Monday, July 26, 2010

يه همين سادگي

اگر رنگ زرد تمام شود

با چه نان بپزيم؟

از كتاب:

راستي چرا

سروده ي پابلو نرودا

ترجمه احمد پوري

نشر چشمه

چاپ اول : بهار 88

91 صفحه ' 2000 تومان

گاهي احساس مي كنم هنوز شعر نمرده است

اما اين احساس فقط گاهي به من دست مي دهد

فقط گاهي

به ندرت

گاهي كه يغما توفاني نيست.

20 comments:

haafez said...

dusesh nadaram neruda ro

Unknown said...

شاه رخ ، ظرافت جوجه تیغی رو خوندی ؟
فکر می کنم نشر نگاه چاپ کرده بود. موریل باربری.

نعیمه said...

هه کجای کاری که خر من کمرش شکسته بسکه بار زندگی خودمو کشیده

کل موک said...

جنگل هفتت بد نبود . ولی در مورد بقیه .
حال شما چطوره قربان؟ خوبین؟ خوشین؟سرحالین؟ اوضاع روبراهه . و از این حرفها

مهربون said...

باید بخرمش

مهدیه said...

نرودا نه! مثل یوسا !

امیر said...

سلام
یعنی یغما فقط گاهی توفانی نیست؟

Afsaneh said...

سلام
براي آنكه از همه آنچه كه به اسم شعر مي‌آيد فقط بعضي از آنها به واقع شعر هستند
برقرار باشيد

Unknown said...

محض گذاشتن كامنت

فرناز said...

نسبت به پابلو نرودا خوشبین نیستم...

سام said...

غم نان اگر بگذارد
ما به خدا هم خواهیم اندیشید
به بودن
به بهتر بودن
به نبودن
به شدن به بهتر شدی ...
آی اسفندیار مغموم...
آی کسی نیست خدایی کند؟
یک نفر آهسته صدایی کند؟
یک نفر آهسته صدایم کند
از تب این فتنه رهایم کند
.شرح همین بس که تمنا زنم
دیده ی تفدیده به دریا زنم
هست و کسی هست که آتش شده
ابری چشمان خدا رش شده ...
...
یغماتو وقتی لس و بی طوفان و بی آغاز ه بی انجام هست دوست دارم
یغما باید ساکت باشه.یغماتو بازم عشق است!

sam said...

در پست قبلی اشتباهاتی شد.
بشه .
تفتیده نه تفدیده
شرحه نه شرح
..
///
ای روزگار

Anonymous said...

همون گاهی هم خوبه که هست ..

Anonymous said...

باز خوبه همون "گاهی " هست

میم said...

با حسرت شاید...
....
....
در مورد یغما هم، موقع نوشتن کاملا بیادت بودم... همین کافییه برای هردومون!

Tata said...

شعر؟!؟

راستی چرا

Unknown said...

جالب بود
ولي راستش اين يکي رو نمي خرم

Unknown said...
This comment has been removed by the author.
Unknown said...

طفلکی ها


چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشق بازی کرد؟
هر کسی زیر ملافه هایت را میگردد
هر کسی در عشق تو دخالت می کند
چیزهای وحشتناکی می گویند
در باره ی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست می زنند
با هم در تختی دراز می کشند


از خودم می پرسم
آیا قورباغه ها هم چنین مخفی کارند
یا هر گاه که بخواهند عطسه می زنند
آیا در گوش یکدیگر
در مرداب
از قورباغه های حرامزاده می گویند
و یا از شادی زندگی دوزیستی شان

از خودم می پرسم
آیا پرندگان
پرندگان دشمن را
انگشت نما می کنند؟

آیا گاو های نر
پیش از آنکه در دیدرس همه
با ماده گاوی بیرون روند
با گوساله هاشان می نشینند و غیبت می کنند؟

جاده ها هم چشم دارند
پارک ها پلیس
هتل ها، میهمانانشان را برانداز می کنند
پنجره ها نام ها را نام می برند
توپ و جوخه ی سربازان در کارند
با مأموریتی برای پایان دادن به عشق
گوشها و آرواره ها همه در کارند
تا آنکه مرد و معشوقش
ناگزیر بر روی دوچرخه ای
شتابزده
به لحظه ی اوج جاری شوند.

بامداد راستین said...

من عاشق رنگ زردم