Sunday, February 7, 2010

سرگيجه

نوشتن در مورد سرگيجه كار آساني نيست؛ خيل ِ طرفداران و انبوه ِ مشتاقان ِ اين فيلم كار را سخت مي كند؛ بابك احمدي در مقاله اي از كتاب "تصاوير دنياي خيال" نوشته بود (نقل به مضمون) كه ارزش هنري ِ نقدي كه رابين وود بر سرگيجه نوشته آن قدر هست كه آن نقد را خود يك اثر هنري بدانيم؛ ( هنوز چهل روز نيست كه رابين وود براي هميشه از نقد نوشتن و فيلم ديدن و هر كار ديگري حتا نفس كشيدن دست برداشته). اگر از فيلم دفاع كرده باشي و از شكسته شدن خط فرضي و زوم كردن دروبين در حين ِ حركت به عقب و . . . براي القاي حس سرگيجه چيزي نگفته باشي متهم به اين مي شوي احتمالا كه فيلم را مثل يك پفك خور ديده اي، حالا آدم چجور جرات كند بگويد به نظرم آن زوم كردن ِ دوربين روي موهاي پيچ خورده ي تابلوي عكس، توهين يه من ِ مخاطب است كه انگار نمي فهمم مادلين موهايش را همان جوري درست كرده و نياز نيست با زوم كردن بهم ياد آوري شود.

بگذريم؛

فيلم به نظر من عاشقانه اي نيست بين اسكاتي و مادلين؛ حتا وقتي اسكاتي به مادلين اظهار عشق مي كند من تصور مي كنم دروغي است مصلحتي شايد بتواند كمك كند مادلين از فكر خودكشي بيرون بيايد.

فيلم عاشقانه اي نيست بين جان و حودي چرا كه حتا اگر قبول كرده باشيم به خاطر شباهت مادلين با جودي است كه جان (همان اسكاتي) عاشق جودي شده است در واقع عشقي در كار نيست چرا كه نه مادليني در كار است نه اسكاتي اي (يه بابايي يه باباي ديگه رو تو خيابون ميبينه ميگه آقا شما چقد قيافه تون آشناس، يه كم فك مي كنه ميگه احتمالا شما تابستون دبي نبودين؟ ميگه نه آقا من اصلا توي عمرم دبي نرفتم ميگه چه جالب منم اصلا نرفتم پس حتما دو نفر ديگه بودن) اين دونفر - جان و جودي - نمي تونن عاشق هم باشن چون عملا دارن اداي اسكاتي و مادلين رو در ميارن و نكته ي جالب فيلم هم همين جاست كه اينها همزمان كه دارند ادا در مي آورند واقعا ادا در نمي آورند چون همان مادلين و اسكاتي واقعي هستند و چجور مي شود كسي اداي خودش را در بياورد و جالب تر ِ داستان اينجاست كه درست وقتي مي فهمد اين جودي زني شبيه مادلين نيست بلكه خود مادلين است كه مي فهمد مادلين در واقع مادلين واقعي نبوده بلكه شبيه مادلين بوده!

فيلم روانشناسي ِ شخصيت اسكاتي يا همان جان نيست؛ عارضه ي ترس ار ازتفاع چيز رايجي است كه خيلي ها به هر دليلي دارند و همان اول خيال مخاطب را راحت مي كند كه طرف چرا دچار همچين عارضه اي شده و – منطقي هم هست – و دنبال دلايل روانكاوانه در كودكي ي فرد نمي گردد.

شنيدم و خواندم كه بعضي ها هم فيلم را اينجوري ديدند كه جودي حق ندارد آب خوش از گلويش پايين برود چون همدست ِ قاتل بوده، مي خواهم بپرسم يعني هيچكاك مي خواهد دقيقا عدالت خداوندي زا پياده كند كه خشك و تر با هم مي سوزند؟ گناه جان اين وسط چيست؟

به هر حال فيلم عالي اي است با فيلمنامه اي به شدت سنجيده شده و پاياني بسيار عالي و بهانه هاي خوبي براي فكر كردن:

Vertigo: سرگيجه

محصول 1958 آمريكا

كارگردان: آلفرد هيچكاك

نويسندگان: آلن كاپل و ساموئل اي تيلور

با بازي: جيمز استيوارت، كيم نوواك و . . .

128 دقيقه رنگي

برنده صدف نقره اي جشنواره سن سباستين

12 comments:

مهربون said...

سلام چطوری ؟

مهربون said...

از کما دراومدم نمی تونم بنویسم !!!

مهربون said...

هیچکاک تموم شد !!!

khoobak said...

بیا برادر
حالش را ببر
follow the white rabbit!
http://eshterak-proxy3.blogspot.com/2009/12/your-freedom.html

مهتا said...

آخیش بالاخره رسیدی به فیلم مورد علاقه من
آره آسون نیست.. خیلی سخته برا همین هم اسمش خیلی با مسما هست

نسيم said...

يه آقا فيلمي پيدا كردم با يه آرشيو 8500تايي فكر كنم بتونم ديگه فيلمهايي كه مي گي را به راحتي پيدا كنم اميدوارم البته

ايرن said...

فيلم نامه غرامت مضاعف رو ميگي؟
ريموند چندلر و بيلي وايلدر؟

ايرن said...

http://www.yekpanjare.com/2008/12/1419.php
اين لينك روهم بخون...راجع به همكاري اين دو تا تو نوشتن فيلم نامه غرامت مضاعفه....

نوا بامدادی said...

سلام
هر داستانی را از منظری میتوان نگاه کرد
و گاهی صندلی ما جای قرار دارد
و زاویع ما به سمتیست
که هیچکس آن را تجربه نکرده است .
هزاران نفر هزاران داستان خرد و کلان دیده اند و شنیده اند اما یک نفر جان کلام را در میابد و نقاد بخشی از کارش همین است
که جان نهفته درکلام را دریابد .
و رابین وود اینگونه بوده است .
راستی لینک شدیت

ستاره*** said...

سلام..

هی ایراد می گیره /بعدش میگه چه فیلم خوبیه..
موهای فر فری و / عشق و عاشقی های معلوم نشده..

ادم گر گیجه می گیره..


با تفسر و توضیح خوبت نیازی نیست فیلم دیده بشه...

مرسی آلفرد

Unknown said...

نديدم اين فيلم زيبا را
بايد تنبلي و بي نظمي زندگي مو درست کنم
به شدت بي برنامه زندگي مي کنم
مي دونم به خاطر اينکه اولويت بندي ذهني ام را اهميت نمي دهم
زهرا کمالي همان خانمي است که راجع به مطالعات فرهنگي مي نويسد جامعه شناسي خونده تو براش کامنت گذاشته بودي

صبا عابر زندگی said...

ممنون که بالاخره دیدی و نوشتی
من این فیلم رو دوست دارم اما مدت ها پیش دیدم و باید دوباره ببینمش البته بعد از ندان مار

آدم اینطوری کامنت میدذاره یعنی زندس:))))