تا جرات هیچ گونه تقابل با طالبان را به خود ندهند، بخصوص که می بینند کمترین و ملایم ترین برخورد طالبان با کسانی که به نظر شان بد می آیند، اعدام می باشد. دیده می شود که طالبان یک نوجوان 15 ساله را در هلمند صرف به این دلیل که در جیبش نوت دالر بوده، به قتل رسانده اند. یا وقتی انفجار در چهار راهی قمبر شهر کابل صورت می گیرد، سه طفل مکتبی کشته می شوند. در حالیکه اگر آن نوجوان 15 ساله گناهی را مرتکب شده باشد نیز از نظر اخلاقی و شاید هم از نظر شرعی کشتنش جواز نداشته باشد. زیرا خداوند هم وقتی به بندگانش تکلیف می کند، نوجوانان کم سن و سال را معاف می کند. اما دیده می شود که مردم به عنوان صاحبان قدرت حقیقی هیچ اعتراضی در مقابل طالبان نمی کنند. به این دلیل که از طالبان می ترسند و این ترس بدلیل نا امیدی که از دولت پیدا کرده اند، عارض مردم شده است. همین مساله باعث می گردد که اگر در مناطق هلمند، ارزگان، زابل، خوست یا دیگر ولایات کشور، طالبان به مناطق مسکونی آمده، گشت و گذار کرده و یا در حین مواجهه با قوای دولتی یا بین المللی با آنان برخورد می کنند، مردم هرگز نمی توانند در مقابل طالبان ایستادگی کنند تا از ارتکاب چنین اقداماتی خود داری کنند. زیرا مردم از طالبان می ترسند و امیدی هم به تضمین امنیت جان شان از سوی دولت ندارند. به همین اساس وقتی نیروهای بین المللی یا دولتی مناطق مسکونی را بدلیل وجود و حضور طالبان مورد حمله و تهاجم قرار می دهند، هرگز توجیه پذیر نمی باشد.
زندگي در ترس و نااميدي ...
واقعیت این است که شادابی، احساس خوش و حتا امید به آینده را این دو پدیده شوم ( ترس از طالبان و ناامیدی از دولت) از زندگی مردم گرفته و طعم طبیعی زندگی را نیز برای مردم تلخ کرده است. به همین دلیل وقتی هر کدام از دو طرف این ماجرا ( طالبان و دولت) شعاری را می دهند یا برنامه ای را اعلان می کنند، برای مردم جاذبه ای ندارند. حتا وقتی مردم از اخبار مربوط به احتمال مذاکره میان دولت و طالبان اطلاع یافتند، عکس العمل خاصی نشان ندادند، شاید به این تصور که به هم پیوستن این دو طرف، قوت یافتن بیشتر ترس و نا امیدی خواهد بود.

Truth that didn't get recognized said...

مردم اهل شک هستن. انسانهای راست نرونده.
===

Anonymous said...

سلام شاه رخم
دوباره کی تو رو رنجونده و عصبانیت کرده؟
همون که گفتی :اصلا مهم نباشه برات که دیگران چه فکری و چه قضاوتی دارن
این مهمه که تعداد دوستات خیلی زیاده از بس که مهربونی عزیزم
فدای خودت و همدردیات
نادیا

Anonymous said...

چه افکار خصوصی سرتقی که تو رو مجبور کرده این همه اطلاعات بدی !
والا اینجوری که تو نوشتی مشکلی هم باشه ، دیگه نیست ! مردم یا ازترس یا از عصبانیت بی خیال هر چی روشنی میشن !

Anonymous said...

من همیشه نوشته هاتو می خونم .فوق العاده ان

Unknown said...

سلام
من مدتی نبودم
میبینم که تو مدتی که نبودم حسابی آپیدید
این آپت واقعا کار جالب بود

Mona said...

صحنه را ديدم
..
++++

--- _____

=
آلمودوبار
.

Unknown said...

راستی چقدر دوست داشتم بهت بگم
چقدر دلگیر بود وقتی که روز تولدت دلگیر باشی
الان حدود 20 روز گذشته اما چون اون موقع و تا مدتی بعد اون نبودم
اما
نمی دونم چرا خیلی دوست دارم بهت بگم
تولدت مبارک
هرچند انقدر دیر

Anonymous said...

همه چی بهانه می خواد جز دلتنگی


وقتی با تو باشم به تمام درد هایم می خندم
چیزی نگو
فقط شب که می رسد
شمعی روشن کن برای گریه های ماه
برای پر وانه های زخمی
که هر نوری برای آنها می تواند رهایی باشد

سلام شاه رخ خوبم
ملالی نیست جز ...که می گوید دوستت دارم
فدات نادیا