Monday, April 19, 2010

پارفيري پتروويچ بودن

از ميان شخصيت هاي جنايت و مكافات پارفيري پترويچ را بيشتر از همه دوست دارم – الآن كه بيشتر فكر مي كنم تنها شخصيتي كه دوست دارم همين يكي است – پارفيري با هوش سرشار و اطلاعات روانشناسانه اش بد جور حال راسكلنيكف را مي گيرد؛ هر چقدر راسكلنيكف خود را باهوش مي داند و هست پارفيري از او باهوش تر است، هرچقدر راسكلنيكف در عقايدش متزلزل است پارفيري محكم و مستدل سر ِ باورهايش ايستاده است. هر كارگرداني كه بخواهد پس از اين جنايت ومكافات را فيلم كند از او مي خواهم نقش پارفيري پترويچ را به من بدهد. ممنون

12 comments:

امیر said...

سلام،
اگه من کارگردان بشم حتما این نقش رو به تو میدم. شک نکن. نه که به رسم رفاقت و این حرف ها. نه، واسه خاطر اینکه میبینم شخصیت ها رو جوییدی و هضم کردی.

Mahta said...

خیلی خوشم میاد که اینقدر با دقت میخونی.. منم دارم می فهمم که چی خوندم .. مرسی

Unknown said...

امیدوارم این کار انجام بشه

Unknown said...

امیدوارم این کار انجام بشه

مهدیه said...

سلام...

من همین الان تصمیم گرفتم که فیلمشو بسازم. بیا برای نقشی که دوست داری!

حالا تصور کن این کارگردان حرفه ای با این بازیگر حرفه ای چه شود!!!!

ببخشید خاله جان اگه سابقه ی بازیگری داری.

با حال نوشتی

مهربون said...

من نقش راسکلنیکف رو بازی می کنم

مهربون said...

برای اینکه از خودش مطمئنه و در ضمن عذاب وجدان نداره ولی راسکلنیکف همین قدر که مقاومت می کنه پارفیری رو می پیچونه خودش کلی دست مریزاد داره ها !تازه با اون همه مریضی و آسیب روحی که داره

ايرن said...

داستان بورخس رو خوندم!اون یکی رو خوندی که یارو تو یه محفظه گیر افتاده و شن داره میریزه روش و داره خفه میشه...تقلا می کنه.از خواب می پره می بینه تو یه خواب دیگه است...هر چی از خواب می پره باز تو خوابه!پس می میره!

ايرن said...

ببين كلا اين فروتن براي من انرژي منفيه!بازيش هم درخشان نيست!خوبه ولي درخشان نيست...فقط تو عيار 14 خوبه

سانتا said...

چقدر لذت دارد بعد از مدتی بیایی اینجا و راجع به پارفیری بخوانی...من قبلن هم به هوش تو ایمان آورده بودم و به اشتباه راسکلینکف صدایت میزدم

somaye said...

همینجوری
اعلام حضور
سلااام

Anonymous said...

خیلی بدجنسی که به من میگی دکتر
تو خیلی باهوشی ، آخه من چی می تونم به تو بگم ؟ هیچی !
اما می تونم بگم اگه یه آدم معمولی ازم اینو می پرسید چی می گفتم
به اون آدم معمولی و نه تو می گفتم که
از بد کسی سوال پرسیدی
من تو این مواقع خیلی منطقی و سخت گیرم
ببین دو نفر که درگیر یه رابطه اند ، خیلی چیزا رو نمی بینن یا نمی خوان ببینن که دیگران به راحتی می بینن
برادرت چه ایرادایی می گیره
یه بار سعی کن ، بدون تعصب و احساس چک کنی ببینی چی می گه
تصور کن که ازدواج کردین ، شیش ماه هم گذشته
اون عشق و علاقه ی اولیه یه کم خوابیده و زندگی روال معمولی گرفته
اون روزا رو تصور کن
اگه حق با برادرته ، منصرف شو
اگه حق با اون نیست
برو و با اون ازدواج کن
به هر قیمتی که شده
دعوا ، قهر
تهدید به معتاد شدن جواب می ده
:)
امیدورام که خبر های خوب ازت بشنوم