Monday, May 18, 2009

شن

هممون داریم شن جمع میكنیم،حال یتون هس؟ هممون فك میكنیم این وضع شایستمون نیس،یه قانونی هس كه ازمون دفاع میكنه.این وضع غیرقانونیه،بیگاری گرفتن درمقابل سیگار و ساكه ارزون قیمت غیر انسانیه.در ست نیس به خاطر چیزی كه فقط واسه دیگرون اهمیت داره پای ما رو وسط بكشن. بارشون رو رو گرده ی ما بذارن.تازه اگه نخوای زیر بار بری آب بهت ندن تا از تشنگی به گه خوری بیفتی.شرم آوره كه مجبورت كنن اون دلقك بازیو دربیاری تا دریا روبهت نشون بدن.اینا نمیفهمن چه جنایتی مرتكب میشن.یكی باید حالیشون كنه كه راهش این نیست.شاید خیلی توفیری هم نداشته باشه كه حشره جمع كنی یا شن.ولی آدما باید بتونن روش زندگیشونو خودشون تعیین كنن.با این وجود عجیبه كه توی ذهنت همیشه به آزادی فكر كنی و امید بسازی،بفهمی چه جوری آب ذخیره كنی كه به گه خوری نیفتی اما موقعی كه داری در میری به خودت بیای و ببینی تو باتلاق شن افتادی،خیلی قبلترش كه میخواستی براش رادیو بفرستی.بی اونكه بفهمی به این نتیجه رسیدی كه توفیری نداره شن جمع كنی یا حشره وقتی دنیا همون جوری كسل كننده و یكنواخت به كارش ادامه میده وروزنامه ها خبر جدیدی ندارن.پابند شدی،عادت كردی ،دل بستی به زن در ریگ روان

زن در ریگ روان/كوبو آبه/مهدی غبرائی/انتشارات نیلوفر/چاپ اول ١٣٨٣/چاپ دوم ١٣٨٥

No comments: