Sunday, December 7, 2008

به نمایش اعماق غیاب در ابعاد دلهره

درست مثل بیبلی روبینا که می دونی توی حالت عادی باید با پروتئینا باند بشن و می شن معمولا ً ، مگه یه وقتایی که بچه زردی می گیره و می دونی بیلی روبینا دیگه با پروتئینا باند نمی شن و دلشون می خواد با چربی ها باند بشن و می شن لعنتیا؛ یه بافت گنده ی چربی هم که می دونی اون بالا هست که مغز باشه و بیلی روبینا هم که می دونی حالی شون نیس که این مغزه و بشینن روش فردا روز این بچه بزرگ که بشه هر رو از بر تشخیص نمی ده؛ آره درست مثل بیلی روبینا شدی

هیچی حالی ت نیس وگرنه می فهمیدی این مرتیکه ی الدنگ که باهاش دوست شدی کجا و منی که تمام رگ و خونم . . . لا اله الا الله

No comments: