Wednesday, October 8, 2008

اینجا کسی با خویش نیست یک مست اینجا بیش نیست

به اصرار امیر و ایوب بساط چای رو برداشتیم بردیم روی چمنا نشستیم؛ به ده دقیقه نکشید گفتم بچه ها من خیلی خسته م بریم بخوابیم؛ امیر با اون لحن طنز همیشگی ش گفت منم اگه از صب تا حالا با دوس دخترم گشته بودم خسته می شدم؛ مخم سوت کشید؛ آخه درست عین این جمله رو هفت سال پیش شبی که توی خوابگاه به یاسر و وحید گفتم "بچه ها من می خوام بخوابم می خواین حرف بزنین برین روی تراس" یاسر بهم گفته بود؛ احساس کردم دارم درجا می زنم حس کردم همون جایی هستم که هفت سال پیش؛ همون حسی بهم دست داد که چند سال پیش وقتی اتوبان ساوه رو گم کرده بودم و بعد ِ یه دور قمری ِ یه ساعته ای که زدم رسیدم سر همون پیچ اول بهم دست داده بود؛ خیلی حس بدیه لعنتی حس درجا زدن.

بگذریم

در ارواح، کتاب دوم از سه گانه ی نیویورک، پل استر باز هم به صورت نبوغ آمیزی دست به ایجاد فرمی ویژه می کند؛ این بار با شخصیت هایی مواجهیم با اسامی رنگی: آبی، سیاه، سفید، قهوه ای، سرخ، بنفش و . . . . کسی به واسطه ی کسی دیگر کسی دیگرتر را می پاید و در ادامه جای پاینده و پاینده شونده عوض می شود؛ دلیل پاییدن رنگ می بازد و دلایلی ذهنی جایگزین می شوند.

نکته ی جالبی که کشف کردم و به نظرم می تونه از توش یه مقاله ی خوب دربیاد بررسی شباهت های دیوید لینچ و پل استر در خلق آثارشان است. بحران هویت، درهم تنیدگی و جابجایی شخصیت ها، کارآگاه های ناتوان و مفلوک، فرم عجیب و غریب و فضاهای ذهنی، سرخوردگی های شخصیت ها همه و همه پارامترهایی است که هم لینچ و هم استر به زیبایی در کارهایشان دیده می شود.

در هر صورت خواندن این رمان رو از دست ندین :

ارواح / اثر پل استر؛ ترجمه خجسته کیهان. – تهران: نشر افق، 1382.

چاپ سوم : 1385

120 صفحه . – 1250 تومان

No comments: