Saturday, March 27, 2010

هشت روز و هفت شب


۱- صدای بارون رو دوست دارم و عاشق صدای رعد و برقم.ولی هیچ از خیس شدن زیر بارون خوشم نمیاد.ترجیح میدم سرپناهی باشه و فقط صدای بارون رو بشنوم.بارون بدون صداش مزخرفه!

۲-اگه خواستین چیزی رو جمع خوانی کنین خیلی دقت کنین که چی انتخاب میکنین.جمع خوانی، یه شاهکار بزرگ مثل جنایت و مکافات رو به یه کار معمولی که شاید فقط چند تا فصل قابل تحمل داشته باشه تبدیل میکنه.من واقعا اذیت شدم (چون پیشنهاد من بود).وقتی موقع خوندن کسی خوابش میبرد دوست داشتم با تبر(یه دونه تیزش رو هم داشتیم) سرشو له کنم خصوصا شاه رخ که تقریبا بیشتر فصلها تو خواب و بیداری بود و بعد راجع به هنر بورژوازی قرن نوزدهم سخنرانی هم میکرد!بدتر از همه تظاهر بقیه بود(البته شاید هم من اشتباه کرده باشم) به اینکه دارن لذت میبرن.مزخرفه

۳-بهترین بخش این چند روز برام وقتهایی بود که پای آتیش تنها میموندم و گاهی یه چایی میخوردم و یا سیگار میکشیدم و همزمان حواسم به آتیش بود.

۴-جایی که رفته بودیم همون جای پارسالی بود.ولی امسال انگار که کسی لو داده باشه پر شد از مسافر.احساس میکردی تو یه بازار تو بمبئی هستی.روز برای پیدا کردن یه جا برای توالت کردن مجبور میشدیم کلی راهپیمایی کنیم.کسایی که اونجا میومدن دو دسته بودن.یا چادر زده بودن یا نه.اونایی که چادر نزده بودن تا عصر میموندن و بعد میرفتن.اونایی که چادر زده بودن یا مجرد بودن یا خانواده.ما تقریبا باعث تعجب بقیه بودیم.مجرد بودیم ولی نه از دود و دم خبری بود نه با خودمون الکلجات برده بودیم.به جاش رمان میخوندیم یا مقاله و بحث میکردیم.فقط.احمقانه بود.میدونم

۵-اس ام اس عیدانه من که برای همه فرستادم این بود

بس که بد میگذرد زندگی اهل جهان/مردم از عمر چو سالی گذرد عید کنند
از صائب تبریزی.گمونم هیشکی خوشش نیومد و فقط نگاه عاقل اندر سفیه گیرم اومد که اونم با اس ام اس نمیشد دید.مزخرفه

۶-چند تا تصمیم بزرگ گرفتم امسال.یکیش اینه که داخل ماشینی که رانندش شاه رخ باشه نشینم.مگه زندگی آدم چند استرسه!

12 comments:

امیر said...

خوب باید خودتون آدرس جایی که چادر زدید رو همین جا لو میدادید بلکه از بین کسایی که میومدن لااقل چارتاشون دوست و رفیق میبودن.

اراکده said...

سلام برادران!
به امید سلامتی.. یادمه یه زمانی اون قدیما با بچه ها نمایشنامه دور خونی می کردیم. از بکت و یوجین اونیل و گاهی هم هملت ..... خیلی خوش میگذشت. کلی میخندیدیم .. به ژستهایی که بعضی هامون وقت ادای دیالوگ ها می گرفتیم... چه زود گذشت ...

Anonymous said...

سلام
خب اگرچه همراه قدیمی وبلاگتون هستم فکر کنم بیشتر رفاقت وبلاگیم با شاهرخ بود تا شما.. در هر حال امیدوارم که سال نو با خوشی شروع شده و خوشتر بگذره روزهاش..

A.A said...

salam.az shoma davat mikonam be weblog man tashrif biyavarid.
عید نوروز مبارک
www.perisan-craft.blogfa.com
www.iranmagazine.blogfa.com

پیام said...

حتی تصورش اعصابمو بهم می زنه که ببینم یه عده چند روز اول عید کنارم چادر زدن و دارن جنایت و مکافات می خونن از پرو تاریای بد بخت حرف میزنن ایییییییییی
منم گاهی همینقدر اعصاب خورد کن می شم واسه بقیه البته!!!!
اس ام اس عید منم " بس که بد می گذرد..." بود ولی نمی دونستم از کیه ، حالا فهمیدم

مهربون said...

خدایی چه پست باحالی بود انگار تمام ناهنجاری های خودم اومد جلوی چشمم

مهربون said...

چه کتاب سختی رو می خوندید خدایی دیگه !!!!

Unknown said...

فهميدم که به تو خيلي خوش گذشته
عيدت مبارک
اميدوارم نقشه هاي امسالت عملي بشه

Unknown said...

خواهش مي کنم
اون آدرس هم اين بود
www.doctorshiri.com
اصلا هم خطرناک نيست

ارتا said...

والا خوب حوصله دارین توی این شلوغی جاده‌هاب رین مسافرت.من که ترجیح دادم توی خونه بشینم و به سال گذشته زشتم فکر کنم و چه کار کنم که از این گه تر نشه

شهاب said...

:-)) پس حسابی جون به لب کرده یه جماعتیو با رانندگیش ! من یه همچین وقتایی وسط بیابونم باشه پیاده می شم !
سال نو مبارک

الي said...

موافقم . خيلي كارها رو بايد تنهايي لذت برد و البته بعرن شايد راجع به لذتش با كس يا كساني صحبت كرد.