Saturday, December 6, 2008

یک نفر باز صدا زد وندرس ، کفش هایم کو

وندرس یکی از فیلمسازهای مورد علاقه م بوده و هست؛ بیشتر به خاطر بهشت بر فراز برلین یا همون بال های اشتیاق و البته به خاطر پاریس تگزاس؛ از هتل میلیون دلاری ش خوشم نمیاد راستش و هنوز خیلی از کارای دیگه ش رو که اتفاقا فیلم های مهمی هم هستن ندیدم؛ همینجا از کسایی که غیر از ین سه تا و فیلم آخرش Don't Come Knocking که می خوام الان درباره ش بنویسم چیزی دارن می خوام که منو بی نصیب نذارن لطفا؛ حاضرم به ازای هر فیلم یک و نصفی فیلم بدم؛

مشخصا ً عوامل حاشیه ای مثل لحن صحبت کردن این بشر و اون همه ادب و احترامی که توی حرفاش هست و اون قیافه ی دوست داشتنی و شیک و پیکش هم بی تاثیر نیست توی دوست داشتن من مر ویم وندرس را !

در هر صورت اینا هیچ کدوم دلیل نمی شه که از Don't Come Knocking با وجود همه ی نقاط قوتش خوشم بیاد!

فیلم درباره ی یک بازیگر معروف فیلم های وسترنه به اسم هوارد اسپنس با بازی سام شپارد که وسط فیلمبرداری یک فیلم وسترن سوار اسب می شه و از صحنه در می ره و یه جورایی گم و گور می شه؛ لباس های وسترن و اسب و مناظر ِ اون جوری جای خودشونو می دن به لباسای مد روز و ترن و اتوبوس و سواری و البته فضای شهری فرامدرن؛ مشخصا هوارد از زندگی ش راضی نیست و اینو از نگاه هاش و رفتارهاش می شه فهمید؛ میاد پیش مادرش که خیلی ساله ندیدتش؛ شبو توی یک کافه انقد مست می کنه که پلیس می گیرتش و میارتش خونه؛ یه بازرس هم از کمپانی ای که تهیه ی کننده ی همون فیلمیه که هوارد ترکش کرده دربدر دنبالشه که به زور هم شده ببرتش سر صحنه ی فیلمبرداری؛ هوارد از لابلای حرف های مادرش می فهمه که همه ی این سال ها یه پسری داشته از زنی که یک وقتی خیلی سال پیش شاید برای مدت خیلی کوتاهی معشوقه ش بوده؛ سعی می کنه اون معشوقه ی سابق و پسرش رو پیدا کنه؛ پیداشون می کنه؛ طبیعیه که پسره باباش رو که در واقع چیزی جز فاسق مادرش نباشه پس بزنه؛ کم کم و به تاثیر یه دختر کوزه به دست که توی کوزه ش مادرش رو داره که احتمالا – احتمالش بالای نودو هشت و دو دهم درصده ! – دخنر هوارده رابطه ی هوارد با پسرش – ارلی – هم خوب می شه و بازرس کمپانی مربوطه هوارد رو پیدا می کنه می بره سر فیلمبرداری؛ هوارد فیلمو تموم می کنه.

یه صحنه ی خیره کننده توی فیلم هست که هوارد روی کاناپه ی پسرش که از پنجره پرت شده توی کوچه نشسته و دوربین دورش می چرخه و می چرخه و می چرخه و می چرخه و می چرخه و پرچم آمریکا توی باد تکون می خوره و دوربین می چرخه و می چرخه و می چرخه و تا صبح هوارد به کشف های درونی جدیدی می رسه مطمئنا ً.

وندرس همیشه بیشتر ازون که دنبال کلمه باشه دنبال تصویره و اینو می شه از روی آسمونای غمناک و زیبای قاب گرفته شده با پنجره های ماشین که مدام توی فیلماش تکرار می شه هم فهمید؛ با اون بیابونا، با اون چشم اندازا، تراویس توی پاریس تگراس بیستر ارون که حرف بزنه سکوت می کنه و اونو در پس زمینه هاي مختلف مي بینم، عوض اینکه بگه سرم داره سوت می کشه صدای سوت یک قطار رو می شنویم ( اوایل پاریس تگراس ) و . . . . .

اینجا هم تصویرها ناب اند و زیبا، همون شروع فیلم، اون سوراخ هایی که فکر می کنیم دو تا چشم ان و بعد می فهمیم دو تا سوراخ بزرگ ان توی یه چیز صخره مانند نمونه ی همین دنبال تصویر گشتنه که خیلی هم خوبه.

چیزی که هست اینه که فیلم به دل نمی شینه، بازی سام شپارد مسخره س و تیم راث بیشتر به یک احمق شبیهه تا یه بازرس، زن ِ توی کوزه گیرم خاکستر باشه یه استخون یا هرچی توی همچین تمی به باد رفته، فقط جسیکا لانگ این وسط قابل دفاعه که البته به تنهایی نمی تونه فیلمو نجات بده.

وندرس جایی میگه در مورد فیلم هایی که دوست ندارم حرف نمی زنم؛ شاید بهتر بود من هم ساکت می موندم مثل تراويس توي پاريس تگزاس.

Don't Come Knocking

کارگردان : ویم وندرس

نویسندگان : سام شپارد و ویم وندرس

با بازی : سام شپارد (هوارد) / جسیکا لانگ (دورین) / تیم راث (ساتر) / گابریل من (ارل) / سارا پولی (اسکای) / فایروز بالک (امبر) / ایوا مری سنت (مادر هوارد) /

122 دقیقه

درجه R

محصول 2005 فرانسه، آلمان، آمریکا

No comments: