Thursday, December 11, 2008

تصادف با گاو در کنعان

مانی حقیقی را چندان نمیشناسم.جز اینکه کتابهایی در حوزه فلسفه ترجمه کرده .پسر نعمت حقیقی طراح صحنه و لباس است و نمیدانم با شاهرخ حقیقی فلسفه دان چه نسبتی دارد.چند فیلم ساخته که گمانم جز این آخری اکران نشده باشند و به هر حال من ندیده ام .مهمترین عاملی که وادارم کرد به سینما بروم و این فیلم را ببینم اسم اصغر فرهادی و تجربه موفق او با حقیقی در چهارشنبه سوری بود.به همین دلیل بود شاید که توقع فیلم بسیار بهتری داشتم .فرهادی را یکی از بهترین فیلمسازهای سینمای ایران میدانم.فیلم های فرهادی مشخصن فیلم نامه هایی عالی دارند و به همین دلیل در سینمای ما که معمولن فیلم نامه ها آبکی است شاخص میشوند.اما متاسفانه فیلم نامه در کنعان که دقیقن همان بخشی است که فرهادی در آن دخیل است بسیار مشکل دارد.اینکه میگویم مشکل دارد با فیلم های خود فرهادی مقایسه میکنم و گرنه باز هم نسبت به کلیت سینمای امروز ایران بسیار هم خوب است.جزئیات تعیین کننده که مثلن در چهارشنبه سوری هست و بسیار قوی نشسته اینجا هم هست ولی نه در آن ابعاد.

به نظرم مهمترین بخش فیلم در فینال آن اتفاق میافتد.مینا به یک دار مراد تکه ای از پالتویش را میبندد و نذر میکند که اگر خوابش تعبیر نشود سر زندگیش بماند و قید ادامه تحصیل و زندگی در فرنگ را بزند و مخاطب ابلهی را که تا آن لحظه دنبال دلیلی عمیقتر برای این جدایی میگشت را {}کند.خوب گاهی هم اینطوری میشود نباید انکار کرد.چه بسیار تصمیمهای مهمی که با چنین دلایل متافیزیکیی کنسل شده اند.بگذریم که وقتی مینا قضیه را برای مرتضی میگوید مرتضی میگوید به این دلیل نمان و هر چند دوستت دارم ولی اگر دلیل ماندنت این است بهتر است بروی و قضیه بدجور فیلم هندی میشود.راستش اگر فیلم قبل از تصادف با گاو تمام میشد به نظرم خیلی بهتر بود!!!

دیگر اینکه وجود بچه در شکم مینا بسیار سرسری گرفته شده.انگار که غول مرحله ی آخر است و اگر مینا بتواند به موقع دکتری پیدا کند و بچه را بیاندازد کار تمام است و اگر نتواند گیم آور !میشود.من اگر جای مرتضی بودم وقتی میفهمیدم که مینا قصد سقط کردن بچه را داشته طلاقش میدادم!

شخصیت علی از آن چیزهایی است که نمیتوانم تحمل کنم.اطلاعاتی که میگیریم اینهاست:او و مینا شاگردهای زرنگ مرتضی بوده اند.درسش را ول کرده.با آن مو و ریش بلند و تیپ عارفانه دارد قاطی عوام الناس زندگی میکند.حدس میزنیم که عاشق مینا بوده ولی مینا به استاد خوشتیپ و پولدارش که اتفاقن الان با علی دوست صمیمی است شوهر کرده و او هم احتمالن!به همین دلیل دانشگاه را ول میکند و برای مینا و مرتضی میشود دوست و وقتی نیست مینا میرود گلهایش را آب میدهد.یک جا مینا تاکید میکند که علی نسبت به ده سال پیشش عوض نشده.در مجموع از این کاراکتر خوشم نیامد.همان علی هامون را به خاطرم آورد.

چند نکته ی بیمزه هم هست. یکی اینکه بنده با یک سگ تصادف کردم و کم مانده بود چپ کنم بعید میدانم تصادف با یک گاو به همین سادگی باشد حتی اگر سرعت کم باشد!دیگر اینکه نمیفهمم چرا توی این فیلما وقتی یکی به گوش یکی دیگر سیلی میزند چرا طرف خون دماغ میشود!بنده کم سیلی نخورده ام دماقم هم خیلی بزرگتر آن است که بشود از آن صرف نظر کرد.معمولن وقتی سیلی محکم میخورم صورتم سرخ میشود،دماغم خون نمیآید!!

با همه ی اینها لحظه هایی هم هست لحظه هایی پر اوج.مثلن سکانسی را که مینا مجبور است دنده عقب بگیرد و به آن کامیون نخراشیده که اتفاقن یک طرفه هم آمده راه بدهد خیلی شاهکار است.جزيیات فیلم نامه هم زیاد و تاثیر گذار است.بخواهم بگویم خیلی میشود و آنوقت این نوشته ام میشود تعریف تمجید!

این را بگویم هر چند من از این فیلم توقع زیادی داشتم ولی از حق نباید گذشت که جدای از فیلم نامه متوسط و موسیقی متن افتضاح فیلم بقیه فیلم بسیار عالی است.خصوصن بازیها یکی از یکی بهتر.این بهرام رادن هم خوب بازیگری شده ها!

پی نوشت: آقام شاه رخ به خاطر برخی روابط شخصی اعلام فرموند که اگر به مانی حقیقی گیر بدی دهنت رو سرویس میکنم.مانی خان خیلی چاکریم.!!

کنعان/ مانی حقیقی / نویسندگان: اصغر فرهادی، مانی حقیقی/ بازیگران، محمد رضا فروتن ، ترانه علیدوستی، افسانه بایگان ، بهرام رادان/ایران 1386

No comments: