Saturday, June 14, 2008

نوجی در آبکندی

سین که بچه شو دعوا می کنه داره برای من پیغام می فرسته با این کارش که می بینی؟ می بینی چه بلایی سرم اومده که دارم اعصاب خوردیامو سر بچه ی هفت ساله م خالی میکنم. داره پیغام می فرسته با این کارش که یه کاری بکن شاه رخ، روش نمی شه مستقیم بهم بگه، سختشه، حق داره، می دونه که منطقی نیس حرفش. ولی مستاصل شده. و از بدترین راه ممکن داره پیغامشو می فرسته برام و کاری از دست من ساخته نیس؛ ب میگه می خوام ازینجا برم، پیامش خیلی واضحه، یعنی که من تنهایی نمی تونم، باید یکی کمک کنه و تنها کسی که می تونه کمک کنه ر هستش و ر باید توی این فضا باشه و راهش اینه که تو بیاریش و من نمی تونم بیارمش. پیاما خیلی واضحه و من ناتوان. عجب کلافیه ، عجب کلافه م این روزا

No comments: