۱- اغلب هنگام خواندن یک داستان یا رمان آن را به صورت یک فیلم در ذهن تصویر میکنم.اگر با شخصیتی در آن همزاد پنداری هم بکنم گاهی وقتها بازیگرش هم میشوم.در همه ی نام های ساراماگو من نقش آقای ژوزه را بازی کردم. گاهی زبان قدرتمند نویسنده تابلوهای نقاشی باشکوه یا عکسی زیبا را جلوی چشمم خلق میکند.مثل تابلوهایی که گورکی به وجود میآورد.انگار فیلم را متوقف میکنند و تو فارغالبال به هر طرف چشم میگردانی و تابلو را نگاه میکنی.البته اوقاتی هم هست که تصویر مردی پیش چشمم میآید که در تاریک و روشن یک استودیو با صدای خودم داستان را میخواند.مثل بیشتر کارهای ایتالیایی که خواندهام و بسیاری از کارهای کارور.البته معمولن رمانها ترکیبی از همه ی این شیوه ها هستند.کل داستان به یک شکل تصویر نمیشود.
*
۲-اما بعضی از کارها به شدت انیمیشن اند.البته تعدادشان زیاد نیست.فضای اینجور کارها طوری نیست که به شکل یک فیلم دربیاید.مثلن شیطان و نوچه هایش در مرشد و مارگاریتا بولگاکف به شدت کار را انیمیشنی میکنند. اتفاقات داستان مثل فیلم های هالیوودی نیست که جلوه های ویژه بتوانند تصویرهای مناسب برایش تولید کنند.
*
۳-پرتره برای من شبیه یک کارتون بود.نه از این کاتون های امریکایی که با جلوه های کامپیوتری هر چه بیشتر به واقعیت نزدیک شده باشند.نه.از آن کارتون های ژاپنی که دوران بچگی ما زیاد بود.که مشخص بود که با دست طراحی و رنگ آمیزی شده اند.آنت و لوسین.پینوکیو....
پرتره دو بخش است.بخش اول داستان نقاش جوان و بیچاره ایست که با خریدن یک پرتره ی ناتمام از یک جفت چشم زندگیش از این رو به آن رو میشود.چشم هایی خبیث و شیطانی.روح پول پرستی در او شکل میگیرد و از یک نقاش واقعی و متعهدتبدیل میشود به تصویرگر چهره ی بورژواها.ابتکار و خلاقیتش را از دست میدهد.توانایی های از دست رفتهاش را که میبیند حسادت در جانش شعله میکشد.تابلوهای با ارزش را میخرد و میسوزاند و در نهایت به شکل فجیعی میمیرد.بخش دوم به نوعی سرگذشت این تابلوست.متوجه میشویم که آنچه در بخش اول دیدیم یک از هزار ماجرایی است که تابلو داشته.
*
۴-نیکلای گوگول(۱۸۰۹-۱۸۵۲) بیشک یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ ادبیات روسیه و حتا جهان است.به واسطه ی قدرت قلم خیره کننده و مفاهیم عمیق و انسانی آثارش در جمع نویسندگان جهان چهره ای بیبدیل مینماید.یادداشت های یک دیوانه،تاراس بولبا،شنل از آثار اوست.
*
۵-گوگول در این داستان به نوعی مرز هنر متعالی و پست را ترسیم میکند.بعید میدانم که منظور گوگول این بوده باشد که هنرمندان نباید به دنبال مادیات باشند.آنچه که گوگول به آن توجه میدهد ضرورت نگاه غیرانتفاعی هنرمند است به هنر خویش.توقع کسب درآمد از هنر کاملن معقول است.اما آنچه که خطرناک و خشکاننده است مطابقت دادن هنر است با خوشایند مشتری.اگر با کانت هم داستان باشیم که خلاقیت نباید در چارچوبی قرار گیرد که آن را غایتمند کند آن وقت مسئولیت سنگین هنرمند بودن را بهتر درک میکنیم.گذشته از درونمایه ی پرمغز کار از نظر تکنیکی این داستان بسیار پرقدرت است.تصاویر و موقعیت ها به شدت جذابند.میشود رد پای گوگول را در ادبیات بعد خودش شناسایی کرد.
*
پرتره/نیکلای گوگول/پرویز همتیان بروجنی/نشر چشمه/چاپ اول ۱۳۸۶
No comments:
Post a Comment