Wednesday, April 21, 2010

تبر را بگذار روي دوش بت بزرگ راسكلنيكف

شخصا آدمي نيستم كه علاقه اي به جمع كردن چيزي داشته باشم؛ پيش خودم فيلم نگه نمي دارم؛ كتابخانه ام را هم مي خواهم بفروشم؛ مجله هايي هم كه پيشم مانده شايد بدهمشان به زكريا كه دوست دارد همه چيز را آرشيو كند! بعدها هم اگر آدم معروفي شدم و خواستند زندگي نامه ام را بنويسند بگذار بنويسند خانه اش را كه بررسي كردند هيچ چيز پيدا نكردند جز وسايل آشپزخانه و لوازم اوليه زندگي؛ جسدش را هم بعد از چند روز كه بوي گند آن همسايه ها را عاصي كرده بود توي اتاق خوابش پيدا كردند؛ پزشكي قانوني مشغول بررسي است كه خودكشي كرده يا كشته شده است؛ اگر هم توي مملكتي زندگي مي كردم كه هر از گاهي "تراش مداداي رابرت گراند و فندك اسقاطي جان كندي و كاغذ لي لي پوت ماركو پولو و فتق بند پدر سلطان حسين و هسته خرماهاي سعد وقاص و استكان نعلبكي الاتروش" را به حراج مي گذاشتند هيچ وقت چيزي نمي خريدم؛ توي مملكت خودمان هم اگر حراجيي راه بيافتد كه "زين فرسوده ي رخش رستم و كفشاي چنگيز و خنجر اسكندر و چركنويس غزلاي حافظ و مهر بارون شسته ي مولانا و صورت قرصاي شيخ ابو سعيد و شب كلاه تاجر همسايه ي عطار نيشابوري و تسبيح گسسته ي عين القضات و قرصاي سردرد ابوعلي سينا" را بفروشند باز هم علاقه اي به داشتن چنين چيزهايي ندارم؛ فقط يك چيز هست كه دوست دارم داشته باشمش و آن هم تبر ِ خانه ي سرايدار ِ راسكلنيكف است كه با آن قتل آلينا ايوانونا و ليزاوتا انجام شد؛ همين

وقتي برونو يك نفر را كشته بود و حالا آمده بود توي متل آنجور رعشه گرفته بود و دستانش مي لرزيد و به خودكشي يا اعتراف فكر مي كرد با خودم گفتم اينها كه همان حالت هاي بعد از جنايت ِ راسكلنيكف است؛

وقتي برونو داشت مردد ميان عملي كردن يا نكردن تصميمش – جنايت - با ماشين دنبال سوژه اش مي رفت و يك اتوبوس از جلوي او پيچيد كه بزرگ روي آن نوشته بود "روياهايتان را عملي كنيد" با خودم گفتم اين معادل همان صحنه اي است كه راسكلنيكف قبل از قتل داخل غذاخوري نشسته است و حرف هاي آدم هاي ميزِ آن طرف تر را گوش مي دهد كه راجع به توجيه كشتن زن ِ نزول خوار حرف مي زدند. انگار برونو – راسكلنيكف – فقط ابزاري است در دست تقدير

وقتي برونو داشت با خانواده اش درباره اينكه هدف وسيله را توجيه مي كند يا نه حرف مي زد به خودم گفتم اين معادل ديالوگ راسكلنيكف است با پارفيري پترويچ در اولين برخوردشان

وقتي سيا نصف شب اسمس زد كه منظورش تبر راسكلنيكفه از شوق تا ساعت ها خوابم نبرد؛ به ديوار نگاه مي كردم و از لذت درك هنري مشعوف بودم

مطمئنا يكي از فيلم هاي برتر دهه اخير كه متاسفانه در هيچ فهرستي نديم از آن ياد شده باشد فيلمي است ار كارگردان يوناني تبار فرانسوي كوستا-گاوراس با عنوان اصلي Le Couperet كه آن را به خاطر عنوان انگليسي و بين المللي آن The Ax ترجمه كرده اند "تبر"؛

اينكه به صورت اتفاقي Le Couperet از فرانسه به نگليسي شده The Ax و The Ax هم از انگليسي به فارسي شده تبر اتفاق مباركي است؛ نديدم جايي كسي به اين موضوع اشاره كرده باشد كه اين همان تبر راسكلنيكف است جز همين حرف اضافه ي The پيش از Ax كه دارد چشمك مي زند به همه ي كساني كه جنايت و مكافات را خوانده اند.

Le Couperet: تبر (The Ax)

محصول 2005 بلژيك، فرانسه، اسپانيا

نويسنده و كارگردان: كوستا گاوراس بر اساس رماني از دونلد. اي. وستليك

بازيگران: خوزه گارسيا (برونو داورت)، كارين ويارد (مارلين)، ژئوردي مانفيلز (ماكسيم)، كريستا ترت (بتي)، اولريش توكور (هاچينسون)، اوليوير گورمت (ماشفر) و . . . .

122 دقيقه رنگي

توضيح: فهرست اقلام حراجي موجود در متن برگرفته از شعر بلندي است از زنده ياد حسين پناهي

10 comments:

Afsaneh said...

Salam, daghighan yaadam nist ein film raa cinema 4 TV neshoon daad chand vaght pish yaa barnaameye TOP CUT shabakeye GEM, vali be har haal man oon moghe kaari daashtam ke natoonestam bebinamesh, haalaa omidvaaram giresh biyaaram bebinam ;-) merci az moarefiye film :-)

foroozin said...

اين فيلم را سفارش دادم. يادمه تو جشنواره بود و خيلي تعريفشو شنيدم

mahdie said...

سلام.
اولن که ما رو کشتی با این عوض کردن های مدام کامنتدونیت.
دوم این که دوست دارم این فیلم رو ببینم.
سوم: یک فیلم به اسم جنایت و مکافات دیدم افتضاح بود اگه جایی دیدی وسوسه نشی بری تماشا کنی.
چهارم: خیلی ممنون که به کارگردانی امیدوارم کردی خاله جان.
همین

haafez said...

chera comment duniatun ro intori mikonid?
vaghti bad az modathaye madid khundane ye blog harfi bara goftan nadashte bashi,be hamin chiza majburi gir bedi dige

داوود said...

فیلم شاهکاره. من این فیلم رو توی لیست ده فیلم برتر دهه ی خودم قرار دادم.
البته من صادقانه متوجه این شباهت یا این معنای ضمنی نشده بودم. و فیلم رو ساطور ترجمه کردم. همانطور که توی صدا و سیمای حکومت اسلامی ترجمه کردند.

خلوت ليلا said...

وقتي بيست و اندي سال از عمرم رفته بود، خان داداش طي يك حركت غافلگير كننده تمام كتاب‌هايش را كه فكر مي‌كنم بالغ بر هفتصد يا هشتصد كتاب بود از بقيه كتاب‌هايش جدا كرد و فروخت، هنوز كه هنوزه پي نبردم چرا اين كار را كرد. البته شش سال پيش هم حدود صد كتاب به كتابخانه مدرسه‌اي بخشيد و الان هم از ترس اينكه كتاب‌هاي جديد را نفروشد بيشتر كتاب‌هايي را كه به كارم مي‌آيد را برداشتم و گذاشتم توي كتابخانه خودم. توي سري اول كتاب «جنايت و مكافات» هم بود كه هر چه گفتم اين كتاب را نفروش ،‌قبول نكرد كه نكرد.
حالا اگر كتاب جنايت و مكافات هم جزء كتاب‌هاي فروشي است، من خريدارم. لطفاً حاشيه‌ نويسي‌هايش را پاك نكن. با همان حاشيه‌هايش مي‌خواهم.

فليپه said...

يك دو سه امتحان مي شود

مهربون said...

عالی بود

iren said...

من عاشق دور و ريختنم!از يادگاري و عتيقه و چيزهاي خاطره انگيز خوشم نمياد.علاقه اي هم به جمع كردنشون ندارم!مثل تو هم من از حراجي اين جور وسايل بدم مياد.
تبر رو هم بايد اضافه كنم به ليست بلند بالاي فيلمايي كه بايد ببينم!

مهربون said...

سینمای گاوراس را به خاطر حکومت نظامی و آمین خیلی دوست دارم