Sunday, April 18, 2010

باد هرجا كه مي‌خواهد مي‌وزد و صداي آن را مي‌شنوي ليكن نمي‌داني از كجا مي‌آيد و به كجا مي‌رود، همچنين است هر كه از روح متولد گردد؛

آن هايي كه فيلم دريمرز برتولوچي را ديده اند به خاطر دارند وقتي كه ايزابل (اوا گرين) شير گاز را باز مي كند و شلنگ را مي آورد زير چادري كه توي اتاق زده اند و دراز مي كشد تا گاز كم كم خودش را و متيو را و تئو را خفه كند تصاويري از يك فيلم به خاطرش مي آيد كه در آن دختري سيزده چهارده ساله با غلتيدن از يك شيب خودكشي مي كند؛ آن دختر بچه موشت است و آن فيلم ساخته ي روبر برسون.

بازن در باره ي فيلم خاطرات كشيش روستا – اثر ماندگار ديگر از برسون - مي گويد: "بي‌شك براي نخستين بار سينما به ما نه فقط فيلمي از حادثه‌اي راستين و حركت‌هاي راستين حس بر مبناي زندگي دروني ارائه كرده است بلكه افزون بر اين ما با غمنامه‌اي جديد كه به شيوه‌اي خاص خداشناسانه است روبرو مي‌شويم: پديدارشناسي ايمان و بخشش خدايي"

مي خواهم اين واژه ي غمنامه را از بازن قرض بگيرم و براي موشت به كار ببرم؛ داستان موشت غمنامه اي است كه تصوير كردنش تنها از كسي چون برسون بر مي آيد؛ دختري تنها و بي پناه با مادري مريض، پدر و برادري قاچاقچي، بچه اي كوچك كه بايد زفت و رفتش كند؛ معلمي كه درك نمي كند، دوستاني كه ندارد و تازه اين ابتداي خرابي است قرار است شبي را اجبارا با يك مرد مست بگذراند.

فيلم در نهايت سادگي بيان مي شود؛ همين ايده اگر دست مثلا فون تريه بود بعيد نبود چند بار گريه كني پاي فيلم و سه بار بالا بياوري اما برسون در نهايت سادگي – همان سادگي اي كه خودش به آن اشاره دارد سادگي در نهايت – اين غمنامه را تعريف مي كند. (برسون مي گويد: دو گونه سادگي داريم. سادگي در آغاز كه زودتر از موعد بدست آمده است و حاصل بي تجربگي است و سادگي در نهايت كه پاداش سال‌ها تلاش است.) برسون با تاكيد روي صحنه ي كوبيدن ِ پا توي گل ها توسط موشت قبل از ورود به كليسا و تكرار مشابه اين صحنه جايي كه قرار است كفن را از زن ِ مسوول كفن و دفن تحويل بگيرد و پرت گردن گل ها به سمت همكلاسي هايش و قرار دادن اين ها در كنار صحنه ي تجاوز و نهايتا خودكشي دست به كاري بزرگ مي زند.

مي توان از اين زاويه هم نگاه كرد كه فيلم دو بخش است بخشي كه موشت كيف در دست دارد و بخشي كه ظرف ِ شير؛ بخشي كه خشونت پرتاب گل است به سمت ِ همكلاسي هايي كه تحقيرش كرده اند و بخشي كه خشونت خودكشي است؛ بخشي كه معصوميت در گرم كردن شيشه شير با گرماي سينه هاي موشت است و بخشي كه حس پس از تجاوز ناگزير به مرگت مي كند.

اين فيلم هم مثل خاطرات كشيش روستا و مثل خانم هاي جنگل بولوني و مثل جيب بر شاهكاري است كه بايد ديد:

موشت (Mouchette)

محصول 1967 فرانسه

نويسنده و كارگردان: روبر برسون بر اساس رماني از ژرژ برنانوس (آنهايي كه مدام مي گويند اقتباس هاي سينمايي از آثار بزرگ ادبي همواره چيزي ضعيف تر از كار در مي آيند اين مقاله را بخوانند

بازيگران: نادين نورتير (موشت)، ژان كلود گيلبرت (آرسن)، ماري كاردينال (مادر موشت)، پل هبرت (پدر موشت)، ژان ويمنت (متيو)، مري سوزيني (زن متيو)، ليليان پرينست (معلم مدرسه)، سوزان هوگنين (زن مسوول كفن و دفن)، مرين تريشت (لوييزا)

82 دقيقه سياه و سفيد

برنده جايزه OCIC از جشنواره كن سال 1967 (سالي كه هيات داوران با حضور كلود للوش، وينسنت مينه لي و . . . به رياست آلساندرو بلاستي و قائم مقامي ژزژ لورو نخل طلايي را به بلوآپ – آنتونيوني – دادند)

+ عنوان مطلب از انجيل يوحناست باب سوم آيه هشتم

16 comments:

مهربون said...

صبر کن بیایم کامل بخونمش

زکریا said...

سلام . دست مریزاد . پستت رو هضم کردم , خوردم از بس خوب و جالب بود . تیتر خوبی هم انتخاب کردی . برگردم اولین کاری که می کنم دیدن این فیلمه . راستی اگه فیلمی می خوای بگو برات بیارم

زکریا said...

توروخدا یکی به من بگه اون صحنه از فیلم دریمرز که 3 تا دوستن دست هم رو می گیرن و توی موزه لوور می دوند ماله کدوم فیلمه ؟ دوس دارم ببینمش

زکریا said...

شاه رخ , چرا نگفتی از دریمرز بدت میاد ؟ جرات داشته باش پسر :)

ايرن said...

به نظرم آب دستته بذار زمين بشين لي لا رو ببين
البته شايد تو هم خيلي خوشت نياد.مي دوني كه نسبيه!ولي من نمي تونم از تو فكرش بيام بيرون.خيلي خوب بود.خيلي.
!

ايرن said...

من كلا از محمد رضا فروتن خوشم نمياد.فقط بازيش تو عيار 14 خوب بود

ايرن said...

راجع به اين دنيا هم حق با توئه...شايد ما فقط اشباحي هستيم تو خواب يك نفر ديگه...موجوديت رو نميشه ثابت كرد!

حوازاد said...

چرا برسون رو نگفتی وقتی میخواستی کارگردان بهم معرفی کن؟

این جمله که درباره سادگی گفته چقدر همون چیزی هست که در یک یادداشت توی سرم میگذشت. تو براش کامنت نگذاشته بودی:
ببین:

http://havvazad.blogfa.com/post-110.aspx

ايرن said...

من هر چي فيلم مي بينم باز تو هر چي فيلم معرفي مي كني ما نديديم..اين چه وضعيه آخه.من شبي يه دونه فيلم مي بينم ولي باز از تو عقبم.
راستي مرد عوضي هيچكاك رو هم ديدم.خيلي خوب نبودا!البته تو خيلي به هيچكاك ارادت داري!!!!!!!!!كلا سرگيجه از همش بهتر بود!

ايرن said...

برسون خوبه!من دوستش دارم!

Afsaneh said...

حتماً:-) بابا سرعت شما خيلي بالاست،كم آوردم من، تا من مي‌يام يه فيلمي كه شما معرفي كرديد تهيه كنم، يكي ديگه معرفي مي‌كنيد، فعلاً همش دارم، هر چي معرفي مي‌كنيد ذخيره مي‌كنم :-) از اين پست آخرتون، همين فيلم را نديدم ولي ديريمرز را سالها پيش ديدم :-)
متشكر از اين تلاش پيگير و مستمر شما دونفر، كولاك كرديد
;-)

Mortéza said...

salam

سلام
از کجا میتونم این فیلم رو تهیه کنم
چون قدیمیه و گمون کنم آسون نباشه بدست آوردنش
اگه داریش بده ماهم نگاه کنیم
از بچه های خیام که نیستی؟

مهدیه said...

دستت درد نکنه.خیلی عالی نوشتی. مرسی. امیدوارم ببینمش.

در ضمن کلوپ ملوپ هست اما شهری که ما زندگی می کنیم دو- سه- چهار - پنج یا حتا شش فاز از بقیه ی کشور عقبه. حالا تو حساب کن چه خبره. اما می پرسم مرسی.

امیر said...

باید خیلی قشنگ باشه. دختر بچه ای که با غلتیدن از یک شیب خودکشی میکند! عالیه. سادگی در نهایت

Unknown said...

فيلم
dreamers
که خوب خيلي خوب بود.اين فيلم را هم دارم يعني بايد يه نگاهي بندازم. جيب بر را ديدم . خيلي خوب بود

یلدا said...

چرا نظرهای من برای تو ثبت نمی شود و هربار می پرد ؟ !