Wednesday, December 26, 2007

کافکا خوانی ، برانا بینی

الف : ستون ادبیات نمایشی ایران ، اکبر رادی، درگذشت؛ روان اش شاد

ب : کافکا ، کافکا ، کافکا ، نه نمی تونه نویسنده ی محبوب ام باشه

در ادامه کافکا خوانی های این روز ها دارم کم کم به یک نتایجی هم می رسم؛ پیش از هر چیز فکر می کنم که احتمالا ً – احتمالش خیلی بالاس تقریبا ً نزدیک به یقینه – فقط با خواندن آثار کافکا به زبان مادری اش و تسلط بر آن زبان در کنار زبان آلمانی ست که می توان از آثار او به یک لذت هنری دست یافت؛ این را از آن جهت می گویم که یادم هست وقتی مقاله ی ادبیات اقلیت - بابک احمدی - را می خواندم چیزهایی درباره ی بازی هایی که کافکا سر زبان آلمانی در می آورد گفته بود؛ خب نتیجه ی اول اینکه خدا بیامرز صادق هدایت در صورتی باید دست به ترجمه ی این کتاب می زد که می توانست دست کم برخی از آن بازی ها را در ترجمه در بیاورد و چون این احتمال هست که هدایت داستان های کافکا را از روی ترجمه ی فرانسوی شان به فارسی ترجمه کرده باشد آن وقت گناه تطبیق ندادن با متن اصلی هم به گردن آن خدابیامرز می افتد؛

با وجودی که اگر بخواهم راجع به ایده های کافکا در داستان های بعدی که از او خواندم – گراکوس شکارچی، مهمان مردگان، شمشیر و در کنیسه ی ما – حرف بزنم باید فقط ستایش ها و سپاس های خود را نثار او کنم اما این کافی نیست من ازین داستان ها لذت نبردم چون چیزی فراتر از ایده نداشتند.

نهایتا ً اینکه فکر می کنم چیزی که اهمیت اش اگر بیشتر از ایده ی خلاقانه نباشد کمتر هم نیست پرداخت هنرمندانه است که دست کم در ترجمه ای که من خواندم پیدا نبود

در هر صورت اگر دوست دارید این داستان ها را که گفتم بخوانید آخر همان کتابی که گفتم هستند مسخ / فرانتس کافکا / صادق هدایت / انتشارات زریاب / چاپ سوم 1378 / 980 تومان

ج : تنهایی دم مرگ

از کافکا بگذریم ؛ دیشب فرانکنستین مری شلی رو دیدم؛ از دیشب تا حالا ذهن ام درگیرشه؛ احتمالا ً توی ژانر علمی تخیلی یا شاید هم ترسناک قرار بگیره این فیلم ولی توی ذهن من این فیلم میره توی دسته فیلم های فلسفی؛

نحوه ی تولد هیولای فرنکنستین، برخورد عناصر طبیعت با او که شامل آدم های اطراف اش هم می شود، احساسات و افکاری که به مرور در او شکل می گیرد همه و همه نگاه سیاه و در عین حال واقعی کنت براناست به فلسفه ی خلقت؛ درود بر برانا و درود بر رابرت دونیرو

بیشتر ازین درباره ش نمی نویسم تا سیا بیاد و ببیندش و سیر راجع بهش حرف یزنیم؛ سیا کجایی دلم برات تنگ شده به خدا

No comments: