Monday, June 9, 2008

پراکنده

الف:شگفتی:

امروز به یک عبارت ریاضی جالب برخوردم.به نظر خیلی عادی میرسید ولی کمی که به آن خیره شدم غریب بود خیلی غریب!ایی به توان آی پی بعلاوه یک مساوی صفر.

مشابه این عبارت را زیاد دیده اید احتمالن.با اتحاد اویلر به راحتی میتوانید درستی آن را ببینید. کمی خودتان را از دانش ریاضی که این عبارت را توجیه میکند خالی کنید و بعد به آن نگاه کنید.شگفتی و زیبایی.(لازم به ذکر نیست مطمئنن که ایی (عدد نپر) و پی(3.14 معروف) هردو گنگند و آی رادیکال منفی یک، انگاری!)

ب:طرح:

از همان روز بود که احساس کردم آدم دیگری شده ام .با تاخیری محتاطانه در حالی که زیر چشمی مرا نگاه میکرد ماشین را دور زد ،در را آرام باز کرد و بدون هیچ حرفی کنارم نشست.بوی ترشیده ای میداد .پرسیدم :میدونی که چی میخوام ها؟آره بهم گفتن آقا. ولی الان نمیشه،اوضاع خیلی خرابه.میدونم ولی تو جورش میکنی نه؟یه چن روز وخت میخوام .بعد خودم براتون میارمش.باشه ولی من همین هفته لازمش دارم اگه زیاد لفتش بدی....نه خیالتون راحت.

چهارشنبه تولد میتراست.اصلن حوصله ی مهمانی رفتن را ندارم .آن هم از این تیپ خاص.باید از اول تا آخر مهمانی لبخند بزنی و حرفهای صد تا یه غاز بزنی.خیلی عوض شده ام.از همان روز شروع شده لابد.

نجوییده حرفهایی زد و سریع گوشی را قطع کرد.حدس میزدم نتواند پیدا کند.راستش از همان لحظه ی اول که با آن بوی عجیب کنارم نشست مثل روز برایم روشن بود که پیدا نمیکند!خیلی،خیلی عوض شده ام!

من از این شهر تعداد کمی آدم را میشناسم.خیلی کم اند چیزی در حدود بیست یا سی نفر .حتی اگر صد تایشان را هم میشناختم خیلی زیاد نبود.جمعیت شهر اقلن چند میلیون است.اینی هم که میگویم میشناسم به این معنی نیست که چیز زیادی درباره شان میدانم نه.فقط میتوانم اسمشان را بگویم.اما برایم روشن است چه به سر همه ی این مردم خواهد.عجیب نیست؟من قبلن این توانایی را نداشتم ولی حالا میتوانم بگویم که مثلن خانم فلانی چقدر دیگر زندگی خواهد کرد!حدودن دو ساعت.آقای بهمانی چطور؟دو ساعت.میترا؟امم دو ساعت.

کس دیگری را نمیشناختم که بتواند برایم مدارک جور کند که از اینجا خارج شوم .اینجا ماندگار شده ام البته فقط دو ساعت!

No comments: