Monday, March 15, 2010

انگار گفته بودی لی‌لا


لی‌لا گفت(نخوانید لیلا) فیلم خوبی نیست.چفت و بست درست و حسابی هم ندارد.اما از آن جنس از سینما است که من دوست دارم.یک پسر مهاجر عرب که در محله ای فقیرنشین و پرت در فرانسه زندگی میکند و روزگارش را در کنار دوستان اوباشش به بیخودی میگذراند؛ با دختر عجیبی به اسم لی‌لا آشنا میشود و به دور از چشم دوستانش با او رابطه برقرار میکند.
چیزی که شاید باعث شده از این فیلم خوشم بیاید در واقع شخصیت لی لا ست(احتمالا).شخصیتی اغراق آمیز و تقریبا برای بسیاری از فرهنگها منزجر کننده.در عین حال دارای روحی اساطیری که انسانها را در پسِ پشت ظاهرشان میبیند.این عجیب بودن باعث قضاوتهای غلط همه حتی چیمو – همان پسر مهاجر و الخ- میشود.ذیاد دوری -کارگردان- تلاش میکند روح انسانیت را در وجود چیمو ردیابی کند و او را در نهایت به یک عشق انسانی برساند.

جنبه ی دیگری از فیلم که برایم جالب بود مسئله مهاجرت است.کشورهایی مثل فرانسه که بیش از جاهای دیگر به مسائل حقوق بشر و آزادیاهمیت میدهند وضعیت پیچیده تری دارند.عدم توانایی مهاجر در هماهنگ کردن خود با جامعه میزبان میتواند او را در نهایت به حاشیه و انزوا بکشاند.

فیلم با ترسیم چهره واقعی مهاجران فقیر و زندگی خشن شان کمک میکند شخصیت چیمو را بهتر درک کنیم.اینکه چرا او از حلال و حرام خسته است و خوابیدن با یک دختر را به آزادی فلسطین ترجیح میدهد.

Lila dit ca
کارگردان:ذیاد دوری
محصول ۲۰۰۴
فرانسه و بریتانیا

پ.ن:گمونم دو ماهی شده بود که هیچ پستی ننوشته بودم. شاه رخ هم با این پست های الکی -آبکیش راه نمیده ما هم یه بوق بزنیم! تا ماه آینده هم پستهاش آمادن.گیری کردیم ها!

18 comments:

بهار said...

دیوانه من تصلا ازت دلخور شدم که اومدی تهران سراغ نگرفتی حداقل برا شیرینیت ! تو اصلا بالگفا داشتی ؟ تو بلاگفاپیام ذخیره می شن و تا میلت نمی ایند منم چکش نمی کنم تا یه مطلب جدید بذارم الان دیدم بی شعورخان کاش حداقل می گفتی که پیام خصوصی داری قسمت پسر جان همه چی اون بالا نوشته شده تا دفعه بعد که قسمت چی بشه تو میلت شماره تلفن می ذارم تو پیام خصوصی شماره ات بذار چون به گمونم پاک شده تهران خوش گذشت ؟ رفتی اپادانا بلیط گرفتی ؟ اونجا عمیشه بلیط داره

بهار said...

دیوانه من تصلا ازت دلخور شدم که اومدی تهران سراغ نگرفتی حداقل برا شیرینیت ! تو اصلا بالگفا داشتی ؟ تو بلاگفاپیام ذخیره می شن و تا میلت نمی ایند منم چکش نمی کنم تا یه مطلب جدید بذارم الان دیدم بی شعورخان کاش حداقل می گفتی که پیام خصوصی داری قسمت پسر جان همه چی اون بالا نوشته شده تا دفعه بعد که قسمت چی بشه تو میلت شماره تلفن می ذارم تو پیام خصوصی شماره ات بذار چون به گمونم پاک شده تهران خوش گذشت ؟ رفتی اپادانا بلیط گرفتی ؟ اونجا عمیشه بلیط داره

بهار said...

این فیلم تا نصفه دیدم خوشم نیومد اما خوب که رفتی عیار 14 را دیدی

Unknown said...

نمي دونم نگاه کنم يانه

علی said...

سلام
عجب سوتی ای دادم:دی
مرسی از تذکر:)

ارتا said...

والا با این تعریفایی که تو از این فیلم کردی من بیشتر ترغیب شدم این فیلم و ببینم.
من بالاخره نفهمیدم فیلم بد بود یا خوب؟
میگم چه توری میشه پیدات کرد ازت فیلم گرفت اصلا معامله میکنیم چه طوره؟

ارتا said...

والا با این تعریفایی که تو از این فیلم کردی من بیشتر ترغیب شدم این فیلم و ببینم.
من بالاخره نفهمیدم فیلم بد بود یا خوب؟
میگم چه توری میشه پیدات کرد ازت فیلم گرفت اصلا معامله میکنیم چه طوره؟

بی تا said...

اینو که ندیدم ولی جدیدن کتابی از اشمیت خووندم با مضمونی شبیه به این...خیلی خوب بود

مهربون said...

اینو ندیدم ولی فرانسه برا من یعنی کیشلوفسکی - پرایزنر -کوندرا و...که در اثر مهاجرت تونستند خوب بنویسند و آثار شاهکاری خلق کنند

haafez said...

postash kheiliam khube : {

جهانگرد said...

سلام
من هم فیلم هایی با مفهوم مهاجرت را دوست دارم فیلمی که ملیت ها را یک جا به منظر بیننده می کشد واین باعث می شه که تضاد فکری یا فرهنگی را در بین آنها برجسته می کند

سحر said...

سلام . راستش من زياد با فيلم هاي فرانسوي نمي تونم كنار بيام ... انگار كه سردي كه تو ذات خود فرانسوي هاست هميشه رو فيلماشون سايه اداخته ... اما ب به هر حال مطمئنم فيلماي فرانسوي الي هم هست كه من هنوز نتونستم ببينم .
به من ه م خواستي سري بزن

حسام said...

این فیلمو ندیدم.
راستی آپم رفیق

سید مهدی موسوی said...

پس تهران آمده ای
و
به ما هم سر نزده ای

Hasti.N said...

سر میدون فردوسی‌ ایستاده بودیم منتظر کسی‌. یکی‌ از دوستهام نگاه دقیقی‌ کرد به مجسمه فردوسی و پرسید: اینکه فردسیه اما این بچه کیه پای مجسمه؟ ما همه برگشتیم به طرف مجسمه، مثل اینکه برای اولین بار بود میدیدیم. یکی‌ از بچه‌ها خیلی‌ جدی گفت: خوب اون هم سعدیه دیگه! خود دوستمون مات ما رو نگاه کرد ما هم که خم و راست میشدیم از خنده...این شد جوک ما...از اون روز نزدیک بیست سال می‌گذره، از اون جوک زیبای ساده. همه ما ولو شدیم یک طرفی‌ الان. پستی رو که عکس فردوسی‌ داشت خوندم یاد این افتادم، فکر نکن پرت و پلا میگم، که البته میگم زیاد...

من چه حالی‌ می‌کنم با این نوشته‌های راسکلینکف، کاش من اون خانم آژانسی بودم و براش کامنت میگذاشتم، حیف که نیستم،

یک بیگانه said...

سلام سیاوش خان
هی می گفتم که این آق سیاوش کجاست، ما که از بس زیر این نوشته های وبلاگ چشم گذاشتیم همش شاه رخ بود و شاه رخ.
خب چشمم به جمال شما روشن شد. شما هم که اهل فیلم هستی مرد. خب خوشحال شدیم.
یه نصیحتی به این شاه رخ عزیز بکن، بگو آخه مرد حسابی چیه گیر دادی به این طرز حرف زدن ما. ما با همین چیزها خوشیم دیگه.

somaye said...

داشتم مطلبو می خوندم اصلا به اسم نویسنده توجه نکردم با خودم می گفتم این شاه رخ که همیشه عادت داشت اون دکمه justify "" رو فشار بده تا ته نوشته هاش یکسان باشه ...عجیبه که این دفعه این طوری نوشته !
فونت هم که عوض شده !
به پی نوشت که رسیدم دیدم بعله ، این ردپاهای سیاووشه
سلااام

somaye said...

ببین وقتی یک کلمه انگلیسی میاد تو مطلبت فاتحه کامنتتو می خونه !


داشتم مطلبو می خوندم اصلا به اسم نویسنده توجه نکردم با خودم می گفتم این شاه رخ که همیشه عادت داشت اون دکمه ( جاستیفای) رو فشار بده تا ته نوشته هاش یکسان باشه ...عجیبه که این دفعه این طوری نوشته !
فونت هم که عوض شده !
به پی نوشت که رسیدم دیدم بعله ، این ردپاهای سیاووشه
سلااام