Saturday, April 17, 2010

ایرج کریمی-پایانی


۱- «برای من جالب است وقتی نکته ای درباره خودم میشنوم که تا به حال آن را خودم حس نکرده‌ام....دیگر دوره آرمانگرایی به سر رسیده است یا به قول پست مدرنها دوران کلان روایتها به پایان رسیده.در دوره ما آرمان های مختلفی وجود داشت.این آرمانها به همین شکل کلان روایتها مسلط بودند بر گفتمان سیاسی یا بر گفتمان ادبی.امروز دوران پست مدرنیسم است دیگر نمیتوانیم کلان روایتی داشته باشیم،دیگر آرمانی به آن شکل واحد و یکدست وجود ندارد....دوران جوانی من دوران امیدهای آسان بود اما امروز به نظر من دنیا پیچیده تر شده.نه اینکه آن موقع دنیا آسان تر بود،آن آرمانگرایی که در آن دوره وجود داشت،همه چیز را آسان تر جلوه میداد اما امروز این راه حل های ساده وجود ندارد...من سعی میکنم راجع به دور و بری هایم فیلم بسازم....من از بچگی زن را بزرگتر از مرد میدانستم.به نظرم مردها هیچ وقت بزرگ نمیشوند ولی زن ها از بچگی بزرگند
ایرج کریمی-مصاحبه با فصلنامه سینما و ادبیات بهار 89


۲-عناصر مشترک در کار کریمی یکی از بارزترین نکاتی است که به چشم یآید.سفر،جاده،شمال،مرگ،عشق،تصادف،طلاق،تلفن،نقاشی،شعر.به نظرم سه فیلم ایرج کریمی به نوعی یک فیلم هستند.هر سه یک چیز را روایت میکنند به یک سبک.بعضی از دیالوگها هم حتی تکرار میشوند.این سه فیلم روایت ماست با روابطی ناپایدار که چند تار مو به هم بندمان کرده و معمولا به راحتی از کنار هم میگذریم!

۳- اگر از من بخواهند که یک فیلم ایرانی را انتخاب کنم از میان انتخابهای نه چندان زیادی که وجود دارد احتمالا فیلمی از ایرج کریمی را انتخاب خواهم کرد؛ چرا که به نظرم فیلمهایش به شدت ایرانی هستند.ما ایرانیها خیلی سخت است که بخواهیم از خودمان حرف بزنیم و دست به دامان کلیشه هایمان نشویم.به همین دلیل هم همواره تصویری تحریف شده و ناقص از خودمان داریم.یا آنقدر دچار خودبزرگ بینی میشویم که هنر نزد ایرانیان است و بس یا خودمان را یک مشت آدم گشاد و دروغگو و الخ میپنداریم.در این میان خیلی کم پیش می آید که مثلا فیلمسازی دست از کلیشه های رایج بردارد و مثلا قید تضاد فقر و غنا را بزند یا درگیر عشق و عاشقی لومپنانه نشود.اصلا بخش عمده سینمای ما به شکل ناعادلانه ای یا به زندگی طبقه مرفه میپردازد و یا بدبختی های طبقه ی فرودست را سوژه میکند.اما کریمی بخش عمده ی جامعه را یعنی طبقه متوسط را توی کادر میآورد هر چند از بقیه هم غفلت نمیکند.در واقع کریمی تلاشی ستودنی در پیدا کردن ریشه های هویت ایرانی معاصر دارد.مثلا تقابل تهرانی -شهرستانی به عنوان پای ثابت همه فیلمهایش بخشی از این ریشه هاست.جالب اینکه او همیشه زیبایی بی گفتگوی شمال را برای تقابل با تهران انتخاب میکند.هر کدام چیزی را میخواهد که دیگری.


۴- همه ش میخوام فانتزی باشه ولی اینجا همه چیز واقعیه.این را زن کارگردان در ابتدای فیلم از کنار هم میگذریم میگوید که به نظرم به نوعی نگاه کریمی را به سینما نشان میدهد.کریمی حرفهای زیادی دارد.این است که تعداد زیادی شخصیت در فیلمهایش دارد با روایتهایی موازی که جاهایی به هم میرسند و بیشتر از کنار هم میگذرند.فیلمنامه در کار کریمی بسیار ریزه کاری دارد و باید با دقت به کارش نگاه کرد.نوعی کمدی در کار او هست که همان بخشی است که از فانتزی مورد نظر کریمی باقی مانده.نوعا هم بسیاری حرفهای عمیق که گاهی برق از سر آدم میپرانند را همین شخصیتهایی که بار کمدی را به دوش دارند میگویند.به عنوان نمونه وقتی نعش کش در از کنار هم میگذریم میگوید:بی عشق همه ما نعش کشیم.

۵-ارجاعات سیاسی احتمالا تنها بخشی از کار کریمی است که تاریخ مصرف دارد.مثلا صحنه داخل میوه فروشی در چند تار مو که در آن ادبیات اصلاح طلبان را که واژه ها را سطحی و کم مایه به کار میبرد و نتوانسته بود مفاهیمش را در ذهنیت جامعه نهادینه کند، دست میاندازد، به نظرم تنها در این چند دهه قابل درک خواهد بود و با فاصله گرفتن از دوران اصلاحات ارزش خود را از دست خواهد داد.البته در چند تار مو که به نوعی ارجاعات سیاسی بیشتری دارد تصویر درست و نسبتا کاملی از اوضاع سیاسی دوره اصلاحات به دست میدهد.خصوصا کارکتر پگاه که نماینده جوانان شاعرپیشه دوران اصلاحات (که بسیاری از ما و خود من هم بخشی از آنها بودیم)است که اصلا سیاسی نیستند و دید ناقصی به سیاست دارند ولی آرمانخواه هستند و عاشق.غافل از اینکه دوره آرمانخواهی سر آمده!

۶-عشق یکی از دل مشغولی های مهم کریمی است.که در باغ های کندلوس(که به نظرم کاملترین کار اوست) نگاه ویژه ای به آن دارد.سه دوست پی قبر دوستانشان که عشقی اسطوره وار داشته اند، راه میافتند اما انگار دنبال بخشی  از وجود خودشان میگردند.یکی از دیالوگهای دوست داشتنی من همین جا اتفاق میافتد.جایی که علی میگوید: آدم برای اینکه عاشق بشه باید یه کمی هم خودشو دوست داشته باشه.من خیلی وقته از خودم متنفرم.و بعد در جواب سوال علی که پرسیده اصلا چیِ عشق اونا استثنایی بود؟ سعید جواب میدهد:تو این دنیا همین که دو نفر همدیگه رو دوست داشته باشن استثناییه.
البته در باغ های کندلوس این عشق جنبه ای نوستالژیک هم میگیرد.نوستالژی نسل آرمانخواه ایرج کریمی که در مصاحبه اش اشاره کرده بود.

۷- یکی از دقیق ترین توصیفاتی که از جامعه روشنفکر ایرانی سراغ دارم در فیلم باغ های کندلوس از زبان علی گفته میشود آن موقعی که میگوید:ما همه چیزمون پیکانه،عشقمون پیکانه،...نویسندمون پیکانه،آرتیستمون پیکانه و …. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

پ.ن :راستش گستره ی کار و افق دید کریمی بسیار وسیع تر از آن است که بشود در چند پست به همه آنها پرداخت.به نظرم بررسی سینمای کریمی نیاز به ویژه نامه ای از جنس کار مجله سینما و ادبیات دارد با تعدادی منتقد تیزبین که هر یک گوشه ای از کار را بگیرند.مثلا نقاشی در کار کریمی میتواند خودش یک مقاله تمام و کمال باشد یا مثلا زن رسما یک کتاب خواهد شد.به هر حال ما در حد وسع خودمان امیدواریم عده‌ای از دوستان را متوجه این جنس سینما وطنی کرده باشیم.

12 comments:

مهربون said...

ایرج کریمی کارگردان - نویسنده متفاوتی هست خیلی زیاد

مهربون said...

ایرج کریمی دچار روشنفکر مآبی نیست ؟ خیلی واقعی به قشر متوسط جامعه که همیشه قشر سرنوشت سازی هستند می پردازه !

مهدیه said...

مرسی سیاوش ...
برای توضیحات.


و اما به شاه رخ:

برو ببینش . عکسش هم قشنگه... چشه مگه؟

زکریا said...

سیاوش سلام . خیلی پست خوب یبود پسر . آفرین . درست نوشته بودی نوشتن دربار ه ی سینمای این مرد کاریه که به چند تا پست نیاز داره اما به نظرم از پسش خوب ب اومده بودی پسر . اون تیکه مصاحبه ای هم که آورده ای بود چسبید . مرسی

reza said...

سلام.عالی بود بجه ها..عالی..واقعا یکی ازبهترین مطالبی بود که امسال خونده بودم...دمتون گرم

صدا said...

چه نگاه تیزی داری
بند 3 واقعا عالی بود
تکرار می کنم
خیلی خوب بود

پریزاد said...

متاسفانه زیاد اهل فیلم و سینما نیستم... اما حتما این حناب کریمی حرفی واسه گفتن داره که شما چند پست اخیر رو به ایشون اختصاص دادین

امیر said...

سلام،
در خصوص پ.ن:
فکر کنم اگه همین چیزهایی که اینجا نوشتی رو بفرستی برای هر مجله معتبر سینمایی، از چاپ کردنش کلی استقبال کنن.
من که خیلی ممنونم جون اصلا این آقای کریمی رو نمیشناختم. حتما فیلماش رو میگیرم و میبینم.

Unknown said...

متاسفانه فیلمهای ایرج کریمی رو هنوز ندیدم البته فیلم باغهای کندلوس رو دارم هنوز فرصت دیدنش پیش نیومده
فیلمهای طبقه متوسط در ایران ک ساخته شده آخریش همین درباره الی بود که اتفاقن اون هم در شمال اتفاق افتاد!

سلام خوبی؟

somaye said...

با این توضیحات واجب شد حتما فیلمها رو ببینم .

نعیمه said...

مدتها بود که از دنیای فیلم و سینما کناره گرفته بودم. راستش خیلی حوصله فیلم دیدن ندارم. اما فکر می کنم باید یه تجدید نظر بکنم. ممنون بابت لیست 20 فیلم برتر همیشه دلم می خواست یه آرشیو از بهترین ها جمع کنم. فکر می کنم این وبلاگ کمک زیادی بکنه. در ضمن به نظرم جای «رگبار» توی لیستتون خالی بود. هر دو موفق باشید.

Unknown said...

این سه فیلم روایت ماست با روابطی ناپایدار که چند تار مو به هم بندمان کرده و معمولا به راحتی از کنار هم میگذریم!

خيلي خوب بود. لذت بردم. يک فيلم چند تارمو را نديدم که در اولين فرصت مي بينمش
بازهم ممنون