Tuesday, April 13, 2010

عشق پیدا شد و …


۱- قادر نیستم از چیزی جز عشق سخن گویم،اگر چه از آن چیزی نمیدانم.کوشیده ام،نمیتوانم و ملال خاطر همچون جزایی عاجل در میرسد.نسبت به هر آنچه از سنخ معلومات است بی اعتنایم.حتی شناختی که از خویش دارم مرا از فرط ملالی عمیق از پای می افکند:خویشتن را در هیچ تصویری، در هیچ حکایتی، در هیچ خاطره ای بازنمیابم.گویی هرگز اینجا نبوده ام. فرسودگی /کریستین بوبن

۲- پاریس را اغلب شهر عشاق مینامند و به خاطر بوسه هایش مشهور است(ما که البته، هنوز سعیی در صفایش نکرده ایم!) این میشود که وقتی به بیست کارگردان از جمله :گاس ون سنت،تام تیکور،برادران کوئن،والتر سالس،ژرار دیپاردیو و دیگران گفته میشود درباره پاریس فیلم کوتاه بسازند اغلب درباره عشق صحبت میکنند.هر کس هم به زبان خود.اصلا نکته جالب توجه اینست که فیلمسازان بزرگ حتی زمانی که فیلم کوتاه میسازند هم امضایشان را پای اثر میشود دید.
همه جور عشقی را تجربه خواهید کرد: از عشق در یک نگاه زمانی که کاسه تنهایی لبریز میشود،عشق سر به راه کننده به دختری محجبه و مسلمان،عشق به همجنس، عشقی دیوانه وار،عشق پسری کور که نمیتواند از زیبایی ناتالی پورتمن صرف نظر کند ،عشق سالهای جوانی،عشق در پیری و خلاصه همه جوره هست.
اما قطعه ی مورد علاقه من Parc Monceau ساخته الفونسو کواران بود هر چند کار والتر سالس را هم خیلی دوست داشتم.
paris Je taime
ساخته جمعی از کارگردانان
محصول فرانسه،لیختن اشتاین و سویس
۲۰۰۶

۳- اگر میخواهید یک مجموعه داستان کوتاه خوب و دوست داشتنی بخوانید«دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد» را توصیه میکنم.دوازده داستان باز هم اغلب درباره عشق و روابط انسانها.نوشته آنا گاوالدا نویسنده جوان فرانسوی.بیان گاوالدا فوق العاده نیست اما آنقدر صمیمی ست که به دل مینشیند.خصوصا زمانی که راوی زن باشد مثلا در «در حال و هوای سن ژرمن» راستش خیلی شگفت زده شدم وقتی که دیدم زنها به چیزهایی که توجه نمیکنند!ولی اگر یکی از داستانها را به عنوان داستان اول این مجموعه انتخاب کنم «سال ها» را انتخاب میکنم.

دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد/آنا گاوالدا/الهام دارچینیان/نشر قطره

پ.ن: این فیلم و این کتاب را با هم دیدم و خواندم.به خاطر شباهتهایشان بهتر دیدم که با هم معرفیشان کنم .شما هم اگر با همشان کنید بهتر است.

19 comments:

اراکده said...

بیست!
شاهرخ هم بیست!

مهربون said...

منم با مرتضی موافقم تو خودت نمره ای بیستی :))))))))

امیر said...

داستان این عاشقانه نویسی چی بود رفیق؟

پیام said...
This comment has been removed by the author.
پیام said...

پاريس دوستت دارم فيلم خوبي است يعني در واقع فيلم خيلي خوبي است، من اپيزود مترو از كوئن ها را خيلي دوست داشتم و همينطور اپيزود تام تيكور در مورد آن پسر كور و البته باقي اپيزودها هم برايم لذت بخش بود ، در مورد امضاي كارگردان هم كاملا با تو موافقم و نمونه هاي بارزش همين دو اپيزوديست كه نام بردم.
در ادامه ي اين مجموعه هم فيلمي در مورد نيويورك ساخته شده كه من به اندازه ي پاريس دوستش نداشتم اما فيلم خوبي است .

رام اشتراک said...

ممنونم از پیشنهادا و توصیه ات... به هوش باشی رفیق.....

ابهام زده said...

خوب رشته ات خیلی رشته ی فلانیه ! اصلا به شخصیت تحلیل گر و عاطفیت نمی خوره . بهت میاد یه روان شناس مهربون باشی که از بس غصه ی مردم رو می خوره نمی تونه کار کنه !
انقدر تند تند آپ نکن ف یا تند تند بیا بلاگم که من این همه پست رو مجبور نشم یه جا بخونم ، خسته می شم :D
پست خدا یا سینمات خیلی به دلم نشت !
وبلاگ دوستتم جالب بود .

Anonymous said...

سلام
دعوتيد به صرف يک بحث فمينيستي و سيب زميني:
بعد از 9 ماه
با يک شعر جديد و کلي خبر و مطلب
«فاطمه اختصاري» به روز کرد

خبر چاپ کتابم:
«يک بحث فمينيستي قبل از پختن سيب زميني ها»
و قرار ديدارمان
در نمايشگاه کتاب امسال:
. . . . انتشارات «سخن گستر»

خبر کامل چاپ کتاب چند تن از مطرح ترين شاعران جوان:
دکتر سيد مهدي موسوي/ وحيد نجفي/ الهام ميزبان
محمد حسيني مقدم/ محمد ارثي زاد
شهرام ميرزايي/ مينا ارشدي

راستي
طرح جلد کتاب را هم حتما در وبلاگ ببينيد!
و کلي مطلب از همه جا و هيچ جا...
از الان منتطر ديدارتان در نمايشگاه هستم
نه براي فروختن کتاب
براي حرف زدن و ادبيات
براي شعر...

منتظرم...

فاطمه اختصاری said...

سلام
دعوتيد به صرف يک بحث فمينيستي و سيب زميني:
بعد از 9 ماه
با يک شعر جديد و کلي خبر و مطلب
«فاطمه اختصاري» به روز کرد

خبر چاپ کتابم:
«يک بحث فمينيستي قبل از پختن سيب زميني ها»
و قرار ديدارمان
در نمايشگاه کتاب امسال:
. . . . انتشارات «سخن گستر»

خبر کامل چاپ کتاب چند تن از مطرح ترين شاعران جوان:
دکتر سيد مهدي موسوي/ وحيد نجفي/ الهام ميزبان
محمد حسيني مقدم/ محمد ارثي زاد
شهرام ميرزايي/ مينا ارشدي

راستي
طرح جلد کتاب را هم حتما در وبلاگ ببينيد!
و کلي مطلب از همه جا و هيچ جا...
از الان منتطر ديدارتان در نمايشگاه هستم
نه براي فروختن کتاب
براي حرف زدن و ادبيات
براي شعر...

منتظرم...

یلدا said...

آه پقی ژوتم !!! عاشق این فیلم بودم.
دی وی دی اش و گم کردم و حالا در به در دنبالشم.
اون قسمتی که ژولیت بینوش بازی می کرد و خیلی خوب به یاد دارم. باید دوباره و سه باره ببینمش.
کتاب را نخوانده ام. اول که صفحه تان باز شد پوستر Paris je taime
را که دیدم جیغ زدم. گفتم این وبلاگ هرچه عشق من هست را برمی دارد تحلیل و بررسی می کند. دلم را صابون زده بودم که هر بخشش را تحلیل کرده ای.

بی تا said...

رمانش خیلی بهتره...او را دوست می داشتم

Unknown said...

عاشق این فیلمم دقیقا عاشقشم
گمونم یازده دوازده بار این فیلمو دیدم هنوز نفهمیدم کجاش از همه بهتره

زکریا said...

به به ! بلاخره شاه رخ اجازه داد که تو هم یه پست پابلیش کنی ؟ :)
جالب نیست که من کتاب "فرسودگی" رو از تو قرض گرفتم و تو هم "دوست داشتم ..." رو از من ؟ و این ها تو یه پست تو سر در آورد ؟
خیلی جالب بود برا من .
و اما فکر می کنم بهترین اپیزود فیلم کار "گاس ون سنته " شک نکنید . اما کاش تو آخر اپیزود اون پسره تو مغازه دنبال اون یکی دیگه پسره نمی رفت. کتاب رو هم که خیلی دوس دارم به خصوص داستان اولش رو که با هم درباره اش مبسوط حرف زدیم

Unknown said...

شاید اپیزود اون مادره جوون با اون آواز محزون لاتینش
شاید اپیزود اخر
شاید داستان ژولیت بینوش
ولی مطمئنم از بهتریناش کار کوئن ها بود
کیف کردم

somaye said...

و همه بهانه من از عشق بود .
چیزی که عشق هدیه آورد فقط اندوه بود . اندوههای ناگفتنی ...گریه های بی دلیل ...

" هیچ برگشتی در کار نبود ، حقیقت این بود که قلب من یک شنبه شبی روی سکوی یک ایستگاه قطار هزار تکه شده بود ."
"حق با توست . هیچی . همین است دیگر . زندگی همین است . به تو تلفن نکرده ام تا کلاف گذشته ها را از نو بشکافم یا بگویم دنیا چقدر کوچک است ، می دانی ...با تو تماس گرفتم فقط به این خاطر که می خواهم یک بار دیگر ببینمت . همین . "

مهدیه said...

فیلم خوبی بود.
و مرسی برای معرفی ی کتاب.
بیشتر بنویس سیاوش خان. کم کاری می کنی ها!!!

خوش باشی و موفق

ايرن said...

زدي تو كار عشق و عاشقي ها...فيلم رو هم در اسرع وقت مي بينم....

ويدا said...

باور بكني يا نه، همين يكشنبه بيست و دوم خريدمش، صفحه ي 154 شم، داستان "تيك تاك". پستتم همين الان ديدم

Unknown said...

نه کتاب را خواندم نه فيلم را ديدم
فکر کنم از اون فيلم هايي ست که گيرم نياد